غزلیات ابوالمعانی بیدل
گر به این واماندگی مطلق عنان خواهم شدن
گر به این واماندگی مطلق عنان خواهم شدن گام اول در رهت سنگ نشان خواهم شدن جبههٔ من درکمین سجدهای فرسوده است عالمی را قبلهامگر…
گر چه جز ذکرت نمیگنجد حدیثی در زبان
گر چه جز ذکرت نمیگنجد حدیثی در زبان چون نگینم جای نام توست خالیبر زبان درد عشق و ساز مستوری زهی فکر محال خار پا…
گر کند طاووس حیرتخانهٔ اسباب گل
گر کند طاووس حیرتخانهٔ اسباب گل دستگاه رنگ او بیند همان در خوابگل ای بهار از خودفروشان دکان رنگ باش بی دماغانیم ما اینجا ندارد…
گرشوق به راهت قدمی پیش برآرد
گرشوق به راهت قدمی پیش برآرد چون آبله بالیدنم از خویش برآرد آنجاکه خیال تو دهد عرض تجمل تنهاییام از هر دو جهان بیش برآرد…
گریک نفس آیینهکنی نقش قدم را
گریک نفس آیینهکنی نقش قدم را بر خاک نشانی هوس ساغر جم را معنی نظران سبق هستی موهوم بیرون شق خامه ندیدند رقم را بیهوده…
گه ازموی میان شهرت دهد نازک خیالی را
گه ازموی میان شهرت دهد نازک خیالی را گهی از چین ابرو سکته خواند بیتعالی را زبان حال خط دارد حدیث شکر لعلش ازینطوطی توانآموختن…
ما را نه غروریست نه فرّی نه کلاهی
ما را نه غروریست نه فرّی نه کلاهی خاکیم به زیر قدم خویش نگاهی آنجا که قناعت کند ایجاد تسلی گرم است سرکوه به زیر…
ماضی ومستقبل این بزم حیرت حال بود
ماضی ومستقبل این بزم حیرت حال بود شخص از خود رفته در آیینهها تمثال بود سوختن همچون سپند از ننگ ایجادم رهاند ورنه هستی برلب…
مجو از نالهام تاب نفس در سینه دزدیدن
مجو از نالهام تاب نفس در سینه دزدیدن که این طومار حسرت بر ندارد ننگ پیچیدن شهادتگاه عشق است این مکن فکر تن آسانی. میسر…
مد بقا کجا به مه و سال میکشد
مد بقا کجا به مه و سال میکشد نقاش رنگ هرچه کشد بال میکشد واماندگی به قافلهٔ اعتبار نیست پیش است هرچه شمع ز دنبال…
مشت عرق زجبهه به هر باب ریختم
مشت عرق زجبهه به هر باب ریختم آلوده بود دست طمع آب ریختم طوف خودم به مغز رساند از تلاش پوچ گوهر شد آن کفی…
مکتوب من به هرکه برد باد میبرد
مکتوب من به هرکه برد باد میبرد تا یاد کس رسیدنم از یاد میبرد پرواز رنگ من اگر آید به امتحان مانی شکست خامه به…
من خاکسار گردن ز کجا بلند کردم
من خاکسار گردن ز کجا بلند کردم سر آبله دماغی ته پا بلند کردم در و بام اوج عزت چقدر شکست پستی که غبار هرزه…
موج گوهرطینتان، گر شوخی افزون کردهاند
موج گوهرطینتان، گر شوخی افزون کردهاند پای درد دامن سری از جیب بیرون کردهاند کهکشان دیدی شکست رنگ هم فهمیدنیست بیخودان در لغزش پا سیر…
میروم از خویش و حسرت گرم اشک افشاندن است
میروم از خویش و حسرت گرم اشک افشاندن است در رهت ما را چو مژگان گریه گرد دامن است ما ضعیفان را اسیر ساز پروازست…
نام شاهان کز نگین گل کرده کر و فر به چنگ
نام شاهان کز نگین گل کرده کر و فر به چنگ عبرتی بیرون چکیدهست از فشار چشم تنگ صدر استغنای یار آمادهٔ تعظیم ماست یک…
ندارد ساز این محفل مخالف پرده آهنگی
