میرسد هر دم بعاشق صد جفا

میرسد هر دم بعاشق صد جفا گوئیا از عشق می بارد بلا چاره عاشق چه میداند طبیب درد عشقش هست درد بی دوا سرفرو نارد…

ادامه مطلب

من درون درد درمان یافتم

من درون درد درمان یافتم در حجاب کفر ایمان یافتم سالها رفتم براه جست و جو تا فراق و وصل یکسان یافتم در نقاب جمله…

ادامه مطلب

مثنوی عین الحیات است ای پسر

مثنوی عین الحیات است ای پسر آینه ذات و صفاتست ای پسر مثنوی بحریست پر در یقین بی گمان آب حیاتست ای پسر مثنوی مجموعه…

ادامه مطلب

ما عاشق و رند و جان فشانیم

ما عاشق و رند و جان فشانیم بی نام و نشان ز هر نشانیم در کوی قلندری و رندی در دردکشی چه داستانیم ما دیر…

ادامه مطلب

ما از غم تو بی سر و سامان نشسته ایم

ما از غم تو بی سر و سامان نشسته ایم بی وصل تو بماتم هجران نشسته ایم زان دم که خط دوست بپوشید روی او…

ادامه مطلب

کاش آن شوخ جفا پیشه وفائی بکند

کاش آن شوخ جفا پیشه وفائی بکند با من بیدل و آرام صفائی بکند چون طبیب دل بیمار جهانست بتم گو بیک بوسه مرا نیز…

ادامه مطلب

عالم چو سایه، نور رخت هست آفتاب

عالم چو سایه، نور رخت هست آفتاب باشد وجود سایه ز خور زین مرو بتاب بزدا غبار غیر ز آئینه دلت تا عکس روی دوست…

ادامه مطلب

صورت یاربخواب امد و در گوشم گفت

صورت یاربخواب امد و در گوشم گفت که بخفتن نتوان در معانی را سفت خیز اندر پی مطلوب درآ از سر درد در طلب روز…

ادامه مطلب

زهی جمال و ملاحت که یار ما دارد

زهی جمال و ملاحت که یار ما دارد هزار عشوه و ناز و کرشمه ها دارد بنور طلعت خوبش چه دل که حیرانست بدام زلف…

ادامه مطلب

ز خود فانی و در عین بقائیم

ز خود فانی و در عین بقائیم وجود جمله موجودات مائیم بجانان زنده جاوید گشتیم ازآن دم کز خودی کلی فنائیم خدا را بین عیان…

ادامه مطلب

رب زدنی حیرة فیکم چه می خواهی بدان

رب زدنی حیرة فیکم چه می خواهی بدان یعنی هر دم جلوه دیگر نما بر عاشقان گر نمائی با من بیدل دمی روی چو ماه…

ادامه مطلب

دلدار برگرفت نقاب از جمال خویش

دلدار برگرفت نقاب از جمال خویش با عاشقان نمود رخ بی مثال خویش چون حسن خود بدید در آئینه شد چنین آشفته کرشمه و غنج…

ادامه مطلب

درد عشق آمد دوای درد دل

درد عشق آمد دوای درد دل نیست باری جز غمش درخورد دل من ندیدم در گلستان وجود هیچ گل خوشبوی تر از ورد دل هرکه…

ادامه مطلب

در بزم وصل یار مرا گرچه بارنیست

در بزم وصل یار مرا گرچه بارنیست جز جست و جوی او دگرم هیچ کارنیست دیار در دو کون ندیدیم غیر دوست زیرا درین دیار…

ادامه مطلب

حان الرحیل مابر دلدار میرویم

حان الرحیل مابر دلدار میرویم لاخوف گو بعشق چو همراه می شویم هرگز نظر بدنیی و عقبی نیفکنیم ترک همه گرفته پی یار می رویم…

ادامه مطلب

چون دور شد از حسن رخت پرده انوار

چون دور شد از حسن رخت پرده انوار شد گنج نهان فاش و عیان شد همه اسرار گر دیده معنی بودت باز بینی کان یار…

ادامه مطلب

چو از روز ازل رندی و قلاشی است آئینم

چو از روز ازل رندی و قلاشی است آئینم بجز عشق تو ورزیدن نباشد مذهب و دینم ز شمع روی تو آتش فتاد اندر دل…

