خم مویش که در کین من بیمار می پیچد

خم مویش که در کین من بیمار می پیچد ز تاب آتش آهم بخود چون مار می پیچد چو خواند نامه دردم مبر نام من…

ادامه مطلب

حسنت که ذره را مه تابنده میکند

حسنت که ذره را مه تابنده میکند برقی است تا چراغ کرا زنده میکند من کیستم که لطف تو خواند سگ خودم مار ا کمال…

ادامه مطلب

چون کعبه هرانکس که نشد شاد بکویش

چون کعبه هرانکس که نشد شاد بکویش گر قبله بود کس نکند روی برویش هرگه به تبسم بگشاد آن دهن تنگ بر تنگدلان رحم نشد…

ادامه مطلب

چو نافه تا جگرم غرق خون نخواهد شد

چو نافه تا جگرم غرق خون نخواهد شد خیال خال تو از دل برون نخواهد شد جفا بر اهل محبت ز گردش فلک است فلک…

ادامه مطلب

چو بهر قتل غیر آن مه به تیغ آبگون خیزد

چو بهر قتل غیر آن مه به تیغ آبگون خیزد ز غیرت بر سراپای تنم رگهای خون خیزد دلم خرم نمی گردد و گر گردد…

ادامه مطلب

چندان بر آستان خرابات سر نهم

چندان بر آستان خرابات سر نهم کآخر قدم بمنزل مقصود بر نهم هرگز نکردم از صف مسجد ترقیی کو راه دیر تا قدمی پیشتر نهم…

ادامه مطلب

چشم مست گر کشد هر گوشه خلقی در غم است

چشم مست گر کشد هر گوشه خلقی در غم است گوشه‌گیر آن را چه غم گر کار عالم در هم است در وفاداری رخ زرد…

ادامه مطلب

جز در حرم کوی تو دل خانه نگیرد

جز در حرم کوی تو دل خانه نگیرد مرغ دل ما انس به بیگانه نگیرد من عاشقم از می زدنم عیب نشاید صاحب خرد این…

ادامه مطلب

جان به فکر جهان نمی‌ارزد

جان به فکر جهان نمی‌ارزد این جهان هم به آن نمی‌ارزد بر زمین یک زمان چو دلتنگی به زمین و زمان نمی‌ارزد سود عالم زیان…

ادامه مطلب

تو باغ حسنی و صد عندلیب زار تراست

تو باغ حسنی و صد عندلیب زار تراست منم که جز تو ندارم چومن هزار تراست مدام خون خورم از حسرت دو نرگس تو شراب…

ادامه مطلب

تاخار عشق در جگر من شکسته است

تاخار عشق در جگر من شکسته است هر گل که هست در نظر من شکسته است شوخی که بسته بود در از ناز بر همه…

ادامه مطلب

تا کی خمار محنت آن سیمبر کشم

تا کی خمار محنت آن سیمبر کشم او می خورد بمردم و من دردسر کشم درد مرا بغیر چه نسبت که مدعی خار از قدم…

ادامه مطلب

تا تورا آرزوی همنفسی با من شد

تا تورا آرزوی همنفسی با من شد هر کجا همنفسی بود بمن دشمن شد در علاج دل بیمار که چونشمع بسوخت سعی بسیار نمودیم و…

ادامه مطلب

پیری خزان تازه بهار جوانی است

پیری خزان تازه بهار جوانی است وقت شباب خوش که گل زندگانی است ایساقی صبوح که چون آفتاب صبح خار و گل از فروغ رخت…

ادامه مطلب

بیا ای عشق جان‌سوز آتشم در جان محزون زن

بیا ای عشق جان‌سوز آتشم در جان محزون زن بیا ای آتشین آه و علم بر بام گردون زن خیالت می‌رسد در دل کجا جان…

ادامه مطلب

بهلاک خود نپوشم نظر از رخ چو ماهت

بهلاک خود نپوشم نظر از رخ چو ماهت که هزار جان شیرین بفدای یک نگاهت اگرم کشی چه حاجت بهزار تیر مژگان که بس است…

ادامه مطلب

به پیری چو نوجوانان تا کِیَم دل مست مِی باشد؟

به پیری چو نوجوانان تا کِیَم دل مست مِی باشد؟ جوانی تا به پیری پیری آخر تا به کی باشد؟ سخن با کس نمی‌گویم نفس…

