غزلیات – امیر علیشیر نوایی
میرود سرو من و رفتار می ماند به دل
میرود سرو من و رفتار می ماند به دل وز گل رخسار او صد خار می ماند به دل جان چو از تن شد برون…
هر گه از تب زرد یابم گلعذار خویشرا
هر گه از تب زرد یابم گلعذار خویشرا در خزان رو کرده بینم نو بهار خویشرا در عرق افتد چو جسم ناتوانش بنگرم غرقه بحر…
اقبال ره بکوی مغانم نمیدهد
اقبال ره بکوی مغانم نمیدهد ادبار آنچه طالب آنم نمیدهد گویا نیافتست ز مطلوب کس خبر زانکس به جستجوی نشانم نمیدهد از نقد جان بهاش…
ای خاک سر کوی تو گشتن هوس ما
ای خاک سر کوی تو گشتن هوس ما بر پای سگت بوسه زدن ملتمس ما گردم زدن ما بود از مهر تو چون صبح صد…
باز دل تفرقه در توبه و طامات انداخت
باز دل تفرقه در توبه و طامات انداخت ساغر می زده خود را به خرابات انداخت این طرف غلغله از خیل خرابات افکند آن طرف…
بود گر چه جام می لاله گون تلخ
بود گر چه جام می لاله گون تلخ ولی جام هجرست از وی فزون تلخ گر این هر دو تلخست لیکن باغیار بود یار می…
تنم از رنج در بیچارگی سوخت
تنم از رنج در بیچارگی سوخت دلم از عشق در آوارگی سوخت دلم را پاره پاره سوختی عشق ولی هجر آمد و یکبارگی سوخت ز…
چو سرخوشم دگر ای پیر دیر از کرمت
چو سرخوشم دگر ای پیر دیر از کرمت خوش است گر سر خود بر ندارم از قدمت چه عیب دم بدم ار خاک کوی دیر…
در خرابات ار شبی میل قدح کمتر کنم
در خرابات ار شبی میل قدح کمتر کنم عذر آنرا روزها اندر سر ساغر کنم خواهم از داغ جفا وز زخم گردون لاله وار خاک…
دل سوزد از غم رخ آنشوخ مهوشم
دل سوزد از غم رخ آنشوخ مهوشم ساقی کجاست باده که بنشاند آتشم؟ دیوانه گر به دیر مغان رو نهم چه عیب چون من اسیر…
ز ابر تیره برقی جست طرف کوهساران را
ز ابر تیره برقی جست طرف کوهساران را که روشن کرد هر سو شمع گلهای بهاران را چو نرگس جام زر بگرفت و لاله ساغر…
زهی صد پیر کنعانی مریدت
زهی صد پیر کنعانی مریدت دو صد یوسف غلام زر خریدت گلت بشکفت اندر گلشن قرب نسیم باغ وحدت چون وزیدت شدی افلاک رو چون…
شام هجران مرا عکس رخ یار کجاست؟
شام هجران مرا عکس رخ یار کجاست؟ بهر آن عکس می آئینه کردار کجاست؟ پی می داشتنم ساقی گل عارض کو بهر بزم طربم ساحت…
علی الصباح مغان قفل دیر باز کنید
علی الصباح مغان قفل دیر باز کنید دو جام باعث گفتار اهل راز کنید گر گر اهل زهد و ریا بگذرند معاذالله به وقت نکته…
کیف و جان بخشدم آن لب می نابست مگر؟
کیف و جان بخشدم آن لب می نابست مگر؟ روح صافی کندم لعل مذابست مگر؟ خواب در چشم، ندارم ز خیال مژه ات خیل هندو…
لب لعلت که گویم جان پاکش
لب لعلت که گویم جان پاکش بخنده جان پاکان شد هلاکش دلم چون غنچه زان شد غرقه در خون که کردی از جفا هر سوی…
من درد زهر هجران در می کشم بیادت
من درد زهر هجران در می کشم بیادت تو صاف عیش در کش کاب حیات بادت ما از خمار مردیم در کنج نامرادی ساغر تهی…
میکند وقت صبح نعره سحاب
میکند وقت صبح نعره سحاب که زمان صبوح را دریاب از گلستان کشید مرغ صفیر در شبستان نمود ناله رباب زین فغانها ز هر طرف…
هوای می به سر هر که چون حباب رود
هوای می به سر هر که چون حباب رود عجب نباشد اگر در سر شراب رود چو بخت خفته سوی ما به صد حیل آمد…
از غم یک شب که در هجرش دلم زاری کشید
از غم یک شب که در هجرش دلم زاری کشید با کسی مانم که او یک سال بیماری کشید سالها اندوه شام فرقتم داند کسی…
ای رند درد آشام جز دیر مغان مأوا مکن
ای رند درد آشام جز دیر مغان مأوا مکن دلرا به غیر از مغبچه ای جای دگر شیدا مکن ساقی به صد فرخندگی چون بایدت…
باشدم خرمی از هر چه درین عالم ازوست
باشدم خرمی از هر چه درین عالم ازوست از غمش نیز دلم شاد بود کین هم ازوست نبود هیچ تفاوت ز نشاط و غم دهر…
بوی شراب عشق تو بیهوشی آورد
بوی شراب عشق تو بیهوشی آورد رنگش ز رنگ عقل فراموشی آورد باشد تکلم تو زبان بند اهل عشق کش استماع مایه خاموشی آورد لعلت…
تو خوب و خلق تو خوب و تکلمت هم خوب
تو خوب و خلق تو خوب و تکلمت هم خوب نبرده چون تو بخوبی کسی به عالم خوب به حسن به ز پری آدمی گری…
چون بدیر آمد ز بهر خم شکستن محتسب
چون بدیر آمد ز بهر خم شکستن محتسب شد دل رندان چو چشم شوخ ساقی مضطرب اجتناب افتاد اهل دیر را از وحشتش اهل دین…
