غزلیات اسیری لاهیجی
وقت نماز ز عشق شنیدم عجب ندا
وقت نماز ز عشق شنیدم عجب ندا قد اذن الموئذن حیوا علی الفنا ای دل بذوق زهر فنا نوش و غم مخور بعدالفناء قد تجدالعز…
هرکسی کز لذت درد تو باشد با خبر
هرکسی کز لذت درد تو باشد با خبر درد عشقت رابجان خواهد همیشه بیشتر در وفای عشق تو هرکس که جان و دل نباخت کی…
نهال دوستی را در بر آور
نهال دوستی را در بر آور کنار از ما مجو سرو سمن بر بده ساقی بسرمستان عشقت از آن لب باده چون شهد و شکر…
من بحسنت ز ازل واله و شیدا بودم
من بحسنت ز ازل واله و شیدا بودم عاشق بی دل و دیوانه و رسوا بودم قطره بودم چو شدم غرقه دریا(ی) قدم قطرگی رفت…
مرآت روی دوست نظرکن جهان ببین
مرآت روی دوست نظرکن جهان ببین درآینه جهان نگر او را عیان ببین خورشید حسن اوز همه ذره رونمود تابان رخش زمشرق کون و مکان…
ما در هوای وصل تو شیدای عالمیم
ما در هوای وصل تو شیدای عالمیم پیوسته با خیال تو شادان و خرمیم ما در خیال زلف پریشان بیقرار آشفته خاطریم و بسودای محکمیم…
ما اختیار خویش به دست تو دادهایم
ما اختیار خویش به دست تو دادهایم امر ترا مطیع و به جان ایستادهایم تا روی جانفروز تو بینیم هر نفس چون خاک ره ذلیل…
کونین قطره ایست ز دریای ذات ما
کونین قطره ایست ز دریای ذات ما افهام قاصرند ز کنه صفات ما از غیر من چو نام و نشان نیست در جهان اسم و…
عاشقم برخط و خال و رخ مه سیمائی
عاشقم برخط و خال و رخ مه سیمائی که بیک عشوه فریبد دل صد دانائی هست در گردن جان سلسله زلف کسی که اسیرست بدامش…
شهباز لامکانم من در مکان نگنجم
شهباز لامکانم من در مکان نگنجم عنقای بی نشانم اندر نشان نگنجم من بحر بیکرانم مقصود کن فکانم من جان جان جانم اندر جهان نگنجم…
زنگ دویی ز آینه دل زدودهایم
زنگ دویی ز آینه دل زدودهایم تا حسن جانفزای تو با تو نمودهایم همچو کلیم تا که به طور دل آمدیم انی اناالله از همه…
ز خورشید جمال عالم آرا
ز خورشید جمال عالم آرا جهان پر شد ز انوار تجلی جهان شیدای حسنش گشت یکسر چه حسنست و چه رویست این تعالی بخود از…
رندیم و قمارباز بی باک
رندیم و قمارباز بی باک از جرعه جام غم طربناک از جام وصال دوست مستم مدهوش فتاده برسرخاک کردم گرو شراب و شاهد تسبیح و…
دلم با دوست دایم در وصالست
دلم با دوست دایم در وصالست فراق از وی مرا دیگر محالست برو ای عقل رخت خویش بربند که عشق از گفت و گویت در…
در طریقت رهروان را رهنمایی میکنم
در طریقت رهروان را رهنمایی میکنم در حقیقت عارفان را پیشوایی میکنم گر شدم بیگانه از جان و جهان در عشق او لیک با جانان…
در باز شد ز میکده ناموس و نام را
در باز شد ز میکده ناموس و نام را ساقی صلای باده بگو خاص و عام را مست و خراب و بیخودم ای پیر می…
حسن تو جلوه کرد و بعالم عیان شد
حسن تو جلوه کرد و بعالم عیان شد در جلوه جمال تو رویت نهان شد آراست یار جلوه نام و نشان بخود ناگه فکند رخت…
چون جهانرا پیش جانان نیست یک جو حرمتی
چون جهانرا پیش جانان نیست یک جو حرمتی جان فدا کن ای دل ار هستی تو صاحب همتی درد عشقت عاشقانرا دولتی بی منتهاست کز…
جهان عکس رخ مه پیکر ماست
جهان عکس رخ مه پیکر ماست همه ذرات ازآن رو رهبر ماست جمالش چون بخوبان گشت ظاهر ازآن سودای خوبان در سرماست گشا چشم بصیرت…
جانا ز چین زلف گشا پیچوتابها
جانا ز چین زلف گشا پیچوتابها تا تابد از رخت به دلم آفتابها تا حسن جانفروز تو بینند عاشقان بردار یکدم از رخ خود این…
تا نقاب زلف از روی تو دور افتاده است
تا نقاب زلف از روی تو دور افتاده است جان مشتاقان از آن رودر حضور افتاده است شاهد رویت نماید هر زمان حسنی دگر عاشق…
تا به فن دلربایی آن صنم استاد شد
تا به فن دلربایی آن صنم استاد شد خانه صبرم ز عشقش سخت بی بنیاد شد وه چه بی رحم است آن عیار شوخ بیوفا…
بهوای روی جانان دل و جان ماست شیدا
بهوای روی جانان دل و جان ماست شیدا ز خیال زلف مشکین بسرم هزار سودا ز شراب عشق مستم ز خمار عقل رستم چکنم صلاح…
بر جانان فشان جان را اگر هستی دلا عاشق
بر جانان فشان جان را اگر هستی دلا عاشق که هر کو عشق می ورزد چو جان بازد بود صادق اگر خود را نمی بازی…
ای وصالت آرزوی جان غم پرورد من
ای وصالت آرزوی جان غم پرورد من در فراقت شد بگردون آه دودآلود من لذت دنیا و دین گو، هرکه می خواهد ببر غیر دیدارت…
