غزلیات ابوالمعانی بیدل
تا پری به عرض آمد موج شیشه عریان شد
تا پری به عرض آمد موج شیشه عریان شد پیرهن ز بس بالید دهر یوسفستان شد جلوهاش جهانی را محو بیخودیها کرد آینه دکان بر…
تا درتن باغگل افشان نموگردیدم
تا درتن باغگل افشان نموگردیدم رنگی آوردم و گرد سر او گردیدم جز شکستم ننمودند درین دیر هوس بارها آینهٔ جام و سبو گردیدم سبزهام…
تا ز گرد انتظارت مستفیدم کردهاند
تا ز گرد انتظارت مستفیدم کردهاند روسفید الفت از چشم سفیدم کردهاند نوبهار گردش رنگ تماشا نیستم از قدم آیینهٔ شوق جدیدم کردهاند نغمهام اما…
تا گرد ما به اوج ثریا نمیرسد
تا گرد ما به اوج ثریا نمیرسد سعی طلب به آبلهٔ پا نمیرسد توفان نالهایم و تحیر همان بجاست آیینه جوهرت به دل ما نمیرسد…
تاب زلفت سایه آویزد به طرف آفتاب
تاب زلفت سایه آویزد به طرف آفتاب خط مشکینت شکست آرد به حرف آفتاب دیده در ادراک آغوش خیالت عاجز است ذره کی یابدکنار بحر…
تپیدن دل عشاق محوکسوت آه است
تپیدن دل عشاق محوکسوت آه است به حال شورش دریا زبان موج گواه است ز برق حادثه آرام نیست معتبران را درتن قلمرو شطرنج کشت…
تماشایی که من دارم مقیم چشم حیرانش
تماشایی که من دارم مقیم چشم حیرانش هزار آیینه یک گل میدهد از طرف بستانش نفس در سینهام تیریست از بیداد هجرانش که من دل…
تو میرفتی و من ساز قیامت باز میکردم
تو میرفتی و من ساز قیامت باز میکردم شکست رنگ تا پر میفشاند آواز میکردم اگر ناموس الفتها نمیشد مانع جرأت چو شوخی آشیان در…
جای آن استکه بالد گهر شان صدف
جای آن استکه بالد گهر شان صدف بحر در قطرگی اینجا شده مهمان صدف عزلت از حادثهٔ دهر برون تاختن است موج دریا نشود دست…
جزخوندل زنقد سلامت به دست نیست
جزخوندل زنقد سلامت به دست نیست خط امان شیشه به غیر از شکست نیست آرام عاشق آینهپردازی فناست مانند شعلهایکه زپا تا نشست نیست خلقی…
جنون اندیشهای بگذار تا دل بر هنر پیچد
جنون اندیشهای بگذار تا دل بر هنر پیچد بهدانش نازکن چندانکه سودایی به سر پیچد حصول کام با سعی املها برنمیآید عنان ریشه دشوار است…
جوانی دامن افشان رفت و پیری هم به دنبالش
جوانی دامن افشان رفت و پیری هم به دنبالش گذشت از قامت خم گوش بر آواز خلخالش ز پرواز نفس آگه نیام لیک اینقدر دانم…
چشم تو به حال من گر نیم نظر خندد
چشم تو به حال من گر نیم نظر خندد خارم به چمن نازد عیبم به هنر خندد تا چند بر آن عارض بر رغم نگاه…
چمن طراز شکوه جهان نیرنگم
چمن طراز شکوه جهان نیرنگم مسلّم است چو طاووس سکهٔ رنگم ز نیستان تعلق به صد هزار گره نیی نرست که گردد حریف آهنگم دل…
چه خوش است اگر بود آنقدر هوس بلندی منظرت
چه خوش است اگر بود آنقدر هوس بلندی منظرت که برآنمکان چو قدم نهی خمگردشی نخورد سرت به دو روزه مهلت این قفس دلت آشیانهٔ…
چه شدکه قاصد امید لنگ برگردید
چه شدکه قاصد امید لنگ برگردید زمان وصل قریب است رنگ برگردید به عرصهای که نشان یقین بود منظور نشاید از سرکیش خدنگ برگرذید به…
چهممکن استکه راحت سری برآورد از ما