در خرابات مگو کام چه خواهد بودن
در خرابات مگو کام چه خواهد بودن در رخ مغبچه و جام چه خواهد بودن ساقیا جام می آغاز بکن چون کس را نیست معلوم…
دل صد پاره ام از لعل تو خونست دگر
دل صد پاره ام از لعل تو خونست دگر هر دم از رهگذر دیده برونست دگر دل مجنون که دران زلف شد ای باد صبا…
ز بحر چرخ بکشتی عمر صد خلل است
ز بحر چرخ بکشتی عمر صد خلل است دواش بحر شراب و سفینه غزل است می رقیق چو نقد حیات بی مثل است بت شفیق…
زهی قد و عذارت سر به سر خوب
زهی قد و عذارت سر به سر خوب به خوبی بنده حسن تو هر خوب اگر لطفست اگر جور از تو چونست که هر کارت…
سیم خوش باشد که سازی با حریف ساده خرج
سیم خوش باشد که سازی با حریف ساده خرج لیک غیر آنچه خواهد شد به نقل و باده خرج قلب روی اندود من خرج سگان…
غزال زر ز فلک در مقام ما افتد
غزال زر ز فلک در مقام ما افتد که چون تو آهوی وحشی به دام ما افتد به روز وصل تو جمشید نوشد آب خضر…
گدای دیر ز شاه زمان چه غم دارد
گدای دیر ز شاه زمان چه غم دارد که از سفال خرابات جام جم دارد منش به تهمت رندی جزا دهم بر عکس به زهدم…
لعل تو نبات و سخنت آب حیاتست
لعل تو نبات و سخنت آب حیاتست تب خاله بران گوشه لب حب نباتست از دیر سوی مسجد ازانم حرکت نیست کان مغبچه در میکده…
من و میل الف قامت آن حور سرشت
من و میل الف قامت آن حور سرشت بر سرم چون که قضا در ازل این حرف نوشت چشم دارم که دهد پیر مغان از…
میل سروم ز هوای قد دلجوی تو بود
میل سروم ز هوای قد دلجوی تو بود بودنم واله گلبرگ هم از روی تو بود در خم طاق فلک هیأت قوسی هلال از پی…
وه که در وقت گلم زان گل رخسار جدا
وه که در وقت گلم زان گل رخسار جدا گل جدا آتش من نیز کند خار جدا از جدایی من و یار ابر ز تأثیر…
اگر به میکده ام یکشب انجمن باشد
اگر به میکده ام یکشب انجمن باشد چراغ انجمن آن به که یار من باشد چه میل باغ کنم با وجود قد و رخش که…
ای از بهار حسن تو بر چهره ام گلزارها
ای از بهار حسن تو بر چهره ام گلزارها در سینه زان گلزارها دارم خلیده خارها از نیش هجرش متصل کو رشته جانم گسل چون…
باز در دیر بتی عشوه نما می بینم
باز در دیر بتی عشوه نما می بینم کاهل دین را ز وی آشوب و بلا می بینم زاهدا منع مکن چون نگرم در رخ…
به مستی در دلم گردد خیال روی یار امشب
به مستی در دلم گردد خیال روی یار امشب که سازد هر زمان در گریه ام بی اختیار امشب به حالم شمع را گر دل…
تو گشتی کج کلاه جمله شاهان
تو گشتی کج کلاه جمله شاهان غلط گفتم که شاه کج کلاهان چه حسنست اینکه خون هر که ریزی نهد سر پیش رویت عذرخواهان چو…
چون حیات آساست روشن روزگارم از قدح
چون حیات آساست روشن روزگارم از قدح تا دم آخر کنون سر بر ندارم از قدح منکه غرق می شدم باید سرم دادن بباد چون…
در دست پیر میکده گلرنگ باده بود
در دست پیر میکده گلرنگ باده بود یا عکس روی مغبچه در می فتاده بود رفتم به دیر و شوکت رندان بساحتش از هر چه…
دل کز غمت آرام نباشد برم او را
دل کز غمت آرام نباشد برم او را تا چند بکویت برم و آورم او را زاغی که کند گاه جنون میل نشستن بر فرق…
ز تب مباد صداعی بدان جوان یارب
ز تب مباد صداعی بدان جوان یارب که صدقه سرش این پیر ناتوان یارب ز هجر یارب و افغانم از فلک بگذشت توام خلاص نمایی…
زیر نه طاق فلک غیر کجی کار کجاست؟
زیر نه طاق فلک غیر کجی کار کجاست؟ راستی در خم این گنبد دوار کجاست؟ دلم از خانقه و زهد و ریایی بگرفت راه میخانه…
شب چو شکست توبه ام شوخ شرابخوار من
شب چو شکست توبه ام شوخ شرابخوار من صبح دعاست کار من تا شکند خمار من هست دلیل اینکه آن مست شبم نواختست چشم و…
غیر ازو نیست مرا در دو جهان یار دگر
غیر ازو نیست مرا در دو جهان یار دگر جز ویم یار دگر جز غم او کار دگر من نه آن بلبلم ای گل که…
گر آن ترک خطایی نوش سازد جام صهبا را
گر آن ترک خطایی نوش سازد جام صهبا را نخست آرد سوی ما ترکتاز قتل و یغما را رخش در نازکی بر باد داده صفحه…
ما به میخانه پی دفع گناه آمده ایم
ما به میخانه پی دفع گناه آمده ایم یعنی از زهد ریایی به پناه آمده ایم سر به کونین نیاریم فرو از دو قدح چو…