غزلیات اسیری لاهیجی
جانا بیا که صحبت جانانم آرزوست
جانا بیا که صحبت جانانم آرزوست جامی ز باده لب خندانم آرزوست از زاهدی و زهد ریائی دلم گرفت می خوارگی و مجلس رندانم آرزوست…
تا نقاب از مهر رویش دور شد
تا نقاب از مهر رویش دور شد جمله ذرات غرق نور شد حسن او در پرده ذرات کون هم هویدا گشت و هم مستور شد…
تا بنای عاشقی در کاینات انداختیم
تا بنای عاشقی در کاینات انداختیم چتر رفعت را بملک لامکان افراختیم چون ظهور کل او اول بنقش ما نمود بار دیگر ما جهان را…
بنمود حسن دوست ز ما آنچنانکه هست
بنمود حسن دوست ز ما آنچنانکه هست آمد عیان بصورت ما هر نهان که هست آئینه ساخت عالم و خود رابخود نمود عکس جمال اوست…
بختم مدد نداد که بینم وصال دوست
بختم مدد نداد که بینم وصال دوست ای کاشکی ز دور به بینم جمال دوست از جان و از جهان بهوایش برآمدم بیرون نرفت از…
ای نهان خورشید ذات تو در ابر کاینات
ای نهان خورشید ذات تو در ابر کاینات گشت ذرات جهان پیدا ز انوار صفات مهر ذاتت بی جهات و کیف و کم باشد ولی…
ای عاشقان ای عاشقان من عاشق شوریدهام
ای عاشقان ای عاشقان من عاشق شوریدهام سودای عشق آن صنم بر جان و دل بگزیدهام شهباز سلطانم چرا باشد مکانم آشیان چون در هوای…
ای دل دیوانه ام حیران حسن روی تو
ای دل دیوانه ام حیران حسن روی تو جان شیدایم اسیر حلقه گیسوی تو در نماز عشق هرجا روی آورند خلق بود محراب دعا طاق…
ای پرتو جمال تو نورالیقین ما
ای پرتو جمال تو نورالیقین ما گیسوی عنبرین تو حبل المتین ما افسون غمزه تو دلم را ز ره ببرد چشمت برهزنی شده سحر مبین…
آن دلبر طناز نگوئی که کجا شد
آن دلبر طناز نگوئی که کجا شد از پیش من بیدل دیوانه چرا شد چون مونس و غمخوار دل خسته ما بود از بهر چه…
از مطرب جمال تو آفاق پر صداست
از مطرب جمال تو آفاق پر صداست عالم زساز عشق چه گویم چه بانو است ساقی بکف پیاله و مطرب سرود گو عالم برقص و…
آتش عشق درزدی در دل و جان عاشقان
آتش عشق درزدی در دل و جان عاشقان از غم عشق یک نفس نیست امان عاشقان نیست بدور ما دلی بی غم عشق یکنفس پرز…
واین الاثافی و این الطلال
واین الاثافی و این الطلال واین الخیام واین الظلال واین الاثاث واین الرثاث واین النساء واین الرجال وفی کل حی و فی کل شئی للیلی…
هر لحظه بروئی دگر آن روی نماید
هر لحظه بروئی دگر آن روی نماید هر دم بمن از باب دگر یار درآید جانا بدل پاک نظر کن رخ او بین آئینه صافی…
مهر رخسارت ز ذرات جهان پیدا بود
مهر رخسارت ز ذرات جهان پیدا بود هر دو عالم در شعاع حسن او شیدا بود پرتو حسنت عیان بینم ز ذرات جهان مهر رخسار…
من ذات بحت مطلقم، هم وصف و هم اسماستم
من ذات بحت مطلقم، هم وصف و هم اسماستم هم نقش موج و قطره ام، هم جوی و هم دریاستم اول منم، آخر منم، باطن…
مبداء خلقت بامر کن فکان من بوده ام