چهممکن استکه راحت سری برآورد از ما مگر نفس رود و دیگری برآورد از ما به عرصهٔ دو نفس انقلاب فرصت هستی گمان نبودکه دل…
چو شمع از عضو عضوم آگهی سرشار میگردد
چو شمع از عضو عضوم آگهی سرشار میگردد به هرجا پا زنم آیینهای بیدار میگردد ندارد نالهٔ من احتیاج لب گشودنها دو انگشتی که از…
چو محو عشق شدی رهنما چه میجویی
چو محو عشق شدی رهنما چه میجویی به بحر غوطه زدی ناخدا چه میجویی متاع خانه آیینه حیرت است اینجا تو دیگر از دل بیمدعا…
چون خامه از ضعیفی افلاک دستگاهم
چون خامه از ضعیفی افلاک دستگاهم صد رنگ لفظ و معنی بالیده در پناهم هر چند چون حبابم بیدستگاه قدرت تسخیر عالم آب ترکیست ازکلاهم…
چون شمع زحمتی که به شبگیر میکشم
چون شمع زحمتی که به شبگیر میکشم از داغ پنبه میکشم و دیر میکشم طفلی شد و شباب شد و شیب سرکشید لیکن یقین نشد…
چیستاین باغ و این شکفتنها
چیستاین باغ و این شکفتنها سرآبی وسیرروغنها موجرممیزندچهکوهوچه دشت چین گرفتهست طرف دامنها نرهید از امل تجرد هم رشته دارد قفای سوزنها شب ما را…
حذر ز راه محبتکه پر خطرناک است
حذر ز راه محبتکه پر خطرناک است تو مشت خار ضعیفی و شعله بیباک است توان به بیکسی ایمن شد از مضرت دهر سموم حادثه…
حسرتی در دل از آن لاله قبا میپیچد
حسرتی در دل از آن لاله قبا میپیچد که چودستار چمن بر سر ما میپیچد نبض هستی چقدرگرم تپش پیماییست موی آتش زده بر خویش…
حیرت حسن که زد نشتر به چشم آینه
حیرت حسن که زد نشتر به چشم آینه خشک میبینم رگ جوهر به چشم آینه چارهٔ مخموری دیدار نتوان یافتن دیدهام خمیازهٔ دیگر به چشم…
خارج آهنگی ندارد سبحه و زنار ما
خارج آهنگی ندارد سبحه و زنار ما میدود مرکز همان سر بر خط پرگار ما از ادبپروردگان یاد تمکین توایم موی چینی میفروشد ناله درکهسار…
خدا چو شمع دهد جرأت آب دیدهٔ ما را
خدا چو شمع دهد جرأت آب دیدهٔ ما را که افکند ته پاگردنکشیدهٔ ما را شهید تیغ تغافل بر آستانکه نالد تظلمیست چو اشک از…
خلقیست غافل اینجا از کشتن و درودن
خلقیست غافل اینجا از کشتن و درودن چون خوشه های گندم صد چشم و یک غنودن گل کردن حقیقت چندین مجاز جوشاند بر خویش پرده…
خواری ست به هرکج منش از راست روان بحث
خواری ست به هرکج منش از راست روان بحث بر خاک فتد تیر چو گیرد بهکمان بحث گویایی آیینه بس است از لب حیرت حیف…
برگ طربم عشرت بیبرگ و نواییست
برگ طربم عشرت بیبرگ و نواییست چون آبله بالیدنم از تنگقباییست در قافلهٔ بی جرس مقصد تسلیم بیطاقتی نبض طلب هرزهدراییست کو شور جنونیکه اسیران…
دارد از ضبط نفس طبع هوس پرور چه حظ
دارد از ضبط نفس طبع هوس پرور چه حظ جز گرفتاری ز تاب رشته با گوهر چه حظ داغ محرومی همان بند غرور سروریست شمع…
در ادبگاهی که لب نامحرم تحریک بود
در ادبگاهی که لب نامحرم تحریک بود عافیت چون معنی عالی به دل نزدیک بود مقصد خلق ازتب وتاب هوس موهوم ماند پی غلط کردند…
در پردهٔ هر رنگ کمین کرده شکستی
در پردهٔ هر رنگ کمین کرده شکستی داده است قضا کارگه شیشه به مستی بر نقش خیال تو و من بسته شکستی از هر دو…