ادامه مطلب

جانا ز درد عشق تو چون من فغان کنم

جانا ز درد عشق تو چون من فغان کنم از چشمه های چشم جهان خون روان کنم عهدیست در ازل بتو ما را که تا…

ادامه مطلب

تا نقد دارضرب معارف کلام ماست

تا نقد دارضرب معارف کلام ماست در ملک فقر سکه شاهی بنام ماست چون والی ولایت کشف و ولایتیم سلطان ملک کون کمینه غلام ماست…

ادامه مطلب

تا در طریق عشق تو من جان فشان شدم

تا در طریق عشق تو من جان فشان شدم بی جان شدم ولیک جهان در جهان شدم زان دم که باختم دل و جان در…

ادامه مطلب

بی شادی وصال تو دل را کجا قرار

بی شادی وصال تو دل را کجا قرار ناید غم فراق تو ای دوست در شمار فریاد جان دلشدگان ای صبا برس از روی دوست…

ادامه مطلب

بدلداری و دلجوئی درآمد عاقبت یارم

بدلداری و دلجوئی درآمد عاقبت یارم بحمدالله ز دیدارش بسامان شد همه کارم ازآن روزی که روی تو درآمد در نظر مارا بهشت و حور…

ادامه مطلب

ایهاالحیران فی وجه الحبیب

ایهاالحیران فی وجه الحبیب رب زدنی حیرة گویا نصیب جز لقای روی جان افروز دوست درد ما را نیست درمان ای طبیب دایما در قصد…

ادامه مطلب

ای عاشقان، ای عاشقان، من جسمهارا جان کنم

ای عاشقان، ای عاشقان، من جسمهارا جان کنم ای عارفان، ای عارفان، جانها بحق جانان کنم ای سالکان، ای سالکان، اندر پناه من شوید تا…

ادامه مطلب

ای دل تو همیشه در وصالی

ای دل تو همیشه در وصالی حیران جمال ذوالجلالی مفتاح خزاین وجودی گنجینه گنج بی زوالی از عز و شرف ملک نیابد در خلوت خاص…

ادامه مطلب

ای پرتو جمالت حسن بتان جانی

ای پرتو جمالت حسن بتان جانی عکس رخ تو پیدا ز آئینه کیانی استار نور رویت شد ظلمت من و ما گر غیرتی نمائی او…

ادامه مطلب

آنان که درد عشق تو برجان گزیده اند

آنان که درد عشق تو برجان گزیده اند داغی بدل ز آتش شوقت کشیده اند یک ذره درد عشق بعالم نمی دهند چون لذت شراب…

ادامه مطلب

آفتاب روی تو تابان شدست

آفتاب روی تو تابان شدست در شعاعش جان و دل حیران شدست نور مطلق گشت ذرات جهان تاکه خورشید رخت تابان شدست جان که در…

ادامه مطلب

از بردن بار جفا باشد وفا ما را غرض

از بردن بار جفا باشد وفا ما را غرض زین بیوفایی دوست را باشد جفای ما غرض داغ دلم را در غمش مرهم نباشد سودمند…

ادامه مطلب

وقت نماز ز عشق شنیدم عجب ندا

وقت نماز ز عشق شنیدم عجب ندا قد اذن الموئذن حیوا علی الفنا ای دل بذوق زهر فنا نوش و غم مخور بعدالفناء قد تجدالعز…

ادامه مطلب

هرکسی کز لذت درد تو باشد با خبر

هرکسی کز لذت درد تو باشد با خبر درد عشقت رابجان خواهد همیشه بیشتر در وفای عشق تو هرکس که جان و دل نباخت کی…

ادامه مطلب

نهال دوستی را در بر آور

نهال دوستی را در بر آور کنار از ما مجو سرو سمن بر بده ساقی بسرمستان عشقت از آن لب باده چون شهد و شکر…

ادامه مطلب

من بحسنت ز ازل واله و شیدا بودم

من بحسنت ز ازل واله و شیدا بودم عاشق بی دل و دیوانه و رسوا بودم قطره بودم چو شدم غرقه دریا(ی) قدم قطرگی رفت…

ادامه مطلب

مرآت روی دوست نظرکن جهان ببین

مرآت روی دوست نظرکن جهان ببین درآینه جهان نگر او را عیان ببین خورشید حسن اوز همه ذره رونمود تابان رخش زمشرق کون و مکان…

