بود آب زده ساحت میدان خرابات

بود آب زده ساحت میدان خرابات بزم طرب آماده در ایوان خرابات بنشسته در و پیر خرابات قدح نوش در خدمت او صف زده رندان…

ادامه مطلب

پیمانه می جویان رفتم سوی میخانه

پیمانه می جویان رفتم سوی میخانه بیرون نروم زانجا پر ناشده پیمانه شیخان مناجاتی رندان خراباتی جویند ترا جانا در کعبه و بتخانه در میکده…

ادامه مطلب

چو خاک راه توام ای تو شاه جرعه کشان

چو خاک راه توام ای تو شاه جرعه کشان ز نیم خورد میت جرعه ای به خاک افشان هزار شرم ز دینم که هر شب…

ادامه مطلب

در چمن گل را نظاره کردم از روی حبیب

در چمن گل را نظاره کردم از روی حبیب تازه شد جانم کزو آمد به من بوی حبیب گل برویش اندکی مانند شد در رنگ…

ادامه مطلب

دل چو پروانه ز شمع رخ جانانه بسوخت

دل چو پروانه ز شمع رخ جانانه بسوخت وه چه پروانه که از شعله او خانه بسوخت موی خال تو بران شعله عارض عجب است…

ادامه مطلب

ز آتش عشق تو چون خاک شود منزل من

ز آتش عشق تو چون خاک شود منزل من علم قبر بود شعله دود دل من رنگ از خون دل و آب ز پیکان تو…

ادامه مطلب

زهی به خار مژه صد هزار زار ترا

زهی به خار مژه صد هزار زار ترا اسیر دو گل عارض دو صد هزار ترا مباد جور خزان از بهار زیبایی چنین که تازه…

ادامه مطلب

سوی میخانه به رندان خبرم باز آید

سوی میخانه به رندان خبرم باز آید گر سوی خانه مه نوسفرم باز آید آن جگر گوشه اگر باز نیاید چه عجب بارها گر سوی…

ادامه مطلب

عکس رخسار چو بر ساغر صهبا فکنم

عکس رخسار چو بر ساغر صهبا فکنم گونه ای زردوشی در می حمرا فکنم ای گدایان در میکده همت ه به جهد خویشتن را اگر…

ادامه مطلب

گاه خندیدن لبت آب حیات و قند ریخت

گاه خندیدن لبت آب حیات و قند ریخت نطق شیرین روانت هم بدان مانند ریخت رسم مردن شاید ار روزی ز عالم برفتد جان شیرین…

ادامه مطلب

گوشه میخانه امن و مستی یاران خوش است

گوشه میخانه امن و مستی یاران خوش است چون صراحی گریه های تلخ میخواران خوش است واعظ افسرده از غوغا رماند مرغ حال از هجوم…

ادامه مطلب

من بیدل که بهر قامت آن سیمتن میرم

من بیدل که بهر قامت آن سیمتن میرم گه از رفتار رعنا گه ز اندوه بدن میرم مگر چین و شکست صفحه عمر و حیاتم…

ادامه مطلب

میرود سرو من و رفتار می ماند به دل

میرود سرو من و رفتار می ماند به دل وز گل رخسار او صد خار می ماند به دل جان چو از تن شد برون…

ادامه مطلب

هر گه از تب زرد یابم گلعذار خویشرا

هر گه از تب زرد یابم گلعذار خویشرا در خزان رو کرده بینم نو بهار خویشرا در عرق افتد چو جسم ناتوانش بنگرم غرقه بحر…

ادامه مطلب

اقبال ره بکوی مغانم نمیدهد

اقبال ره بکوی مغانم نمیدهد ادبار آنچه طالب آنم نمیدهد گویا نیافتست ز مطلوب کس خبر زانکس به جستجوی نشانم نمیدهد از نقد جان بهاش…

ادامه مطلب

ای خاک سر کوی تو گشتن هوس ما

ای خاک سر کوی تو گشتن هوس ما بر پای سگت بوسه زدن ملتمس ما گردم زدن ما بود از مهر تو چون صبح صد…

ادامه مطلب

باز دل تفرقه در توبه و طامات انداخت

باز دل تفرقه در توبه و طامات انداخت ساغر می زده خود را به خرابات انداخت این طرف غلغله از خیل خرابات افکند آن طرف…

ادامه مطلب

بود گر چه جام می لاله گون تلخ

بود گر چه جام می لاله گون تلخ ولی جام هجرست از وی فزون تلخ گر این هر دو تلخست لیکن باغیار بود یار می…

ادامه مطلب

تنم از رنج در بیچارگی سوخت

تنم از رنج در بیچارگی سوخت دلم از عشق در آوارگی سوخت دلم را پاره پاره سوختی عشق ولی هجر آمد و یکبارگی سوخت ز…

ادامه مطلب

چو سرخوشم دگر ای پیر دیر از کرمت

چو سرخوشم دگر ای پیر دیر از کرمت خوش است گر سر خود بر ندارم از قدمت چه عیب دم بدم ار خاک کوی دیر…

ادامه مطلب

در خرابات ار شبی میل قدح کمتر کنم

در خرابات ار شبی میل قدح کمتر کنم عذر آنرا روزها اندر سر ساغر کنم خواهم از داغ جفا وز زخم گردون لاله وار خاک…

ادامه مطلب

دل سوزد از غم رخ آنشوخ مهوشم

دل سوزد از غم رخ آنشوخ مهوشم ساقی کجاست باده که بنشاند آتشم؟ دیوانه گر به دیر مغان رو نهم چه عیب چون من اسیر…

ادامه مطلب

ز ابر تیره برقی جست طرف کوهساران را

ز ابر تیره برقی جست طرف کوهساران را که روشن کرد هر سو شمع گلهای بهاران را چو نرگس جام زر بگرفت و لاله ساغر…

ادامه مطلب

زهی صد پیر کنعانی مریدت

زهی صد پیر کنعانی مریدت دو صد یوسف غلام زر خریدت گلت بشکفت اندر گلشن قرب نسیم باغ وحدت چون وزیدت شدی افلاک رو چون…

ادامه مطلب

شام هجران مرا عکس رخ یار کجاست؟

شام هجران مرا عکس رخ یار کجاست؟ بهر آن عکس می آئینه کردار کجاست؟ پی می داشتنم ساقی گل عارض کو بهر بزم طربم ساحت…

ادامه مطلب

علی الصباح مغان قفل دیر باز کنید

علی الصباح مغان قفل دیر باز کنید دو جام باعث گفتار اهل راز کنید گر گر اهل زهد و ریا بگذرند معاذالله به وقت نکته…

ادامه مطلب

کیف و جان بخشدم آن لب می نابست مگر؟

کیف و جان بخشدم آن لب می نابست مگر؟ روح صافی کندم لعل مذابست مگر؟ خواب در چشم، ندارم ز خیال مژه ات خیل هندو…

ادامه مطلب

لب لعلت که گویم جان پاکش

لب لعلت که گویم جان پاکش بخنده جان پاکان شد هلاکش دلم چون غنچه زان شد غرقه در خون که کردی از جفا هر سوی…

ادامه مطلب

من درد زهر هجران در می کشم بیادت

من درد زهر هجران در می کشم بیادت تو صاف عیش در کش کاب حیات بادت ما از خمار مردیم در کنج نامرادی ساغر تهی…

ادامه مطلب

میکند وقت صبح نعره سحاب

میکند وقت صبح نعره سحاب که زمان صبوح را دریاب از گلستان کشید مرغ صفیر در شبستان نمود ناله رباب زین فغانها ز هر طرف…

ادامه مطلب