ندارد ساز این محفل مخالف پرده آهنگی چمن فریاد بلبل میکند گر بشکنی؟نگی از این کهسار مگذر بیادب کز درد یکرنگی پری در شیشه نالدگر…
نسخهٔ آرام دل در عرض آهی ابترست
نسخهٔ آرام دل در عرض آهی ابترست غنچهها را خامشی شیرازهٔ بال و پرست هیچکس را حاصل جمعیت ازاسباب نیست بحر را هم موج بیتابی…
نشستهایم به یادت زگریه تنگ در آب
نشستهایم به یادت زگریه تنگ در آب شکستهایم چوگوهر هزار رنگ در آب همین نه طاقتم ازگریه داغ خودداریست نشست دست ز تمکینکدام سنگ درآب…
نفس بوالهوسان بر دل روشن تیغ است
نفس بوالهوسان بر دل روشن تیغ است شمع افروخته را جنبش دامن تیغ است شیشه را سرکشی خویش نشانده ست به خون گردن بیادبان را…
نقش دیبای هنر فرش ره اهل صفاست
نقش دیبای هنر فرش ره اهل صفاست عافیت در خانهٔ آیینه نقش بوریاست تا تبسم با لب گلشن فریبت آشناست از خجالت غنچه را پیراهن…
نمیباشد تهی یک پرده از آهنگ تسخیرم
نمیباشد تهی یک پرده از آهنگ تسخیرم زهستی تا عدم پیچیده است آواز زنجیرم چو خاکستر شوم، داغم به مرهم آشنا گردد گداز خویش دارد…
نه با سازهوس جوشد نه برکسب هنرپیچد
نه با سازهوس جوشد نه برکسب هنرپیچد طبیعت چون رسا افتد به معنی بیشتر پیچد به این آشفتگی ما را کجا راحت چه جمعیت هوای…
نه غنچه سر به گریبان کشیده میماند
نه غنچه سر به گریبان کشیده میماند ز سایه سرو هم اینجا خمیده میماند زمین و زلزله،گردون و صد جنون گردش در این دو ورطه…
نوبهار آرد به امداد من بیمارگل
نوبهار آرد به امداد من بیمارگل تا به جای رنگ گردانم به گرد یار گل در گلستانی که شرم آیینهدار ناز اوست محو شبنم میشود…
نیست با حسنت مجالگفتگو آیینه را
نیست با حسنت مجالگفتگو آیینه را سرمه میریزد نگاهت درگلو آیینه را غیر جوهر در تماشای خط نو رستهات میکند صد آرزو دردل نموآیینه را…
هر چند نیست بیسبب از غمگریستن
هر چند نیست بیسبب از غمگریستن باید ز شرم دیدهٔ بی نم گریستن تاکی به رنگ طفل مزاجان روزگار بر بیش شاد بودن و بر…
هرجا روی ای ناله سلامی ببر ازما
هرجا روی ای ناله سلامی ببر ازما یادش دل ما برد به جای دگر از ما امید حریف نفس سست عنان نیست ما را برسانید…
هرکجا لعل تو رنگ خنده مستانه ریخت
هرکجا لعل تو رنگ خنده مستانه ریخت از خجالت آبگوهر چون میاز پیمانه ریخت در غبار خاطر ما صد جهان عشرت گم است آبروی گنجها…
هرگه به برگ و ساز معیشت گریستم
هرگه به برگ و ساز معیشت گریستم خندیدم آنقدر که به طاقت گریستم چون شمع کلفت سحری داشتم به پیش دور از وطن نرفته به…
همت من از نشان جاه چون ناوک گذشت
همت من از نشان جاه چون ناوک گذشت زین نگین نامم نگاهی بود کز عینک گذشت طبع دون کاش از نشاط دهر گردد منفعل نیست…
همیشه سنگدلانند نامدار طرب
همیشه سنگدلانند نامدار طرب ز خنده نقش نگین را به هم نیاید لب زبان حاسد وتمهید راستی غلط است کجی به در نتوان برد از…
هوسپیمایی جاهت خمارآلود غم دارد
هوسپیمایی جاهت خمارآلود غم دارد رعونت گر نخواهی نقش پا هم جامجم دارد مزاج آتشینکم نیست چونگل خرمن ما را به آن برقی که باید…
وداع سرکشیکنگر دلت راحتکمین باشد
