غزلیات اهلی شیرازی
من آب خضر جویم بهر سگان کویش
من آب خضر جویم بهر سگان کویش او تشنه بر هلاکم تا نگذرم بسویش تاب نظر ندارم آن به که خاک گردم تا ذره ذره…
مستی که ذوق رندی و بیچارگی نیافت
مستی که ذوق رندی و بیچارگی نیافت مستی نکرد و لذت میخوارگی نیافت آن گل کجا گشاد رخ خویش ای پری کانجا هزار همچو تو…
مرا که جان پی قربان شدن بود پیشت
مرا که جان پی قربان شدن بود پیشت تو خواهی ام کش و خواهی رقیب بد کیشت ترا بشاهی حسن آن بزرگی از بختست که…
مجنون شوم و وارهم از بوالهوسی چند
مجنون شوم و وارهم از بوالهوسی چند باشد که برآرم بفراغت نفسی چند مردن به ازین زندگی تلخ که بینم بر شکر عیسی نفسان خرمگسی…
ما سایه صفت سوخته وصل تو ماهیم
ما سایه صفت سوخته وصل تو ماهیم دور از تو ز بیطالعی بخت سیاهیم گر زندگی ما نه بدلخواه تو باشد بالله که ما زندگی…
لعل او از خون عاشق می بکام خود کشد
لعل او از خون عاشق می بکام خود کشد آه از آنروز که عاشق انتقام خود کشد بد مگو محمود را گر می کشد جور…
گنجی است عشق کز وی صد جان هلاک گردد
گنجی است عشق کز وی صد جان هلاک گردد صد دل خراب گردد صد سینه چاک گردد صافی دلان کدورت بر دل ز کس ندارند…
گرنه بر غم عاشقان کار جهان مشوش است
گرنه بر غم عاشقان کار جهان مشوش است خار چراست یار گل مرغ چرا در آتش است داغ درون چو لاله ام هیچ نگه نمیکنی…
گرچه در رسم ادب از دگران کم نشدیم
گرچه در رسم ادب از دگران کم نشدیم تا ندیدیم سگ کوی تو آدم نشدیم آه ازین گرمی بازری که پروانه صفت سوخت شمع تو…
گر میل تو جان سوزس عشاق نمی بود
گر میل تو جان سوزس عشاق نمی بود جان همه عالم بتو مشتاق نمی بود بر آینه رویان نظرت گر نفتادی یکصورت مطبوع در آفاق…
گر صد هزار رنج و تعب باغبان برد
گر صد هزار رنج و تعب باغبان برد گل چون شکفت باد صبا از میان برد آب بقا مجوی که ظلمات روزگار مشکل که خضر…
گر تن شکسته دوا جز هلاک نیست
گر تن شکسته دوا جز هلاک نیست دل با تو گر درست بود هیچ باک نیست هرکس که از غم تو غباریش بر دل است…
گر با من مستی حذر از بیهده گو کن
گر با من مستی حذر از بیهده گو کن در سینه من آی و در فتنه فرو کن چون غنچه دمد بوی ترا ایگل ز…
کوی تو که من از همه کس واپسم آنجا
کوی تو که من از همه کس واپسم آنجا معراج مراد است کجا می رسم آنجا هر کس سخن همنفسی پیش تو گوید ازمن که…
کسی کش بوی آن گل در دماغ است
کسی کش بوی آن گل در دماغ است ز گلزار بهشت او را فراغ است مگر آن گل به بستان شد که لاله ز شرم…
کام از می لعلم مده کز می خمار آید مرا
کام از می لعلم مده کز می خمار آید مرا من عاشق درد توام درمان چه کار آید مرا در انتظار همدمان جانم شد و…
فیروزی بخت همه کس لعل تو بخشید
فیروزی بخت همه کس لعل تو بخشید فیروزه ما بود که هرگز ندرخشید چشم همه بر راه تو بازاست و تو از ناز یکچشم زدن…
