خودسر به مرک گردن دعوی فرود کرد

خودسر به مرک گردن دعوی فرود کرد چون سر نماند شمع قبول سجود کرد در سعی بذل‌ کوش‌ که اینجا خسیس هم جان دادنش به…

ادامه مطلب

خوشست از دور نذر محفل همصحبتان بوسی

خوشست از دور نذر محفل همصحبتان بوسی جهان جز کنج تنهایی ندارد جای مأنوسی فنا تعلیم هستی باش اگر راحت هوس داری به فهم این…

ادامه مطلب

کاروان ما نداردگردی از صوت جرس

کاروان ما نداردگردی از صوت جرس صبح بر دوش شکست رنگ می‌بندد نفس در ترازویی‌ که صبر عاشقان سنجیده‌اند کوه اگر گردد تحمل نیست همسنگ…

ادامه مطلب

کرد حرف بی‌نشانم عالمی را تر زبان

کرد حرف بی‌نشانم عالمی را تر زبان همچو عنقا آشیانی بسته‌ام در هر زبان وصف آن خط شوخیی داردکه در اندیشه‌اش می‌دواند ربشه‌ها موج رک…

ادامه مطلب

کف خاکم چسان مقبول جست‌وجوی او گردم

کف خاکم چسان مقبول جست‌وجوی او گردم فلک در گردش آیم تا به‌ گرد کوی او گردم دل مأیوس صیقل می‌زنم عمری‌ست حیرانم نگشتم آینه…

ادامه مطلب

کو جنون تا عقدهٔ هوش از سر ما واکند

کو جنون تا عقدهٔ هوش از سر ما واکند وهم هستی را سپند آتش سودا کند از بساط خاکدان دهر نتوان یافتن آن قدر گردی‌…

ادامه مطلب

کیست‌کز راه تو چون خاشاک بردارد مرا

کیست‌کز راه تو چون خاشاک بردارد مرا شعله جاروبی‌کند تا پاک بردارد مرا شمع خاموشی به داغ سرنگونی رفته‌ام تاکجا آن شعلهٔ بیباک بردارد مرا…

ادامه مطلب

گذشت‌از چرخ و بگرفت‌آبله چشم‌ثریا را

گذشت‌از چرخ و بگرفت‌آبله چشم‌ثریا را هوایت تاکجا ازپا نشان؟ لهٔ ما را تأمل تا چه درگوش افکند پیمانهٔ ما را نوایی هست درخاطرشک؟ ‌رنگ…

ادامه مطلب

گر به خون مشتاقان تیغ او کشد گردن

گر به خون مشتاقان تیغ او کشد گردن تا قیامت از سرها جای مو دمد گردن موجها نفس دزدید تا گهر به عرض آمد کرده‌ام…

ادامه مطلب

گر خاک ‌نشینان علم افراخته باشند

گر خاک ‌نشینان علم افراخته باشند چون آبلهٔ پا سپر انداخته باشند از خجلت پرداز گلت مانی و بهزاد پیداست‌که روها چقدر ساخته باشند پیش…

ادامه مطلب

گر نالهٔ من پرتو اندیشه دواند

گر نالهٔ من پرتو اندیشه دواند توفان قیامت به فلک ریشه دواند شوق تو به سامان خراش دل عشاق ناخن چه خیال است مگر تیشه…

ادامه مطلب

گرشود آن نرگس میگون مقابل با شراب

گرشود آن نرگس میگون مقابل با شراب می‌شود چون آب‌گوهر خشک‌در مینا شراب جام‌را همچشمی آن نرگس مخمورنیست از هجوم موج‌گر مژگان‌کند انشا شراب عشرتی‌گر…

ادامه مطلب

گشاد چشمی نشد نصیبم به سیر نیرنگ این دبستان

گشاد چشمی نشد نصیبم به سیر نیرنگ این دبستان نگه به حیرت گداخت اما نکرد روشن سواد مژگان نمی‌توان گشت شمع بزمت مگر به هستی…

ادامه مطلب

گهی در شعله می‌غلتم گهی با آب می‌جوشم

گهی در شعله می‌غلتم گهی با آب می‌جوشم وطن آوارهٔ شوقم نگاه خانه بر دوشم درپن محفل امید و یأس هر یک نشئه‌ای دارد خوشم…

ادامه مطلب

لمعهٔ مهرش دمی کاینه تابان کند

لمعهٔ مهرش دمی کاینه تابان کند شرم به چشم جهات سایهٔ مژگان‌ کند گر به تغافل دهد جلوه عنان نگاه خانهٔ صد آینه یک مژه…

ادامه مطلب

مآل‌کار چه بیندکسی نظر به هوا

مآل‌کار چه بیندکسی نظر به هوا نمی‌توان خبر پاگرفت سر به هوا درتن چمن ز جنونکاری خیال مپرس به خاک‌ریشه وگل می‌کند ثمر به هوا…

