تا بکی باشد نهان خورشید رویت در حجاب

تا بکی باشد نهان خورشید رویت در حجاب کاشکی از حسن رخسارت برافتادی نقاب نور وحدت گر نمود از پرده کثرت جمال در شب تاریک…

ادامه مطلب

بقید زلف تا جانم اسیر است

بقید زلف تا جانم اسیر است دلم در دام فتنه پای گیر است درون پرده ذرات عالم رخت تابان چو خورشید منیر است گرفتاران عشقت…

ادامه مطلب

باکوی تو از روضه رضوان نتوان گفت

باکوی تو از روضه رضوان نتوان گفت با روی تو از حور و زغلمان نتوان گفت از عاشق دیوانه مجوئید سلامت با بیخبران از سر…

ادامه مطلب

ای منور هر دو عالم ز آفتاب روی تو

ای منور هر دو عالم ز آفتاب روی تو وی معطر ملک جان از زلف عنبر بوی تو کفر پنهان گشت و ایمان حقیقی شد…

ادامه مطلب

ای صنم سمن بران دست منست و دامنت

ای صنم سمن بران دست منست و دامنت مونس جان بیدلان دست منست و دامنت ای مه خوش لقای من دلبر جان فزای من درد…

ادامه مطلب

ای دل براه عشق ز کونین در گذر

ای دل براه عشق ز کونین در گذر گر زانک عاشقی ز سر جان و سرگذر خواهی ببزمگاه وصالت دهند راه از جان و دل…

ادامه مطلب

ای برده سبق از همه خوبان به ملاحت

ای برده سبق از همه خوبان به ملاحت در حسن ربودی زبتان گوی لطافت هرکس که سر از دولت عشق تو به پیچد حقا که…

ادامه مطلب

امید من به لطف عمیم تو واثق است

امید من به لطف عمیم تو واثق است برجرم ما چو رحمت عام تو سابق است در راه عشق رو که صراطی است مستقیم راهی…

ادامه مطلب

ازپرتو جمال تو عالم منورست

ازپرتو جمال تو عالم منورست وزسنبلت مشام دل و جان معطرست این جرم خور که جمله جهان روشن ازویست یک ذره ز پرتو آن روی…

ادامه مطلب

یاسیدی و یا سندی انت منیتی

یاسیدی و یا سندی انت منیتی والله لیس غیرک قصدی و نیتی ما خاب سائل لکریم من اجله وجهت نحو ساحتکم رکب حاجتی وردی لذکر…

ادامه مطلب

واله رخسار جانانست جان عاشقان

واله رخسار جانانست جان عاشقان نیست پیدا برکسی حال نهان عاشقان هست برتر حالت عشاق از فهم خرد برزبان ناید ازین معنی بیان عاشقان عاشقی…

ادامه مطلب

هر کو رخ نیاز برین آستان نهاد

هر کو رخ نیاز برین آستان نهاد ایزد در خرانه رحمت برو گشاد زین میکده هر آنکه بتحقیق بوی برد برخاک پای پیر خرابات سرنهاد…

ادامه مطلب

من نخواهم شادی و عیش و طرب

من نخواهم شادی و عیش و طرب درد و سوز عشق خواهم روز و شب از غم و محنت گریزانند خلق ما بجان جویای دردش…

ادامه مطلب

من آفتاب وحدتم تابان بانسان آمده

من آفتاب وحدتم تابان بانسان آمده من نور اسم اعظمم، پیش از تن و جان آمده من شاهباز حضرتم، عنقای قاف قربتم بی شک همای…

ادامه مطلب

مائیم ترا همیشه طالب

مائیم ترا همیشه طالب ای وصل تو منتهی المطالب مرغوب همه بهشت و حورست مائیم بروی دوست راغب در میکده با شراب و شاهد پیوسته…

ادامه مطلب

ما را چه شک درین که بغیر از تو هیچ نیست

ما را چه شک درین که بغیر از تو هیچ نیست چون دیده ام یقین که نهان و عیان تویی عالم ز نور روی تو…

ادامه مطلب

گنج اسرار یقین در کنج خلوت حاصلست

گنج اسرار یقین در کنج خلوت حاصلست واقف گنج معانی بیگمان صاحب دلست ره بوحدت کی بری، تا در حجاب کثرتی هرکه شد محجوب کثرت…