غم نیست کز زهر بلا تلخی کشد مسکین تو
غم نیست کز زهر بلا تلخی کشد مسکین تو تریاک صد تلخی بود یک خنده شیرین تو هرچند بیدردی بود غمگین برآید عاقبت هرکو نشیند…
عمریست کز عشق بتان این شور و مستی میکنم
عمریست کز عشق بتان این شور و مستی میکنم پیرانهسر با کودکان صورتپرستی میکنم جان طایر عشرست و من با دانه خالی خوشم او سوی…
عاقبت بگذرد این تیره شب غم خوشباش
عاقبت بگذرد این تیره شب غم خوشباش صبح امید شود همدم ما هم خوشباش همه عالم بتو ای خواجه گرفتم که بدند تو گرانی مکن…
صیدم نکرد غنچه لبی جز بگفتگو
صیدم نکرد غنچه لبی جز بگفتگو من مرغ زیرکم ندهم دل برنگ و بو من کیستم که دولت وصلش کنم خیال خوش دولتی است گر…
شیشه پر از زهر چند چرخ ستم پیشه را
شیشه پر از زهر چند چرخ ستم پیشه را کیست که سنگی زند بشکنداین شیشه را رهزن نقد حیات جز غم و اندیشه نیست می…
شبی در آ ز در ایشمع و خانه روشن کن
شبی در آ ز در ایشمع و خانه روشن کن چراغ طلعت خود نور دیده من کن اگر چو خرمن گل در کنار من نایی…
سینه ایصوفی اگر صاف است چو آیینه ات
سینه ایصوفی اگر صاف است چو آیینه ات هر چه خواهی رو نماید از صفای سینه ات خاطرت گنجینه مهرست بیمهری مباش حیف باشد کر…
سگ کوی تو که شب تا بسحر پیش من است
سگ کوی تو که شب تا بسحر پیش من است مهربانیش ز بهر جگر ریش من است غیرتم با تو چنان است که با خویش…
سرو بر خاک ره از رشک قد یار نشست
سرو بر خاک ره از رشک قد یار نشست جلوه قامت او دید ز رفتار نشست خاک در دیده آن رهرو بی صبر و ثبات…
سخن چه حاجت اگر دل مقابل افتادست
سخن چه حاجت اگر دل مقابل افتادست زبان چه کار کند کار بادل افتادست دلا، تغافل او التفات پنهان است مگو که یار زحال تو…
ساغر زده و شمع قد افراختهای باز
ساغر زده و شمع قد افراختهای باز در خرمن گل آتشی انداختهای باز پیداست از آن خنده شیرین نهانی با غمزدهای شعبدهای باختهای باز من…
زان مرهم دل غیر دل ریش ندیدیم
زان مرهم دل غیر دل ریش ندیدیم هرچند که دیدیم ازین پیش ندیدیم منصور هم از دار نمایش غرضش بود مردی که بپوشد هنر خویش…
ز بهر جان نتوانم نظر برید از تو
ز بهر جان نتوانم نظر برید از تو که یک نگاه بصد جان توان خرید از تو دلم شکاف دم و داغها بنگر ببین که…
ره ز مستی بزنم باز به ویرانه خویش
ره ز مستی بزنم باز به ویرانه خویش چون مرا شوق تو بیرون برد از خانه خویش سنگ بر سینه زنان زان در دل می…
رخ بخون سرخ کند دیده گریان خودم
رخ بخون سرخ کند دیده گریان خودم نا بدین رنگ شماری ز شهیدان خودم میل جانبخشی عیسی نکنم بی لب تو بلکه در هجر تو…
دیده دریا چو شد از گریه چه تدبیر کنم
دیده دریا چو شد از گریه چه تدبیر کنم دل بطوفان نهم و چشم به تقدیر کنم پیرم و مست جوانان ز خودم شرمی باد…