وداع سرکشیکنگر دلت راحتکمین باشد چو آتش داغ شد جمعیتش نقش نگین باشد ز مرگ ما فلک را کی غبار حزن درگیرد ز خواب می…
یا حسنگیر صورت آفاق یا نقاب
یا حسنگیر صورت آفاق یا نقاب فرش است امتیاز تو از جلوه تا نقاب گوهر چه عرض موج دهد دردل صدف دارد لب خموش به…
یاران تمیز هستی بدخو نکردهاند
یاران تمیز هستی بدخو نکردهاند از شمع چیدهاند گل و بو نکردهاند آیین حسن جوهر سعی بصیرت است کوران تلاش وسمهٔ ابرو نکردهاند وارستگان ز…
یکدم آسایش به صد ابرام پیدا کردهایم
یکدم آسایش به صد ابرام پیدا کردهایم سعیها شد خاک تا آرام پیدا کردهایم تیره بختی نیز مفت دستگاه عجز ماست روز اگر گم گشت…
آخر به لوح آینهٔ اعتبار ما
آخر به لوح آینهٔ اعتبار ما چیزی نوشتنیست یه خط غبارما بزم از دلگداخته لبریز میشود مینا اگرکنند زسنگ مزارما آتش به دامن استکف دست…
از انفعال عشرت موهوم آگهم
از انفعال عشرت موهوم آگهم ای چرخ پر مکن قدح هاله از مهم صبح ازل شکوفهٔ اشکم بهار داشت هم در پگاه بود چراغان بیگهم…
از چرخ نه هر ابله و نادانگله دارد
از چرخ نه هر ابله و نادانگله دارد جای.گله این است که انسان گله دارد اسباب بر آزادهدلان سخت حجابیست نظاره ز جمعیّت مژگان گله…
از زندگی بجز غم فردا نماندهایم
از زندگی بجز غم فردا نماندهایم چیزی که ماندهایم درینجا نماندهایم روزی دو چون حواس به وحشت سرای عمر بیسعی التفات و مدارا نماندهایم چون…
از کمال سرکشی عاجزترین عالمیم
از کمال سرکشی عاجزترین عالمیم همچو مژگان پیش پایی تا به یاد آید خمیم ذرهایم اما پر است از ما جهان اعتبار بیشی ما را…
ازکجا آیینه با مردم موافق میشود
ازکجا آیینه با مردم موافق میشود شخص را تمثال خود دام علایق میشود غیر نیرنگ تحیر در مقابل هیچ نیست بینقابیهای ما معشوق و عاشق…
اشک شمعی بود یک عمر آبیار دانهام
اشک شمعی بود یک عمر آبیار دانهام سوختن خرمن کنید از حاصل پروانهام تیرهبختی فرش من آشفتگی اسباب من حلقهٔ زلف سیاه کیست یارب خانهام…
آگاهی از خیال خودم بینیازکرد
آگاهی از خیال خودم بینیازکرد خود را ندید آینه تا چشم بازکرد نعل جهان درآتش فکرسلامت است آن شعله آرمیدکه مشقگدازکرد چون آه کرد رهگذر…
اگر دماغم درین خمستان خمار شرم عدم نگیرد
اگر دماغم درین خمستان خمار شرم عدم نگیرد ز چشمک ذره جام گیرم به آن شکوهی که جم نگیرد در آن دبستان که سعی گردون…
الهی پارهای تمکین رم وحشی نگاهان را
الهی پارهای تمکین رم وحشی نگاهان را به قدر آرزوی ما شکستیکجکلاهان را بهمحشرگر چنین باشد هجوم حیرت قاتل چو مژگان بر قفا یابند دست…
آن پریگویند شب خندید بر فریاد ما
آن پریگویند شب خندید بر فریاد ما ای فراموشی تو شاید داده باشی!یاد ما بسکه در پروازگرد جستجوها ریختیم گشت زیر بال پنهان خانهٔ صیاد…
اندیشه در نزاکت معنی کمال داشت
اندیشه در نزاکت معنی کمال داشت حسن فروغ مهر نقاب هلال داشت شیرازهٔ غبار هوسگشت خجلتم خاکم تسلی از عرق انفعال داشت دل رفت از…
آهبا مقصدتسلیمنپیوستممن
آهبا مقصدتسلیمنپیوستممن نقش پا گشتم و در راه تو ننشستم من نسبت سلسلهٔ ریشهٔ تاکم خون کرد پا به گل داشتم و آبلهها بستم من…