ادامه مطلب

بصبح وصل کشد این شب ستم خوشباش

بصبح وصل کشد این شب ستم خوشباش رسد بخانه ما آفتاب هم خوشباش غمی که میرسد از دوست عاشقانه بکش کسی همیشه نماند اسیر غم…

ادامه مطلب

برقی که ز نعل فرس سیم تنی خاست

برقی که ز نعل فرس سیم تنی خاست آهی است که از سینه خونین کفنی خاست پروانه صفت آتش غیرت جگرم سوخت هرگه که از…

ادامه مطلب

بر آستان حرم زاهدی که سر میزد

بر آستان حرم زاهدی که سر میزد شبش به میکده دیدم دری دگر میزد خوش آنکه در ره خود روی چون رزم میدید ز نعل…

ادامه مطلب

باز چون شمع سحر رشته جان سوخت مرا

باز چون شمع سحر رشته جان سوخت مرا مرده بودم دگر آن شمع بر افروخت مرا چون شهیدان توشد جامه خونین کفنم در ازل عشق…

ادامه مطلب

با سینه نالان ز نی و چنگ چه حاصل

با سینه نالان ز نی و چنگ چه حاصل با خون جگر ساغر گلرنگ چه حاصل دیوانه وش از حسرت آن شوخ پری رو با…

ادامه مطلب

ایکه رخسارت ز روی لاله آب و رنگ برد

ایکه رخسارت ز روی لاله آب و رنگ برد دامن پاک تو از آیینه دل زنگ برد کوهکن در کوه جوی شیر اگر بردی چه…

ادامه مطلب

ای همچو گل شکفته و از گل شکفته تر

ای همچو گل شکفته و از گل شکفته تر تا کی نهفته باشی و از من نهفته تر بیدارتر ز دولت حسن تو چشم من…

ادامه مطلب

ای ز ملاحت آتشی بر جگر ملک زده

ای ز ملاحت آتشی بر جگر ملک زده خون شده از ملاحتت صد جگر نمکزده مردمک دو چشم من نیست قدمگه سگت وای که کعبتین…

ادامه مطلب

ای به خاطر صد غبار از رشک تو آیینه را

ای به خاطر صد غبار از رشک تو آیینه را کرده چاک از دست تو ماه منور سینه را با تن چون برگ گل پشمینه‌پوشی…

ادامه مطلب

آنکه نور دیده سازد روی آتش‌ناک را

آنکه نور دیده سازد روی آتش‌ناک را سرمه چشم ملائک ساخت مشتی خاک را گر دل آدم نبودی جلوه‌گاه حسن او با گِل آدم چه…

ادامه مطلب

آن شاخ گل که رونق سرو و سمن ازوست

آن شاخ گل که رونق سرو و سمن ازوست صد دل چو لاله غرقه به خون در کفن ازوست شیرین دهان من چو لب یار…

ادامه مطلب

امروز غیر غم زتو هیچم نصیب نیست

امروز غیر غم زتو هیچم نصیب نیست فردا اگر همین بود آنهم غریب نیست در کوی عشق هرکه بمیرد عجب مدار حیرت ز زندگیست که…

ادامه مطلب

یک جرعه به خاکم فکن و خاک بجوش آر

یک جرعه به خاکم فکن و خاک بجوش آر وز بیخودی مرگ مرا باز بهوش آر یکبار صبوحی زده از خانه برون آی چون صبح…

ادامه مطلب

یاد من کردی من از بخت این زیادت یافتم

یاد من کردی من از بخت این زیادت یافتم تا چه نیکی کرده بودم کاین سعادت یافتم یکسخن گفتی و صد امید پیدا شد مرا…

ادامه مطلب

همین خرسندی ام بس گرچه دور از محفلش گردم

همین خرسندی ام بس گرچه دور از محفلش گردم که نام عاشقی چون بشنود من در دلش گردم عجب بحریست عشق او که گر در…

ادامه مطلب

هرگز دلم ملول نگشت از جفای او

هرگز دلم ملول نگشت از جفای او تا زنده ام خوشم چو بمیرم فدای او آن گل نهاده در ره من صد هزار خار من…