دو دیده در ره آن مه که کی سواره در آید
دو دیده در ره آن مه که کی سواره در آید کجا بطالع من هرگز این ستاره بر آید اگر براه امیدش هزار سال نشینم…
دل کباب ز خوناب دیده بد نام است
دل کباب ز خوناب دیده بد نام است بسوختیم و هنوز از تو کار ما خام است اگر نه مهر تو می ورزد آفتاب چرا…
دل چو کوه از حسرت لعل تو خونشد چون کنم
دل چو کوه از حسرت لعل تو خونشد چون کنم سالها باید که این حسرت ز دل بیرون کنم گرنه رسوا سازدم بوی محبت نافه…
در کوی تو تا کس قدم از ما ننهد پیش
در کوی تو تا کس قدم از ما ننهد پیش ما سر بنهادیم که کس پا ننهد پیش المنه لله که ز عشق تو رسیدیم…
اگر ز کینکشیام غم ز خشم و کینم نیست
اگر ز کینکشیام غم ز خشم و کینم نیست ز رشک غیر میسوزم که تاب اینم نیست یکی به کفر خوش است و یکی به…
از یار مکن ناله و لب بسته ز غم باش
از یار مکن ناله و لب بسته ز غم باش گر همنفس آیینه یی حاضر دم باش در پرده ناموس محبت نتوان یافت ناموس خود…
از رشگ رخت گر دل گل درد نکردی
از رشگ رخت گر دل گل درد نکردی گل در تب گرم این عرق سرد نکردی گر عشق خریدار رخ زرد نبودی اکسیر محبت رخ…
از بهر قتل عاشق دلخسته چشم یار
از بهر قتل عاشق دلخسته چشم یار تیغی کشیده از مژه همچون زبان مار پاس دل است مایه هر دولتی که هست هان ای پسر…
آتش آهم نهال وادی ایمن شده
آتش آهم نهال وادی ایمن شده باز این آتش نگه کن کز کجا روشن شده من چنین مدهوش وصل و غافلم از بیخودی اشک حسرت…
در خواب گنج وصلت جان خراب ببیند
در خواب گنج وصلت جان خراب ببیند مفلس خراب گنج است اما بخواب بیند هر گه که مست آیی از بزم غیر بیرون عاشق ز…
خون شد جگر از خنده که آن رشک ملک زد
خون شد جگر از خنده که آن رشک ملک زد تا چند توان بر جگر ریش نمک زد چند از دل آلوده صفا خرج توان…
خوش آنکه پیش تو دور از دیار خود گریم
خوش آنکه پیش تو دور از دیار خود گریم بهانه غربت و بر حال زار خود گریم گهی که خاک شوم خیزم از مزار چو…
خواهم شبی گوش رضا بر حال زار من نهی
خواهم شبی گوش رضا بر حال زار من نهی وانگه که خواب آید ترا سر در کنار من نهی کی مرهم داغم شوی ای آرزوی…
خط سبزی که سر از لعل تو برخواهد کرد
خط سبزی که سر از لعل تو برخواهد کرد تاچه با جان من خسته جگر خواهد کرد بر رخ همچو گلت سبزه که برمیخیزد رستخیزی…
حدیث سوز دل چون شمع از آن معنی گران دارم
حدیث سوز دل چون شمع از آن معنی گران دارم که نَبْوَد زَهرهٔ گفتن گر از لب بر زبان دارم کیم آتش نشاند دیده زان…
چون تو گویی سخن این دلشده را گوش کجا
چون تو گویی سخن این دلشده را گوش کجا دل کجا عقل کجا فهم کجا هوش کجا پای بوسی زسگت گر دهدم دست بس است…
چو ساقی گر بجامم دست بودی
چو ساقی گر بجامم دست بودی نه تنها من که عالم مست بودی اگر بالا گرفتی کار رندان فلک قدر بلندش پست بودی مرا از…