در سرم سودای آن یارست و بس

در سرم سودای آن یارست و بس جان من جویای دلدارست و بس کار عاشق جز غم معشوق نیست جز غم عشق تو بیکارست و…

ادامه مطلب

خواهی که شود کشف برت سراناالحق

خواهی که شود کشف برت سراناالحق فانی ز خودی باش و بحق باقی مطلق مخمور خرابیم بده ساقی باقی از لعل لبت باده رنگین مروق…

ادامه مطلب

چون نقاب زلف مشکین از جمال خود گشود

چون نقاب زلف مشکین از جمال خود گشود صبح صادق در شب دیجور ناگه رخ نمود هم بچشم دوست دیدم چون جمالش جلوه کرد کافتاب…

ادامه مطلب

چون از ازل نصیبه ما عشق یار بود

چون از ازل نصیبه ما عشق یار بود در عاشقی مگو که مرا اختیار بود هر دم جمال تازه نماید بعاشقان زان رو که جلوه…

ادامه مطلب

جمله عالم رو بما دارند و مارا روبدوست

جمله عالم رو بما دارند و مارا روبدوست وربمعنی روشناسی جمله رو خودروی اوست نیست جانت را مشامی ورنه آفاق جهان از نسیم طره عنبر…

ادامه مطلب

جان ما را در ازل دادند با عشق امتزاج

جان ما را در ازل دادند با عشق امتزاج دایما سودای عشق اوست زانم در مزاج گشته ام سودایی عشق رخ و زلف حبیب جز…

ادامه مطلب

تا که خورشید جمال از برج رویت طالعست

تا که خورشید جمال از برج رویت طالعست خانه جان و دلم روشن ز نور لامعست جمله عالم نقاب شاهد روی تو شد این سخن…

ادامه مطلب

پیش عارف که ز آفات طریق اگاهست

پیش عارف که ز آفات طریق اگاهست دیدن علم و عمل هر دو حجاب راهست مهر رخسار تو بیند ز همه ذره عیان هرکه او…

ادامه مطلب

بس غریب و طرفه افتادست حال عاشقان

بس غریب و طرفه افتادست حال عاشقان جسم ایشان در زمین و جانشان برآسمان در مکان ابدان ایشان پای بند آمد ولی دایما ارواحشان طیران…

ادامه مطلب

با روی تو از جنت اعلی نتوان گفت

با روی تو از جنت اعلی نتوان گفت با قد تو از قامت طوبی نتوان گفت با کفر خم زلف تو ترسا صفتان را جز…

ادامه مطلب

ای مصحف جمال تو اوراق کاینات

ای مصحف جمال تو اوراق کاینات عالم ز نور روی تو آیات محکمات از پرتو تجلی روی تو روشن است گر کعبه و کنشت و…

ادامه مطلب

ای ز درک کنه تو عاجز عقول عاقلان

ای ز درک کنه تو عاجز عقول عاقلان اعقل عالم بوصف گفته لااحصی ازآن عارفان را نیست بهره غیر حیرت زانکه هست درکمال کبریای تو…

ادامه مطلب

ای حسن جان فزای تو خورشید بی زوال

ای حسن جان فزای تو خورشید بی زوال هرگز ندید دیده کس اینچنین جمال خورشید در لباس همه ذره نمود رخسار او چو پرده برافکند…

ادامه مطلب

ای اسیران غم عشق تو آزاد از جهان

ای اسیران غم عشق تو آزاد از جهان والهان حسن رویت بیخبر از جسم و جان سالکان راه تو فارغ ز ملک کاینات عاشقان روی…

ادامه مطلب

اگر چه عاشقیم ورند و قلاش

اگر چه عاشقیم ورند و قلاش بنام زهد گشتم در جهان فاش ز قید ننگ و ناموسیم آزاد ز جام عشق سرمستیم و اوباش سخن…

ادامه مطلب

از قید غم جهان شد آزاد

از قید غم جهان شد آزاد هر کو دل و جان بعشق او داد برجان خراب عشق بازان تا چند کند جفا و بیداد شد…

ادامه مطلب

یارم اگر جمال نماید چه می شود

یارم اگر جمال نماید چه می شود از رخ نقاب زلف گشاید چه می شود دلبر اگر بکلبه احزان بیدلان روزی بروی مهر درآید چه…