ادامه مطلب

هرکه چون باد از سر کوی تو بیرون می‌رود

هرکه چون باد از سر کوی تو بیرون می‌رود کس نمی‌داند که از آشفتگی چون می‌رود پای رفتن نیست عاشق را کزین در بگذرد می‌فشاند…

ادامه مطلب

هر که آن گل پا نهد در دیده نمناک او

هر که آن گل پا نهد در دیده نمناک او عاقبت شاخ گلی سر بر زند از خاک او همچو آهو باز خواهم دیده را…

ادامه مطلب

نیشکر قامت من آنکه دل من دارد

نیشکر قامت من آنکه دل من دارد سبز تلخی است که شیرینی ازو می بارد تا چه برمیدهد آخر غم آن سرو که دل روزگاری…

ادامه مطلب

نه هر دل کز نوا دم زد قبول دلنواز افتد

نه هر دل کز نوا دم زد قبول دلنواز افتد سر محمود میباید که در پای ایاز افتد اگر از بام عرش افتد سرم بر…

ادامه مطلب

نفی خوبان کردم از خاطر که بار خاطرند

نفی خوبان کردم از خاطر که بار خاطرند تا زخود غایب شدم دیدم که در دل حاضرند از فریب مردم چشم بتان ایمن مباش کاین…

ادامه مطلب

نبود از عاشقی بیم ملامت سینه ریشان را

نبود از عاشقی بیم ملامت سینه ریشان را مرا عشق تو رسوا کرد تا عبرت شد ایشان را بپوش آن شمع رخ ترسم که خوبان…

ادامه مطلب

می بده کز غم دنیا دمی آسوده شویم

می بده کز غم دنیا دمی آسوده شویم کار دنیاست مبادا که دل آلوده شویم خیز تا صحبت رندان دل ما تازه کند چند در…

ادامه مطلب

من نه آنم که بنالم ز دل افکاری خویش

من نه آنم که بنالم ز دل افکاری خویش که مرا غایت کام است جگر خواری خویش کام دل از تو نجویم که بسی خوش…

ادامه مطلب

من زار و دل غمزده هم زار تر از من

من زار و دل غمزده هم زار تر از من در عشق تو کس نیست گرفتارتر از من کار همه دشوار شد از عشق ولیکن…

ادامه مطلب

مشنو که بی تو ناله زارم هوس نماند

مشنو که بی تو ناله زارم هوس نماند پر شد جهان ز ناله مجال نفس نماند کس یک نظر ندید ترا کز تو چون گذشت…

ادامه مطلب

مریز بی گنهم خون که جست و جویی

مریز بی گنهم خون که جست و جویی قیامتی و سیوالی و گفت و گویی هست بزیر پای تو صد سر ز آرزو خاک است…

ادامه مطلب

مرا بکوی تو شوق از در نیاز آورد

مرا بکوی تو شوق از در نیاز آورد بیا که شوق تو ما را ز کعبه باز آورد چو لاله داغ بخود سوختم ز کوره…

ادامه مطلب

مارا همین جواب سلام است کام ازو

مارا همین جواب سلام است کام ازو معراج ما بسست جواب سلام ازو هر گوشه چشم ناز چو من صد هزار کشت خون کدام خواهم…

ادامه مطلب

ما پیش تیغ سر به ارادت نهاده‌ایم

ما پیش تیغ سر به ارادت نهاده‌ایم قربانی توایم و بدین کار زاده‌ایم بر ما چو شانه تیغ زبان‌ها کشیده‌اند تا یک گره ز سنبل…

ادامه مطلب

لاف صاحب نظری از دل هشیار خوش است

لاف صاحب نظری از دل هشیار خوش است چشم بیدار فراوان، دل بیدار خوش است خوش بود گر رگ جان رشته زنار بود بزبان چند…

ادامه مطلب

گل نو آمد و ما را غم دیرینه گرفت

گل نو آمد و ما را غم دیرینه گرفت مرغ جان را نفس اندر قفس سینه گرفت آن حریفی که شبش بودمی از خون دلم…

ادامه مطلب

گرسنه شرح زخمت گوید گنه ندارد

گرسنه شرح زخمت گوید گنه ندارد آیینه هر چه بیند در دل نگه ندارد با چشمه دهانت آب خضر سرابی است عیب است با تو…

ادامه مطلب