در خموشی یک قلم آوازهٔ جمعیت است
در خموشی یک قلم آوازهٔ جمعیت است غنچه را پاس نفس شیرازهٔ جمعیت است لذت آسودگی آشفتگان دانند و بس زلف را هر حلقه در…
در شهد راحتند فقیران بوریا
در شهد راحتند فقیران بوریا آسودهاند در شکرستان بوریا بر قسمت فتادهکس ازپشت پا زند نی میخلد به ناخنش از خوان بوریا برگیر و دار…
در مکتب تأمل فارغ ز صوت و حرفم
در مکتب تأمل فارغ ز صوت و حرفم بویی به غنچه محوم خطی به نقطه حرفم تا دل نفس شمارست هر جا روم بهارست طاووس…
درکارگاه تحقیق غیر از عدم نبودیم
درکارگاه تحقیق غیر از عدم نبودیم امروز از تو باغیم دی خاک هم نبودیم از ما چه خواهد انصاف جز عرض بینشانی آیینهٔ سکندر یاجام…
درین وادی که مییابد سراغ اعتبار من
درین وادی که مییابد سراغ اعتبار من مگر آیینه گردد خاک تا بینی غبار من کجا بال وچه طاقت تا زنم لاف پرافشانی نفس در…
دل انجمن صد طرب ازیاد وصالست
دل انجمن صد طرب ازیاد وصالست آبادکن خانهٔ آیینه خیالست کی فرصت عیش ست درین باغکهگل را گر گردشرنگاستهمانگردش سالست ای ذره مفرسای به پرواز…
دل بیضهٔ طاووس خیال است به برگیر
دل بیضهٔ طاووس خیال است به برگیر یعنی نفسی چند توهم درته پرگیر این صبح امیدیکه طرب مایهٔ هستیست بادی به قفس فرضکن آهی به…
دل دیوانهای دارم به گیسوی گرهگیرش
دل دیوانهای دارم به گیسوی گرهگیرش که نتوان داشتن همچون صدا در بند زنجیرش ز خواب عافیت بیگانه باشد چشم زخم من سرتسلیم تا ننهد…
دل فتح و دست فتح و نظرفتح وکارفتح
دل فتح و دست فتح و نظرفتح وکارفتح گلجوش هر نفس زدنت صدهزار فتح دستت به بازوی نسب مرتضی قوی تیغ تو را همین حسب…
دلدار مقیم دل ما شد چه بجا شد
دلدار مقیم دل ما شد چه بجا شد جایش به همین آینه واشد چه بجا شد اسرار دهانش به جنون زد ز تبسم آن پیرهن…
دنیا وتلاش هوس بیخبری چند
دنیا وتلاش هوس بیخبری چند پیچید هوای کف خاکی به سری چند هنگامهٔ اسباب ز بس تفرقهساز است غربال کنی بحر که یابی گهری چند…
دوش از نظر خیال تو دامنکشانگذشت
دوش از نظر خیال تو دامنکشانگذشت اشک آنقدر دوید ز پی کز فغان گذشت تا پر فشاندهایم ز خود هم گذشتهایم دنیا غم تو نیستکه…
دیدهای داریم محو انتظار مقدمی
دیدهای داریم محو انتظار مقدمی یارب این آیینه را زان گل حضور شبنمی آنکه در یکتاییش وهم دویی را بار نیست چون کنم یادش مقابل…
رساند عمر به جایی دل از وفا کندن
رساند عمر به جایی دل از وفا کندن که کس نگین نتواند به نام ما کندن ز دست عجز بلندی چه ممکن است اینجا مخواه…
رفتیم و داغ ما به دل روزگار ماند
رفتیم و داغ ما به دل روزگار ماند خاکستری ز قافلهٔ اعتبار ماند از ما به خاک وادی الفت سواد عشق هرجا شکست آبله دل…
ره مقصدی که گم است و بس به خیال می سپری عبث
ره مقصدی که گم است و بس به خیال می سپری عبث توبه هیچ شعبه نمیرسی چه نشسته میگذری عبث ز فسانه سازی این وآنگه…
ز آتش رخسار که ساغر گرفت
ز آتش رخسار که ساغر گرفت خانهٔ آیینه چو من درگرفت کو پر و بالیکه به آنکو رسد نامه گرفتم که کبوتر گرفت عشق، وفا…