مبداء خلقت بامر کن فکان من بوده ام منتهای مقصد از خلق جهان من بوده ام پیش ازآن کاسرار غیب آید بصحرای شهود برزخ غیب…
ما رند خراباتی میخواره و مستیم
ما رند خراباتی میخواره و مستیم در عشق تو ازننگ و ز ناموس برستیم بیگانه ز صبر و خرد امروز نبودیم ما عاشق دیوانه هم…
گه مست و بیخبر ز می صاف وحدتیم
گه مست و بیخبر ز می صاف وحدتیم گه درد نوش خانه خمار کثرتیم در پرتو جمال جهان سوز روی دوست شیدا و والهیم و…
گر بگرد کعبه کوی تو باشد یک طواف
گر بگرد کعبه کوی تو باشد یک طواف آن یکی بهتر ز صد حج پیاده بی گزاف در هوای حور و جنت زاهد از دیدار…
عاشقیم و رند و بی نام و نشان
عاشقیم و رند و بی نام و نشان در فنای عشق جانان جان فشان واله و شیدای حسن روی دوست مست جام وصل و فارغ…
شفای این دل بیمار جز لقای تو نیست
شفای این دل بیمار جز لقای تو نیست طبیب جان خرابم کسی ورای تو نیست کسیکه پرسش خسته دلان کند دایم بدور حسن تو جانا…
زان کمان ابرو رسد هر دم مرا تیری دگر
زان کمان ابرو رسد هر دم مرا تیری دگر از خدنگ غمزه او گشته ام زیر و زبر آن دو ابرو مصحف آیات حسن ایزدیست…
رویش ببین زلف گرفتار آمده
رویش ببین زلف گرفتار آمده سودای سود کرده ببازار آمده بینا که عارفست بوحدت بود مقر اعمی چو منکرست بانکار آمده چون خانه خالی است…
رند و قلاشیم و مست و می پرست
رند و قلاشیم و مست و می پرست از شراب عشق تو رفته ز دست معتکف در کعبه و مسجد بدم در خراباتم کنون افتاده…
دلا در عاشقی مردانه می باش
دلا در عاشقی مردانه می باش بلاکش عاشق فرزانه می باش بهجرش آشنای محنت و غم بوصل از خویشتن بیگانه می باش بصورت گر گدای…
در مقام لی مع الله سیر نیست
(در مقام لی مع الله سیر نیست وحدت محض است اینجا غیر نیست) (در قلندر خانه توحید عشق کعبه و مسجد کنشت و دیر نیست)…
دادیم دل بدست غم عشق آن صنم
دادیم دل بدست غم عشق آن صنم گو دل نگاه دار و مکن بیش ازین ستم بگذر زفکر عالم و با یاد دوست باش چون…
حج من سوی تو آمد طوف کویت کعبهام
حج من سوی تو آمد طوف کویت کعبهام دیدن دیدار تو باشد صفا و مروهام جامه احرام من باشد تجرد از هوا لازم درگاه تو…
چون خیال وصل جانان هست سودای محال
چون خیال وصل جانان هست سودای محال جان شیدایم ز وصلش گشت قانع با خیال تا ز هستی هست باقی یکسر مو وصل نیست نیست…
چه نسبت است به روی تو ماه تابان را
چه نسبت است به روی تو ماه تابان را به پیش مهر توان گفت ذره کیوان را نظر بدیده ما گر کنی عیان بینی ز…
جان ما مست می عشقست از روز ازل
جان ما مست می عشقست از روز ازل کی شود کی تا ابد هشیار مست لم یزل یاد می نارد ز لذات بهشت جاودان گر…
تجلی العشق فی کل المجالی
تجلی العشق فی کل المجالی بوجه جل عن وصف الجمال نیاید شرح حسنش در عبارت کجا در قال آید ذوق حالی درآمد یار در کوی…
تا بما دیدی جمال خویشتن
