ساقی چه شد که جمله جهان می پرست شد

ساقی چه شد که جمله جهان می پرست شد این خود چه باده بود که ذرات مست شد این روچه روی بود که یک جلوه…

ادامه مطلب

ز نار شوق تو ای جان جانان

ز نار شوق تو ای جان جانان به آهی سوزم این گردون گردان بصحرای غمت آواره گشتم نشد هرگز بپایان این بیابان درانوار جمال مهر…

ادامه مطلب

روی تو بهر شیوه شیدای دگر دارد

روی تو بهر شیوه شیدای دگر دارد زلف تو بهر تاری سودای دگر دارد آن غمزه بهر تاری خون دگری ریزد لعل تو بهر عشوه…

ادامه مطلب

دو عالم غرق انوار تجلی است

دو عالم غرق انوار تجلی است همه ذرات بیخود همچو موسیست چرا مجنون شدی در جست و جویش نظر بگشا که عالم پر ز لیلیست…

ادامه مطلب

درد تو دوای دل و هم مرهم جانست

درد تو دوای دل و هم مرهم جانست دشنام تو بهتر ز دعای دگرانست لطف است و وفا جور و جفایت بحقیقت جنگ تو بعاشق…

ادامه مطلب

در سینه ما جز غم معشوق مجوئید

در سینه ما جز غم معشوق مجوئید غیر از سخن عشق بعشاق بگوئید ای بیخبران چون ز شمایار جدانیست در جستن او هرزه بهر سوی…

ادامه مطلب

حسن خوبان جهان عکس رخ زیبای اوست

حسن خوبان جهان عکس رخ زیبای اوست لاجرم در هر سری از زلفشان سودای اوست آفتاب عشق با هر ذره دارد نسبتی نسبت معشوق و…

ادامه مطلب

چون عشق سراسیمه درآمد بمیانه

چون عشق سراسیمه درآمد بمیانه برد از غم دنیا و ز دینم بکرانه دلبر چو نقاب از رخ چون ماه برانداخت دیدم بیقین دانش عقلست…

ادامه مطلب

چو خراب عشق یارم همگی ز یار گویم

چو خراب عشق یارم همگی ز یار گویم نه چو ز اهدم که هر دم ز بهشت و نار گویم چو شعار عشقبازان همه رندیست…

ادامه مطلب

جمال روی تو هرگه نقاب بگشاید

جمال روی تو هرگه نقاب بگشاید ز زیر پرده هر ذره مهر بنماید بعشوه جان جهانی کند اسیر بلا بیک کرشمه دل جمله خلق برباید…

ادامه مطلب

تغربت عن داری فیا طول غربتی

تغربت عن داری فیا طول غربتی لقد ضاق قلبی من فرق الاحبة ومن فرقة الاحباب ماکنت لاقیا عذاب الیم عنده من عذوبة الا یا رسولا…

ادامه مطلب

تا جان مرا شد بغم عشق تولا

تا جان مرا شد بغم عشق تولا کردم ز قرار و خرد و صبر تبرا با چاشنی عشق برابر نتوان کرد نه آرزوی دنیی و…

ادامه مطلب

بیا که یار ز رخسار پرده را بگشود

بیا که یار ز رخسار پرده را بگشود بیا که هر چه نهان بود آشکار نمود بیا که مجلس ما بزمگاه مستانست بیاکه ساقی و…

ادامه مطلب

براه عشق چنان رفت عاشق بی باک

براه عشق چنان رفت عاشق بی باک که سوخت ز آتش عشق و نکرد فکر هلاک دلم ز دولت وصل تو شادیی دارد ز درد…

ادامه مطلب

این حیله سازی فلک کینه دار هیچ

این حیله سازی فلک کینه دار هیچ وین مکر دور دایره بی مدار هیچ این دشمنی نه فلک و هفت کوکبش وین دوستی دنیی ناپایدارهیچ…

ادامه مطلب

ای کنایت ز سر کوی تو جنات نعیم

ای کنایت ز سر کوی تو جنات نعیم شد اشارت بفراق رخ تو نار جحیم رشک فردوس برین است و نعیم ابدی دوزخ ما که…

ادامه مطلب

ای ذات تو ظاهر شده بر صورت اسما

ای ذات تو ظاهر شده بر صورت اسما اسمای تو بر صورت عالم شده پیدا پیدا شده از مهر رخت جمله ذرات ز آئینه هر…