ادامه مطلب

محبت بسکه پرکرد ازوفا جان وتن ما را

محبت بسکه پرکرد ازوفا جان وتن ما را کند یوسف صداگر بوکنی پیراهن ما را چوصحرا مشرب ما ننگ وحشت‌برنمی‌تابد نگهدارد خدا از تنگی چین…

ادامه مطلب

مرا این آبرو در عالم پرواز بس باشد

مرا این آبرو در عالم پرواز بس باشد که بال افشاندنم خمیازهٔ یاد قفس باشد به منزل چون رسد سرگشته‌ای ‌کز نارساییها بیابان مرگ حیرت…

ادامه مطلب

مشتاق تو گر نامه‌بری داشته باشد

مشتاق تو گر نامه‌بری داشته باشد چون اشک هم از خود سفری داشته باشد از آتش حرمان کف خاکستر داغی‌ست گر شام امیدم سحری داشته…

ادامه مطلب

مکش دردسر شهرت میفکن بر نگین زورش

مکش دردسر شهرت میفکن بر نگین زورش برای نام اگر جان می‌کنی مگذار در گورش تلاش منصب عزت ندارد حاصلی دیگر همین رنج خمیدن می‌کند…

ادامه مطلب

من درین بحر، نه‌ کشتی نه‌ کدو می‌آرم

من درین بحر، نه‌ کشتی نه‌ کدو می‌آرم چون حباب از بر خود جامه فرو می آ‌رم حرف او می‌شنوم جلوه او می‌بینم پیش رو…

ادامه مطلب

موج ما را شرم دریای‌ کرم

موج ما را شرم دریای‌ کرم تا قیامت برنمی‌آرد ز نم درکنار فطرت ما داد عشق لوح محفوظ نفهمیدن رقم سطری از خط جین ما…

ادامه مطلب

می‌روم هر جا به ذوق عافیت اندوختن

می‌روم هر جا به ذوق عافیت اندوختن همچو شمعم زاد راهی نیست غیر از سوختن زخم دل از چاره‌ جوییهای ما بی‌پرده شد این گریبان…

ادامه مطلب

نامم هوس نگین ندارد

نامم هوس نگین ندارد نظمم چو نفس زمین ندارد همت چه فرازد از تکلف دامان سپهر چین ندارد هستی جز شبهه نیست لیکن بر شبهه…

ادامه مطلب

ندارد ساز صحبتها بساط عافیت چیدن

ندارد ساز صحبتها بساط عافیت چیدن ازین الفت فریبان صلح‌کن چندی به رنجیدن تعلق هر قدر کمتر حصول راحت افزونتر وداع ساز بیخوابی ست موی…

ادامه مطلب

نسخهٔ هیچیم‌، وهمی از عدم آورده‌ایم

نسخهٔ هیچیم‌، وهمی از عدم آورده‌ایم ما و من حرفی‌ که می‌گردد رقم آورده‌ایم خامشی بی آه و گفت‌وگوی باب ناله نیست یک نفس سازیم…

ادامه مطلب

نشنیده حرف چند که ما گوش‌ کرده‌ایم

نشنیده حرف چند که ما گوش‌ کرده‌ایم تا لب گشوده‌ایم فراموش کرده‌ایم درد دلیم ء‌مور دو عالم غبار ماست اما زیارت لب خاموش کرده‌ایم تسلیم…

ادامه مطلب

نفس ثبات ندارد به شست ‌کار نویس

نفس ثبات ندارد به شست ‌کار نویس شکسته است قلم نسخه اعتبار نویس جریدهٔ رقم اعتبارها خاک است تو هم خطی به سر لوح این…

ادامه مطلب

نقش ما شد وبال یکتایی

نقش ما شد وبال یکتایی برد طاووس عرض عنقایی نفس‌ آمد برون جنون ‌به ‌بغل کرد آشفته‌گرد صحرایی چیست ما و من تو در عالم…

ادامه مطلب

نمی‌باشد چو من در کسوت تجرید عریانی

نمی‌باشد چو من در کسوت تجرید عریانی که سر تا پا به رنگ سوزنم چشمی و مژگانی ندارد آه حسرت جز دل خون بسته سامانی…

ادامه مطلب

نه با صحرا سری دارم نه باگلزار سودایی

نه با صحرا سری دارم نه باگلزار سودایی به هر جا می‌روم از خویش می‌بالد تماشایی چه‌گل چیند دماغ آرزو از نشئهٔ تمکین من و…

ادامه مطلب

نه غنچه عافیت افسون‌، نه‌ گل بقا تأثیر

نه غنچه عافیت افسون‌، نه‌ گل بقا تأثیر جهان رنگ‌، شکست ‌که می‌کند تعمیر نشد ز عالم و جاهل جز اینقدر معلوم که آن به…

ادامه مطلب

نوبهار است و جهان سیر چمنها دارد

نوبهار است و جهان سیر چمنها دارد وضع دیوانهٔ ما نیز تماشا دارد دل اگر صاف شد از زخم زبان ایمن باش دامن آینه از…