ادامه مطلب

همه صورت همه معنی همه حسنی و جمال

همه صورت همه معنی همه حسنی و جمال همه حشمت همه رفعت همگی جاه و جلال همه لطفی و ملاحت همه احسان و کرم همه…

ادامه مطلب

هر دل که نه عشق یار دارد

هر دل که نه عشق یار دارد آن دل برما چه کار دارد عاشق که نگشت رند و قلاش زو عشق همیشه عار دارد آن…

ادامه مطلب

من مست عشقم،زاهدا با ما مگو از عقل و دین

من مست عشقم،زاهدا با ما مگو از عقل و دین گه با خود و گه بیخودم، هذاجنون العاشقین هشیار و مستم، چیستم، مجنون عشق کیستم…

ادامه مطلب

معشوق اگر به جانب عاشق کند نگاه

معشوق اگر به جانب عاشق کند نگاه زین قدر بگذرد سر عاشق ز مهر و ماه گر ره به وصل دوست طلب میکند خرد گو…

ادامه مطلب

مائیم نقاب شاهد شنگ

مائیم نقاب شاهد شنگ او شنگ و نقاب همچو وی ینگ عهدیست میان ما و دلبر کز ما نشود جدا به نیرنگ هر کس که…

ادامه مطلب

ما در دو جهان غیر تو دیار ندیدیم

ما در دو جهان غیر تو دیار ندیدیم در صورت اغیار بجز یار ندیدیم در مسجد و میخانه و در دیر و صوامع بیرون ز…

ادامه مطلب

گر مهر فاحببت بذرات نه ساریست

گر مهر فاحببت بذرات نه ساریست سرگشتگی عالم و آدم ز طلب چیست از شوق تو سرگشته شد افلاک و کواکب واندر طلبت آب بهر…

ادامه مطلب

قبله حاجات ما کوی خرابات آمدست

قبله حاجات ما کوی خرابات آمدست شاهد و می رند را عین مناجات آمدست چون بمستی میتوان رستن ز هستی لاجرم عاشقان را می پرستی…

ادامه مطلب

عاشق و رند و بیخودم تن تللا تلا تلا

عاشق و رند و بیخودم تن تللا تلا تلا مست شراب سرمدم تن تللا تلا تلا ساقی جام وحدتم مست مدام حیرتم نیست خبر ز…

ادامه مطلب

سفری قد اخبر عن حضری

سفری قد اخبر عن حضری قد اخبر عن حضری سفری سهری من شوق لقائکم من شوق لقائکم سهری شرری من نار محبتکم من نار محبتکم…

ادامه مطلب

زاد راه عاشقان سوز و نیاز و زاریست

زاد راه عاشقان سوز و نیاز و زاریست کار عالم جز غم عشقت همه بیکاریست خواب بر چشمم حرام آمد ز شوق روی تو ز…

ادامه مطلب

روشن ز ماه روی تو شد منزل دلم

روشن ز ماه روی تو شد منزل دلم وز زلف سرکشت همه سوداست حاصلم گشتم غریق بحر غم و در تعجبم گر لطف بیکران نکشیدی…

ادامه مطلب

دوش یارم جام می آورد و گفت این را بنوش

دوش یارم جام می آورد و گفت این را بنوش تا که گردی مست و باشی بیخبر از عقل و هوش گفتمش من صوفیم می…

ادامه مطلب

دل ما وایه روی تو دارد

دل ما وایه روی تو دارد بجان سودای هر موی تو دارد جمال روی تو بیند ز هر رو دل عارف که رو سوی تو…

ادامه مطلب

در خرابات آمدم دوشینه هنگام سحر

در خرابات آمدم دوشینه هنگام سحر جمله را دیدم ز مستی گشته از خود بیخبر مطربان اندر سرود و ساز داده چنگ و عود ساقی…

ادامه مطلب

خدا راای صبا از من دعائی

خدا راای صبا از من دعائی ببر پیش جفاجو بیوفائی بگو با عاشق مهجور زارت چنین بی رحم و ناپروا چرائی بگفت و گوی بدگویان…