ای عاشقان ای عاشقان من عاشق دیوانهام
ای عاشقان ای عاشقان من عاشق دیوانهام در عشق و در شوریدگی در کاینات افسانهام از ساغر و پیمان مگو امروز با ما کز ازل…
ای دل به درد عاشقی مردانه شو، مردانه شو
ای دل به درد عاشقی مردانه شو، مردانه شو در عشق و در شوریدگی افسانه شو، افسانه شو چون شهره و نام نکو آمد حجاب…
ای جمال جان فزایت وایه جان و دلم
ای جمال جان فزایت وایه جان و دلم مهر رخسار تو کرده خانه در آب و گلم دعوی عقل و قرار ما هم از دیوانگیست…
آن یار رو ز ما بچه رو می کند نهان
آن یار رو ز ما بچه رو می کند نهان چون روی خوبش از همه رو دیده ام عیان جان مگو نهان بجهان شد جمال…
ازمی شوق جمال روی جانان همچو من
ازمی شوق جمال روی جانان همچو من مست و لایعقل بعالم کم توانی یافتن میزند برجان و دل هر دم دو صد تیر جفا ترک…
از بحر تلخ و شور غم هجر برکنار
از بحر تلخ و شور غم هجر برکنار آمد غریق عشق بشادی وصل یار شکر خدا که پرتو خورشید آن جمال روشن نمود از پس…
وقت کوچ آمد نفیرالطریقست الطریق
وقت کوچ آمد نفیرالطریقست الطریق ره خطرناکست یاران وا ممانید از رفیق در طریق عشق جانان عاشق جانباز باش گر همی خواهی که حاصل گرددت…
هر زمان نوعی بچشم اهل حال
هر زمان نوعی بچشم اهل حال می نماید حسن روی تو جمال حسن رویت را ز مرآت جهان زاهد ار دیدی نبودی در ضلال دیده…
نیست ما را هیچ فکری جز لقای روی دوست
نیست ما را هیچ فکری جز لقای روی دوست آفرین بررای درویشی که در فکر نکوست زلف و رویت نیست تنها آرزوی ما و بس…
من بسودای تو فارغ گشتم از سودای کون
من بسودای تو فارغ گشتم از سودای کون مرغ دل بی تو نخواهد یکدمی مأوای کون با وجود لذت دیدار جان افروز تو عاشق بیدل…
مرا سودای او دیوانه دارد
مرا سودای او دیوانه دارد ز فکر عقل و دین بیگانه دارد فسون چشم جادو بین که مارا میان شهر چون افسانه دارد دلم مؤمن…
ما دین و دل فدای غم یار کرده ایم
ما دین و دل فدای غم یار کرده ایم جان را بعشق آن صنم ایثار کرده ایم ما ترک لذت دو جهانی بعشق دل بربوی…
ما چون بعشق روی تو کردیم دل گرو
ما چون بعشق روی تو کردیم دل گرو ای آرزوی جان و دل از ما جدامشو بی درد عشق قیمت دل کی شود پدید دل…
کسی کورا غم جانان نباشد
کسی کورا غم جانان نباشد همان بهتر که اورا جان نباشد ببزم وصل جانان ره کسی برد که در قید جهان و جان نباشد بعشقت…
عاشقان را دین و مذهب شد وفاق
عاشقان را دین و مذهب شد وفاق عشق ورزی راست ناید با نفاق تا درآمد پای عشق اندر میان عاشق و معشوق دارند اتفاق عاشقان…
شهباز روح قدسی از دام تن جدا شد
شهباز روح قدسی از دام تن جدا شد طیران به لامکان کرد باقی بی فنا شد از مجلس طبیعت یکباره چون برون رفت در عالم…
زهی بزم و ساقی و حسن و جمال
زهی بزم و ساقی و حسن و جمال زهی مستی و ذوق و جام وصال زهی مطرب و چنگ و آواز نی زهی شورش و…
ز تاب آتش شوقت شدم مجنون و شیدایی
ز تاب آتش شوقت شدم مجنون و شیدایی چه باشد گر بمشتاقان جمال خویش بنمایی بیکدم شور و غوغای قیامت در جهان گیرد چنین سرمست…
راه عاشق نیست ای زاهد غلط
راه عاشق نیست ای زاهد غلط رهبر او بس بود عشق فقط عین لطف است هرچه بر ما می رود گر نماید پیش تو عین…
دلا در عاشقی می سوز و می ساز
دلا در عاشقی می سوز و می ساز براه عشق او می باش جانباز بکوی عشق شو چون خاک ره خوار نیازی پیش گیر و…
در کشور جان و ملکت دل
در کشور جان و ملکت دل بگرفت سپاه عشق منزل ائین و رسوم نو نهادند تا گشت رسوم عقل زایل از عجز سپاه عقل نامد…
دارم ز درد عشق تو بر دل هزار داغ
دارم ز درد عشق تو بر دل هزار داغ مجروح عشق را ز دو عالم بود فراغ عارف چو راه یافت بخلوتگه شهود شد پیش…
حالیا رفتیم یاران خیرباد
حالیا رفتیم یاران خیرباد با دل بریان و سوزان خیرباد همچو تن کو دور ماند از روان از تو دور افتادم ای جان خیرباد با…
چون جمال دوست خود را جلوه داد
چون جمال دوست خود را جلوه داد شورشی در جان مشتاقان فتاد پر ز غوغا گشت آفاق جهان تا که یاراز خانه پا بیرون نهاد…
چه یارست و چه جان دلنوازست
چه یارست و چه جان دلنوازست چه حسنست و چه عشوه این چه نازست چه معشوق و چه قدست و چه رفتار چه رندست و…