ادامه مطلب

قصد جانم کرد یار دلنواز

قصد جانم کرد یار دلنواز ریخت خونم بی گنه آن سروناز شهسوار حسن گو اسب جفا با گدای باوفا چندین متاز بیش ازین دل در…

ادامه مطلب

عاشقان را در طریق عشق حالی دیگرست

عاشقان را در طریق عشق حالی دیگرست با غم معشوق هردم قبل و قالی دیگرست کی بود جز شاهد و می رند را دیگر خیال…

ادامه مطلب

شاه و گدا یکسان بود بر درگه سلطان عشق

شاه و گدا یکسان بود بر درگه سلطان عشق صدپایه از طاق فلک بالاترست ایوان عشق برقطع سر از عاشقان گر حکم راند شاه عشق…

ادامه مطلب

زد خیمه شاه عشق بصحرای جان ما

زد خیمه شاه عشق بصحرای جان ما ویران شد از سپاه غمش خان و مان ما از دست جور عشق خرابست ملک جان برآسمان شد…

ادامه مطلب

ز جام عشق سرمستم زهی ذوق

ز جام عشق سرمستم زهی ذوق ز مستی از خودی رستم زهی ذوق همین قدر بلندم خود تمام است که در کویت چنین پستم زهی…

ادامه مطلب

دیده ام عالم نمود بود بود

دیده ام عالم نمود بود بود ورنه عالم را کجا بودی نمود هستی ذرات عالم بیگمان پرتو خورشید روی دوست بود خط حسنش را ز…

ادامه مطلب

دل و دینم ببرد آن شوخ عیار

دل و دینم ببرد آن شوخ عیار چه میخواهد ندانم از من آن یار بغیر از ناله و آه جگر سوز ندارم در غم عشقش…

ادامه مطلب

درآبکوی خرابات عشق اگر مردی

درآبکوی خرابات عشق اگر مردی شراب بیخبری نوش تا شوی فردی ز صحن جان و دلم سوسن و سمن روید اگر ز گلشن رویت بما…

ادامه مطلب

خوش وقت عاشقان که بمعشوق همبرند

خوش وقت عاشقان که بمعشوق همبرند در کوی عشق محرم اسرار دلبرند دایم ببزم وصل که اغیار ره نیافت با یار خود بعیش و طرب…

ادامه مطلب

چونکه شهانند گدایان عشق

چونکه شهانند گدایان عشق باش دلا چاکر سلطان عشق دفتر ناموس بآتش بسوز تا که رهی یابی بدیوان عشق ره بسر خوان وصالش بری گر…

ادامه مطلب

چون بفضل حق رهی در ملکت جان یافتم

چون بفضل حق رهی در ملکت جان یافتم صد هزاران عالم بیحد و پایان یافتم سال ها درهر یکی زان عالم اقلیم جان سیر کردم…

ادامه مطلب

جهان رانور رویت روشنی داد

جهان رانور رویت روشنی داد ز قید ظلمت او را کرد آزاد به نور روی تو بیناست چشمم چنین بودست و تا بادا چنین باد…

ادامه مطلب

جان ما را نیست در عالم بجز این آرزو

جان ما را نیست در عالم بجز این آرزو کو نشیند یکدمی با دلبر خود روبرو تا بملک وصل او جان و دلم آرام یافت…

ادامه مطلب

تا که دریای قدم آمد بجوش

تا که دریای قدم آمد بجوش گشت صحرای دو عالم پرخروش در نقاب کفر زلف بیقرار نور ایمان رخ خوبت مپوش تا نمودی حسن رخسار…

ادامه مطلب

تا بکفر زلف تو جان مرا اقرار شد

تا بکفر زلف تو جان مرا اقرار شد دل ز ایمان برگرفت و در پی زنار شد از شراب عشق جانان جان ما چون گشت…

ادامه مطلب

بگرفت صیت حسن تو از قاف تا بقاف

بگرفت صیت حسن تو از قاف تا بقاف تا او فتاد پرتو رویت بنون و کاف آئینه جمال تو دیدیم هرچه بود عارف کسی بود…

ادامه مطلب

باز از سودای زلفش بی سرو سامان شدم

باز از سودای زلفش بی سرو سامان شدم در شعاع حسن او شیدائی و حیران شدم تا که خورشید جمال نوربخش او بتافت ظلمت ما…