ادامه مطلب

ای جمالت گشته پیدا از نقاب کاینات

ای جمالت گشته پیدا از نقاب کاینات حسن رخسار تو پنهان در حجاب کاینات بهر اظهار صفات بیحد و اندازه شد مختفی خورشید ذاتت در…

ادامه مطلب

آنها که جهان آینه روی تو دانند

آنها که جهان آینه روی تو دانند از دفتر عالم رقم حسن تو خوانند آنان که نظر برخط و خال تو ندارند از بی بصرانند…

ادامه مطلب

اگر از چهره ذاتش برافتد برده اسما

اگر از چهره ذاتش برافتد برده اسما ز تاب پرتو حسنش فنا گردد همه اشیا ز جام باده عشقش همه ذرات سرمستند گرفت آفاق ازین…

ادامه مطلب

از خود فنا نگشته نیابی بحق بقا

از خود فنا نگشته نیابی بحق بقا فانی شدن ز خویش بود حال اولیا تا نقش غیر پاک نشویی ز لوح دل کی در حریم…

ادامه مطلب

یار ما دوشینه آمد پرده افکنده ز رو

یار ما دوشینه آمد پرده افکنده ز رو بانگ زد کای عاشق دیوانه حالت بازگو تا بدرد عشق ما چون میگذاری روزگار رهبر و مونس…

ادامه مطلب

هرکه از درد و غم عشق تو دل افگارنیست

هرکه از درد و غم عشق تو دل افگارنیست جان او را در مقام وصل جانان بار نیست دل که از هر ذره خورشید جمال…

ادامه مطلب

میخانه از لعل لب تو پرشرو شور است

میخانه از لعل لب تو پرشرو شور است مسجد ز تجلی رخت غرقه نورست عکس رخ تو زآینه کون هویداست لیکن چه کند عامی بیچاره…

ادامه مطلب

من که پیوسته بروی تو چنین حیرانم

من که پیوسته بروی تو چنین حیرانم صفت حسن تو چون گویم و کی بتوانم حیرت عشق مرا بیخبر از من دارد من بدین حال…

ادامه مطلب

مظهر کل ظهورش گرنه نفس ماستی

مظهر کل ظهورش گرنه نفس ماستی صورتم بر زیب کرمنا کجا آراستی گرنه از معشوق بودی عشق ورزی از نخست در میانه نام عاشق ازکجا…

ادامه مطلب

ما عاشق دیوانه و سرمست لقائیم

ما عاشق دیوانه و سرمست لقائیم نه زاهد سالوسی و نه شیخ مرائیم نه عاقل و هشیار نه دیوانه و مستیم حیران جمال رخ بیچون…

ادامه مطلب

ما بر امید وصل تو خلوت نشین شدیم

ما بر امید وصل تو خلوت نشین شدیم عنقا صفت ز شوق تو عزلت گزین شدیم در کنج خلوتی که کسی نیست محرمم دایم بیاد…

ادامه مطلب

گر پرده برنداری زان رخ ز جان غمناک

گر پرده برنداری زان رخ ز جان غمناک آهی کشم که آتش افتد درون افلاک در حیرتم که با ماست آن یار هرکجا هست من…

ادامه مطلب

عشق ورزی مذهب ودین منست

عشق ورزی مذهب ودین منست می پرستی رسم و آیین منست واقف سر نهان کنت کنز این دل دانای حق بین منست عاشقی کز قید…

ادامه مطلب

عاشق دیوانه دل کز غم همه سوزست و ساز

عاشق دیوانه دل کز غم همه سوزست و ساز نقد جان در بوته عشق تو دارد در گداز جر نیاز و سوز نبود رهبر سالک…

ادامه مطلب

ساقی باقی مرا جامی بده

ساقی باقی مرا جامی بده از لب لعل خودم کامی بده چشم شوخت را ز بهر صید جان از دو زلف عنبرین دامی بده از…

ادامه مطلب

ز شوقت جمله عالم بیقرارند

ز شوقت جمله عالم بیقرارند همه مشتاق دیدار نگارند همه مست می شوق آنچنانند که بی تو نه قرار و صبر دارند ملایک از می…