ادامه مطلب

حاجیان حرم وصل لقا یافته اند

حاجیان حرم وصل لقا یافته اند ز طواف سرکوی تو صفا یافته اند ناامید از در لطف تو نرفتست کسی هرکسی در خور درد از…

ادامه مطلب

چو مهر جمال تو در جلوه بود

چو مهر جمال تو در جلوه بود ز هر ذره نوعی دگر رو نمود ز نور تجلی جهان محو شد صبا چون ز روی تو…

ادامه مطلب

جهان از پرتو روی تو پیداست

جهان از پرتو روی تو پیداست جمالت از همه عالم هویداست ز مهر روی جان افروز جانان همه ذرات عالم مست و شیداست دریغ از…

ادامه مطلب

جامه بیگانگی پوشید یار آشنا

جامه بیگانگی پوشید یار آشنا تا تواند عشق ورزیدن بهر شاه و گدا گاه پوشد کسوت لیلی گهی مجنون شود گاه معشوق و گهی عاشق…

ادامه مطلب

تا شد سپر بلایش دل درویش

تا شد سپر بلایش دل درویش هر لحظه رسد زخم دگر برجگر ریش پیوسته بشمشیر جفا یار ستمکار بی رحم زند بردل بیچاره من ریش…

ادامه مطلب

پیداست حسن دوست ز ذرات کن فکان

پیداست حسن دوست ز ذرات کن فکان از بس که ظاهرست نماید چنین نهان آن یار بی نشان چو بخود کرد جلوه در عرصه ظهور…

ادامه مطلب

بسویت می کشد دل هر زمانم

بسویت می کشد دل هر زمانم ز جان من چه خواهد دل ندانم بدان شادم که از دست غم تو نباشد در جهان یکدم امانم…

ادامه مطلب

با غم معشوق ما را کارهاست

با غم معشوق ما را کارهاست از جفای عشق بردل بارهاست سربلندیهاست از دلبر مرا گر چه از عشق من او را عارهاست دایم از…

ادامه مطلب

ای ماه رو ای ماه رو من عاشق روی توام

ای ماه رو ای ماه رو من عاشق روی توام دیوانه عشقم از آن دربند گیسوی توام تا بینمت هر ساعتی در جلوه و ناز…

ادامه مطلب

ای ز خورشید جمالت گشته روشن کاینات

ای ز خورشید جمالت گشته روشن کاینات وی ز مهر ماه رویت چرخ و انجم بی ثبات سبعه سیاره سرگردان ز شوق روی تو برامید…

ادامه مطلب

ای حسن ترا عالم و آدم شده مجلا

ای حسن ترا عالم و آدم شده مجلا روی تو بذرات جهان کرده تجلی هر لحظه کنی جلوه دیگر پی نظار زان جلوه یکی مؤمن…

ادامه مطلب

ای بت عشوه‌ساز من بی‌تو به سر نمی‌شود

ای بت عشوه‌ساز من بی‌تو به سر نمی‌شود دلبر جان‌نواز من بی‌تو به سر نمی‌شود حاصل روزگار من مونس و غمگسار من همدم جان زار…

ادامه مطلب

اگر در بحر عرفان غرقه گردی

اگر در بحر عرفان غرقه گردی بنزد عارفان مردانه مردی چو پروانه به پیش شمع رویش اگر جانباز باشی اهل دردی رسی در ملک وصلش…

ادامه مطلب

از شوق رخت در همه جا غلغله هست

از شوق رخت در همه جا غلغله هست از زلف توبرجان جهان سلسله هست از جور غم عشق تو در ملک دل و جان بس…

ادامه مطلب

یارم چو ز رخ نقاب بگشود

یارم چو ز رخ نقاب بگشود اسرار دو کون فاش بنمود یار است عیان بصورت کون این نقش جهان نمود بی بود شد نقش دوئی…

ادامه مطلب

همچو خاک ره بعشقش خوار می باید شدن

همچو خاک ره بعشقش خوار می باید شدن بلبل آسا در پی گل، زار می باید شدن گر همی خواهی که بوی فقریابی در طریق…

ادامه مطلب

هان ای صبا ز لطف بشیراز کن گذر

هان ای صبا ز لطف بشیراز کن گذر زین جان بی نوا برجانان پیام بر کان مبتلای محنت غربت ز اشتیاق دارد دلی پرآتش و…

ادامه مطلب