ادامه مطلب

ای مهر آسمان ملاحت خوش آمدی

ای مهر آسمان ملاحت خوش آمدی وی ماه برج حسن و لطافت خوش آمدی عمری در آرزوی لقای تو بوده ایم ای مظهر وفا و…

ادامه مطلب

ای صبح تجلی جمالت رخ انسان

ای صبح تجلی جمالت رخ انسان هر ذره ز مهر رخ جانبخش تو تابان جانا دو جهان ذره صفت واله و شیداست در پرتو خورشید…

ادامه مطلب

ای در شعاع روی تو عقل خبیردنگ

ای در شعاع روی تو عقل خبیردنگ در راه عشقت آمده پای خرد بسنگ مست شراب عشقم و از عقل بیخبر واعظ بما مگو سخن…

ادامه مطلب

ای بدیدار تو روشن دیده گریان ما

ای بدیدار تو روشن دیده گریان ما محنت عشقت دوای درد بی درمان ما خانه دل پاک کردم از غبار غیر یار تا مگر نقش…

ادامه مطلب

آمد برون ز خانه بصد ناز و عشوه یار

آمد برون ز خانه بصد ناز و عشوه یار حسن جمال خود بجهان کرد آشکار معشوق چون بجلوه گری گشت داستان هر عاشقی بنقش دگر…

ادامه مطلب

از ما سخن کشف و کرامات مپرسید

از ما سخن کشف و کرامات مپرسید مستان خدا را ز مقامات مپرسید با زاهد رعنا خبر از عشق مگوئید از صوفی بی ذوق ز…

ادامه مطلب

یک رو که درصد آینه بینی هرآینه

یک رو که درصد آینه بینی هرآینه روی دگر نمایدت ای جان هر آینه مهر رخش بصورت ذرات شد عیان تا حسن خود بدید کماهی…

ادامه مطلب

والله لیس غیرک فی عرصة الوجود

والله لیس غیرک فی عرصة الوجود چون هر چه بود جمله تویی غیر تو نمود رخسار تو بنقش جهان جلوه میکند عالم نمود حسن تو…

ادامه مطلب

هرکس که از جفای غم عشق خایفست

هرکس که از جفای غم عشق خایفست با عاشقان بدین و مذهب مخالفست در موقف محبت و عشق است لایزال هر دل که او ز…

ادامه مطلب

من مستم و میخوارم گو خلق بدانیدم

من مستم و میخوارم گو خلق بدانیدم مخمورم و خمارم گو خلق بدانیدم من رند خراباتم در بتکده بالاتم فارغ زکراماتم گو خلق بدانیدم من…

ادامه مطلب

مقبل کسی که شادی وصل تو دیده است

مقبل کسی که شادی وصل تو دیده است خرم دلی که از غم هجران رهیده است شادست آنکه دولت غم های عشق تو برجان و…

ادامه مطلب

ماز عشق یار دردل آتشی افروختیم

ماز عشق یار دردل آتشی افروختیم هرچه نقش غیر در وی بود کلی سوختیم گر نباشد عشق ما حسنش کجا پیدا شود شمع رویش را…

ادامه مطلب

ما ز جام باده عشقیم مخمورالست

ما ز جام باده عشقیم مخمورالست زان سبب باشد مدامم با می و شاهد نشست با می و معشوق چون شد عهد و پیمانم درست…

ادامه مطلب

گردیدن گردون یقین از عشق جانان بوده است

گردیدن گردون یقین از عشق جانان بوده است جانا نگر کز جست و جو یک لحظه کی آسوده است ارواح قدسی زین سبب بیخورد و…

ادامه مطلب

قد تجلی العشق فی کل المجالی فانظروا

قد تجلی العشق فی کل المجالی فانظروا از پس هر ذره تابان گشت مهر روی او فی مرایا کل عین قد راینا عینه فافتحوا عینا…

ادامه مطلب

عاشقان تا در میان زنار عشقت بسته‌اند

عاشقان تا در میان زنار عشقت بسته‌اند همچو ترسایان ز قید کفر و دین وارسته‌اند چشم جان تا بر جمال روی تو واکرده‌اند خانه دل…

ادامه مطلب