ادامه مطلب

نیست باک از برق آفت دل به‌آفت بسته‌را

نیست باک از برق آفت دل به‌آفت بسته‌را زخم‌خنجر فارغ از تشویش دارد دسته را برنمی‌آید درشتی با ملایم‌طینتان می‌شکافد نرمی مغز استخوان پسته را…

ادامه مطلب

هر سخن ‌سنجی‌ که خواهد صید معنیها کند

هر سخن ‌سنجی‌ که خواهد صید معنیها کند چون زبان می‌باید اول خلوتی پیدا کند زینهار از صحبت بد طینتان پرهیز کن زشتی یک رو…

ادامه مطلب

هرچند به حق قرب تو مقدور نباشد

هرچند به حق قرب تو مقدور نباشد بر درددلی گر برسی دور نباشد آثار غرور انجمن ‌آرای شکست است چینی طرب مجلس فغفورنباشد بر شیشهٔ…

ادامه مطلب

هرکجا نسخه‌کنند آن خط ریحانی را

هرکجا نسخه‌کنند آن خط ریحانی را نیست جز ناله‌کشیدن قلم مانی را پیش از آن‌کز دم شمشیر تو نم بردارد شست حیرت ورق دیدهٔ قربانی…

ادامه مطلب

هرگه روم از خویش به سودای وصالش

هرگه روم از خویش به سودای وصالش توفان ‌کند از گرد رهم بوی خیالش خواندند به‌کوثر ز لب یار حدیثی از خجلت اظهار عرق‌کرد زلالش…

ادامه مطلب

همتی‌ گر هست پایی بر سر دنیا زنید

همتی‌ گر هست پایی بر سر دنیا زنید همچو گردون خیمه‌ای در عالم بالا زنید خانه‌پردازی نمی‌باید پی آرام جسم این غبار رفته را در…

ادامه مطلب

همین دنیاست کانجامش قیامت پرده‌در گردد

همین دنیاست کانجامش قیامت پرده‌در گردد دمد پشت ورق از صفحه هنگامی‌که برگردد مژه بربند و فارغ شو ز مکروهات این محفل تغافل عالمی دارد…

ادامه مطلب

هوش تا عافیت آیینهٔ مستی نشود

هوش تا عافیت آیینهٔ مستی نشود نیست ممکن‌که‌کندکاری و عاصی نشود باخبر باش که نگذشته‌ای از عالم وهم نقش فردای تو تا آینهٔ دی نشود…

ادامه مطلب

وداع دورگرد عرضهٔ آرام رم کردم

وداع دورگرد عرضهٔ آرام رم کردم سحر گل کردم و کار دو عالم در دو دم کردم روا کم دارد اطوارم‌ که گردد در دل…

ادامه مطلب

وهم شهرت بهانه‌ایم همه

وهم شهرت بهانه‌ایم همه همه ماییم و مانه‌ایم همه من و ما راست ناید از من و ما ساز او را ترانه‌ایم همه عشق‌ اینجا…

ادامه مطلب

یاران فسانه‌های تو و من شنیده‌اند

یاران فسانه‌های تو و من شنیده‌اند دیدن ندیده و نشنیدن شنیده‌اند نامحرمان انجمنستان حسن و عشق آواز بلبل آنسوی گلشن شنیده‌اند غافل ز ماجرای دل…

ادامه مطلب

قیامت خنده‌ریزی بر مزار من‌ گل ‌افشان شد

قیامت خنده‌ریزی بر مزار من‌ گل ‌افشان شد ز شور آرزو هر ذرّهٔ خاکم نمکدان شد به شغل سجدهٔ او گر چنین فرسوده می‌گردد جبین…

ادامه مطلب

آخر چو شمع سوختم از برگ و ساز خویش

آخر چو شمع سوختم از برگ و ساز خویش یارب نصیب‌ کس نشود امتیاز خویش لیلی‌ کجاست تا غم مجنون خورد کسی از خویش رفته‌ایم…

ادامه مطلب

از بس قماش دامن دلدار نازک است

از بس قماش دامن دلدار نازک است دستم زکار اگر نرود کار نازک است از طوف‌گلشنت ادبم منع می‌کند کیفیت درشتی این خار نازک است…

ادامه مطلب

از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است

از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است دیده هرجا باز می‌ گردد دچار رحمت است خواه ظلمت‌کن تصور خواه نور آگاه باش هرچه اندیشی…

ادامه مطلب

از سپند مایه می‌یابد سراغ ناله را

از سپند مایه می‌یابد سراغ ناله را گرد پیشاهنگ کرد این کاروان دنباله را داغ حسرت سرمه‌گرداند به دلها ناله را برلب آواز شکسن نیست…

ادامه مطلب

از کواکب گل فشاند چرخ در دامان صبح

از کواکب گل فشاند چرخ در دامان صبح آفتاب آیینه ‌کارد در ره جولان صبح باطن پیران فروغ‌آباد چندین آگهی‌ست فیض دارد گوهری ازگنج بی‌پایان…

ادامه مطلب