ادامه مطلب

ما در هوای وصل تو شیدای عالمیم

ما در هوای وصل تو شیدای عالمیم پیوسته با خیال تو شادان و خرمیم ما در خیال زلف پریشان بیقرار آشفته خاطریم و بسودای محکمیم…

ادامه مطلب

ما اختیار خویش به دست تو داده‌ایم

ما اختیار خویش به دست تو داده‌ایم امر ترا مطیع و به جان ایستاده‌ایم تا روی جان‌فروز تو بینیم هر نفس چون خاک ره ذلیل…

ادامه مطلب

کونین قطره ایست ز دریای ذات ما

کونین قطره ایست ز دریای ذات ما افهام قاصرند ز کنه صفات ما از غیر من چو نام و نشان نیست در جهان اسم و…

ادامه مطلب

عاشقم برخط و خال و رخ مه سیمائی

عاشقم برخط و خال و رخ مه سیمائی که بیک عشوه فریبد دل صد دانائی هست در گردن جان سلسله زلف کسی که اسیرست بدامش…

ادامه مطلب

شهباز لامکانم من در مکان نگنجم

شهباز لامکانم من در مکان نگنجم عنقای بی نشانم اندر نشان نگنجم من بحر بیکرانم مقصود کن فکانم من جان جان جانم اندر جهان نگنجم…

ادامه مطلب

زنگ دویی ز آینه دل زدوده‌ایم

زنگ دویی ز آینه دل زدوده‌ایم تا حسن جان‌فزای تو با تو نموده‌ایم همچو کلیم تا که به طور دل آمدیم انی اناالله از همه…

ادامه مطلب

ز خورشید جمال عالم آرا

ز خورشید جمال عالم آرا جهان پر شد ز انوار تجلی جهان شیدای حسنش گشت یکسر چه حسنست و چه رویست این تعالی بخود از…

ادامه مطلب

رندیم و قمارباز بی باک

رندیم و قمارباز بی باک از جرعه جام غم طربناک از جام وصال دوست مستم مدهوش فتاده برسرخاک کردم گرو شراب و شاهد تسبیح و…

ادامه مطلب

دلم با دوست دایم در وصالست

دلم با دوست دایم در وصالست فراق از وی مرا دیگر محالست برو ای عقل رخت خویش بربند که عشق از گفت و گویت در…

ادامه مطلب

در طریقت رهروان را رهنمایی می‌کنم

در طریقت رهروان را رهنمایی می‌کنم در حقیقت عارفان را پیشوایی می‌کنم گر شدم بیگانه از جان و جهان در عشق او لیک با جانان…

ادامه مطلب

در باز شد ز میکده ناموس و نام را

در باز شد ز میکده ناموس و نام را ساقی صلای باده بگو خاص و عام را مست و خراب و بیخودم ای پیر می…

ادامه مطلب

حسن تو جلوه کرد و بعالم عیان شد

حسن تو جلوه کرد و بعالم عیان شد در جلوه جمال تو رویت نهان شد آراست یار جلوه نام و نشان بخود ناگه فکند رخت…

ادامه مطلب

چون جهانرا پیش جانان نیست یک جو حرمتی

چون جهانرا پیش جانان نیست یک جو حرمتی جان فدا کن ای دل ار هستی تو صاحب همتی درد عشقت عاشقانرا دولتی بی منتهاست کز…

ادامه مطلب

جهان عکس رخ مه پیکر ماست

جهان عکس رخ مه پیکر ماست همه ذرات ازآن رو رهبر ماست جمالش چون بخوبان گشت ظاهر ازآن سودای خوبان در سرماست گشا چشم بصیرت…

ادامه مطلب

جانا ز چین زلف گشا پیچ‌وتاب‌ها

جانا ز چین زلف گشا پیچ‌وتاب‌ها تا تابد از رخت به دلم آفتاب‌ها تا حسن جان‌فروز تو بینند عاشقان بردار یکدم از رخ خود این…

ادامه مطلب

تا نقاب زلف از روی تو دور افتاده است

تا نقاب زلف از روی تو دور افتاده است جان مشتاقان از آن رودر حضور افتاده است شاهد رویت نماید هر زمان حسنی دگر عاشق…

ادامه مطلب