تا بما دیدی جمال خویشتن واقفی کلی ز حال خویشتن عشق در آئینه روی خویش دید گشت مفتون برجمال خوریشتن عشق در هرجا ظهوری میکند…
بما پیداست حسن طلعت ذات
بما پیداست حسن طلعت ذات صفات و ذات را مائیم مرآت بیا نور تجلی بین ز موسی که موسی میرسد از طور و میقات بتحقیق…
ببرد آخر دل و دینم بغارت ترک یغمائی
ببرد آخر دل و دینم بغارت ترک یغمائی بغمزه چشم مست او ربود از من من و مائی گناه ما بگو تا چیست جز عشق…
ای نموده شاهد حسن تو رو درهر لباس
ای نموده شاهد حسن تو رو درهر لباس ماه و خور از مهر رویت نور کرده اقتباس ما براه عشق ترک دین و دنیا گفته…
ای طلعت تو مطلع انوار سعادات
ای طلعت تو مطلع انوار سعادات خورشید جمال تو عیان از همه ذرات حسن همه خوبان شده آیات جمالت ای مصحف رخسار تو مجموعه آیات…
ای دل بکوی نیستی چون خاک پست و خوار باش
ای دل بکوی نیستی چون خاک پست و خوار باش با دشمن و با دوستان یکسر گل بی خار باش گر عاشقی یکرنگ شو، از…
ای بیخبر از حالت رندان خرابات
ای بیخبر از حالت رندان خرابات زین می نچشیدی که شدی سوی مناجات گر نوش کنی جرعه زین جام مصفا آنگاه شوی صوفی صافی ز…
آن هادی ره روان کجا شد
آن هادی ره روان کجا شد وان سرور عارفان کجا شد آن مطلب طالبان صادق وان مونس عاشقان کجا شد آن حجت حق و رهبر…
ازآن می تا بنوشیدم دو سه جام
ازآن می تا بنوشیدم دو سه جام شدم در زهد و هشیاری نکونام بده ساقی شراب آتشینم که سازد پخته از یک جرعه صد خام…
از آفتاب روی تو عالم پر از ضیاست
از آفتاب روی تو عالم پر از ضیاست هر ذره را ز مهر جمال تو صد صفاست یکدم نقاب زلف ز رخسار برفکن با عاشقان…
واله و شیداست جانم در هوای عشق تو
واله و شیداست جانم در هوای عشق تو سرنهد دیوانه دل آخر بپای عشق تو بی بلای عشق در عالم نبودم یکزمان تا که بودم…
هر نفس آید صدای عشق کای عاشق درآ
هر نفس آید صدای عشق کای عاشق درآ از حجاب ما و من مردانه یکساعت برآ در هوای وصل جانان بگذر از جان و جهان…
مهر روی تو که تابان ز همه ذراتست
مهر روی تو که تابان ز همه ذراتست حسن او را همه کون و مکان مرآتست نیستی جمله بهستی تو پیدا شده است غیر ازین…
مقصود ز عمرم همه سوزست و غم و درد
مقصود ز عمرم همه سوزست و غم و درد شادم که غم عشق تو ما را بسرآورد هر عاشق بیدل که شود کشته بعشقش نامرد…
محرم بزم وصالت کی شود هر بوالهوس
محرم بزم وصالت کی شود هر بوالهوس درخور این شیوه جان پاکبازانست و بس جز خیال زلف و رویت جان مارا روز و شب مونس…
ما رند خراباتی بی نام و نشانیم
ما رند خراباتی بی نام و نشانیم صد خرمن ناموس بیک جو نستانیم ما را بکتابی نبود حاجت ازآن رو کاسرار جهان از ورق روی…
گر وصال دوست میخواهی دلا
گر وصال دوست میخواهی دلا از مقام کفر و ایمان برتر آ تا تو بیگانه نخواهی شد ز خود با خدای خود نگردی آشنا پاکباز…