ادامه مطلب

ره روانی که راه حق پویند

ره روانی که راه حق پویند از خدا جز خدا نمی جویند واله آن جمال و رخسارند عاشق حسن آن پری رویند صورت او بدیده…

ادامه مطلب

دو عالم خواه زیر و خواه بالا

دو عالم خواه زیر و خواه بالا همه آئینه حقاست تعالی وجود جمله موجودات از تو تو ظاهر در همه جل و جلالا یکی ذاتست…

ادامه مطلب

درد بی درمان بعالم دردماست

درد بی درمان بعالم دردماست کانچنان سرو روان از ما جداست محنت ایام و غم های جهان ز اشتیاق او نصیب جان ماست کی علاج…

ادامه مطلب

در حسن چون رخت بجهان آفتاب نیست

در حسن چون رخت بجهان آفتاب نیست از انفعال روی تو در ماه تاب نیست بر عارض تو پرده اگر هست حسن تست جز جلوه…

ادامه مطلب

خورشید رخت از همه ذرات چو پیداست

خورشید رخت از همه ذرات چو پیداست بروحدت تو جمله جهان شاهد و گویاست بی بهره ز دیدارتوشد دیده اعمی بینا بجمال رخ تو دیده…

ادامه مطلب

چون سوز عشقت پایان ندارد

چون سوز عشقت پایان ندارد زان درد عاشق درمان ندارد هرکو نگردد در عشق کافر در دین عاشق ایمان ندارد گر خون عاشق بی جرم…

ادامه مطلب

چو الطاف الهی رهبر آمد

چو الطاف الهی رهبر آمد نهال بخت من زان در برآمد ببر شد نخل امید من آخر که یار سرو قدم در برآمد چو گشتم…

ادامه مطلب

جز دیدن دیدار تو ای سرو خرامان

جز دیدن دیدار تو ای سرو خرامان درد دل ما را نبود مرهم و درمان از نور تجلی دو جهان گشت منور چون پرده برانداخت…

ادامه مطلب

تجلی جمالش را اگر آئینه شد عالم

تجلی جمالش را اگر آئینه شد عالم ولی مجلای حسن او کماهی نیست جز آدم تفاوت درمرایا بدنه اندرحسن رخسارش ازین رو در نظر حسنش…

ادامه مطلب

تا جان ماست مونس خیل خیال تو

تا جان ماست مونس خیل خیال تو بودم همیشه مست شراب وصال تو کردیم پاک آینه دل ز زنگ غیر تا رو در آینه بنماید…

ادامه مطلب

پیش از بنای دیر جهان دیر سال‌ها

پیش از بنای دیر جهان دیر سال‌ها با دوست بوده‌ایم به انواع حال‌ها سرخوش ز جام وصل و در آغوش یار خود بودیم بی‌جفای رقیب…

ادامه مطلب

بریخت ساقی وحدت می محبت پاک

بریخت ساقی وحدت می محبت پاک بجام سینه دردی کشان منزل خاک بنور معرفت ار هست چشم دل روشن بگوش جان شنو آخر خطاب مالولاک…

ادامه مطلب

ای هر دوکون لمعه از نور ذات تو

ای هر دوکون لمعه از نور ذات تو وی کاینات بوده نمود صفات تو عکس جمال روی تو پیداست از جهان مرآت حسن روی تو…

ادامه مطلب

ای عشق چاره ساز جگر سوز دلنواز

ای عشق چاره ساز جگر سوز دلنواز بستان مرا ز دست من و کار من بساز گر داستان زلف تو خوانم مطولست کوته کنم بروی…

ادامه مطلب

ای دوست نقاب زلف بگشا

ای دوست نقاب زلف بگشا بی پرده بما جمال بنما حیفست جمال ذات مطلق مخفی شده در صفات و اسما رخسار تو گر نقاب برداشت…

ادامه مطلب

ای جمالت پرتوی برهر دو کون انداخته

ای جمالت پرتوی برهر دو کون انداخته همچو مه تابان دو عالم زان تجلی ساخته تا نه بیند چشم غیری حسن جان افزای دوست هر…

ادامه مطلب

آنکه پنهان دل ز مردم می برد پیداست کیست

آنکه پنهان دل ز مردم می برد پیداست کیست پرده ناموس رندان میدرد پیداست کیست انکه از ناز و تکبر سوی مشتاقان خویش هرگز از…

ادامه مطلب