چشم تو به حال من‌ گر نیم نظر خندد

چشم تو به حال من‌ گر نیم نظر خندد خارم به چمن نازد عیبم به هنر خندد تا چند بر آن عارض بر رغم نگاه…

ادامه مطلب

چمن طراز شکوه جهان نیرنگم

چمن طراز شکوه جهان نیرنگم مسلّم است چو طاووس سکهٔ رنگم ز نیستان تعلق به صد هزار گره نیی نرست ‌که ‌گردد حریف آهنگم دل…

ادامه مطلب

چه خوش است اگر بود آنقدر هوس بلندی منظرت

چه خوش است اگر بود آنقدر هوس بلندی منظرت که برآن‌مکان چو قدم نهی خم‌گردشی نخورد سرت به دو روزه مهلت این قفس دلت آشیانهٔ…

ادامه مطلب

چه شدکه قاصد امید لنگ برگردید

چه شدکه قاصد امید لنگ برگردید زمان وصل قریب است رنگ برگردید به عرصه‌ای ‌که نشان یقین بود منظور نشاید از سرکیش خدنگ برگرذید به…

ادامه مطلب

چه‌ممکن است‌که راحت سری برآورد از ما

چه‌ممکن است‌که راحت سری برآورد از ما مگر نفس رود و دیگری برآورد از ما به عرصهٔ دو نفس انقلاب فرصت هستی گمان نبودکه دل…

ادامه مطلب

چو شمع از عضو عضوم آگهی سرشار می‌گردد

چو شمع از عضو عضوم آگهی سرشار می‌گردد به هرجا پا زنم آیینه‌ای بیدار می‌گردد ندارد نالهٔ من احتیاج لب گشودنها دو انگشتی که از…

ادامه مطلب

چو محو عشق شدی رهنما چه می‌جویی

چو محو عشق شدی رهنما چه می‌جویی به بحر غوطه زدی ناخدا چه می‌جویی متاع خانه آیینه حیرت است اینجا تو دیگر از دل بیمدعا…

ادامه مطلب

چون خامه از ضعیفی افلاک دستگاهم

چون خامه از ضعیفی افلاک دستگاهم صد رنگ لفظ و معنی بالیده در پناهم هر چند چون حبابم بی‌دستگاه قدرت تسخیر عالم آب ترکی‌ست ازکلاهم…

ادامه مطلب

چون شمع زحمتی که به شبگیر می‌کشم

چون شمع زحمتی که به شبگیر می‌کشم از داغ پنبه می‌کشم و دیر می‌کشم طفلی شد و شباب شد و شیب سرکشید لیکن یقین نشد…

ادامه مطلب

چیست‌این باغ و این شکفتنها

چیست‌این باغ و این شکفتنها سرآبی وسیرروغنها موج‌رم‌می‌زندچه‌کوه‌وچه دشت چین گرفته‌ست طرف دامنها نرهید از امل تجرد هم رشته دارد قفای سوزنها شب ما را…

ادامه مطلب

حذر ز راه محبت‌که پر خطرناک است

حذر ز راه محبت‌که پر خطرناک است تو مشت خار ضعیفی و شعله بیباک است توان به بیکسی ایمن شد از مضرت دهر سموم حادثه…

ادامه مطلب

حسرتی در دل از آن لاله قبا می‌پیچد

حسرتی در دل از آن لاله قبا می‌پیچد که چودستار چمن بر سر ما می‌پیچد نبض هستی چقدرگرم تپش پیمایی‌ست موی آتش زده بر خویش…

ادامه مطلب

حیرت حسن‌ که زد نشتر به ‌چشم آینه

حیرت حسن‌ که زد نشتر به ‌چشم آینه خشک می‌بینم رگ جوهر به چشم آینه چارهٔ مخموری دیدار نتوان یافتن دیده‌ام خمیازهٔ دیگر به چشم…

ادامه مطلب

خارج آهنگی ندارد سبحه و زنار ما

خارج آهنگی ندارد سبحه و زنار ما می‌دود مرکز همان سر بر خط پرگار ما از ادب‌پروردگان یاد تمکین توایم موی چینی می‌فروشد ناله درکهسار…

ادامه مطلب

خدا چو شمع دهد جرأت آب دیدهٔ ما را

خدا چو شمع دهد جرأت آب دیدهٔ ما را که افکند ته پاگردن‌کشیدهٔ ما را شهید تیغ تغافل بر آستان‌که نالد تظلمی‌ست چو اشک از…

ادامه مطلب

خلقی‌ست غافل اینجا از کشتن و درودن

خلقی‌ست غافل اینجا از کشتن و درودن چون خوشه‌ های‌ گندم صد چشم و یک غنودن گل‌ کردن حقیقت چندین مجاز جوشاند بر خویش پرده‌…

ادامه مطلب

خواری ‌ست به هرکج‌ منش از راست‌ روان بحث

خواری ‌ست به هرکج‌ منش از راست‌ روان بحث بر خاک فتد تیر چو گیرد به‌کمان بحث گویایی آیینه بس است از لب حیرت حیف…

ادامه مطلب

برگ طربم عشرت بی‌برگ و نوایی‌ست

برگ طربم عشرت بی‌برگ و نوایی‌ست چون آبله بالیدنم از تنگ‌قبایی‌ست در قافلهٔ بی جرس مقصد تسلیم بی‌طاقتی نبض طلب هرزه‌درایی‌ست کو شور جنونی‌که اسیران…

ادامه مطلب

دارد از ضبط نفس طبع هوس پرور چه حظ

دارد از ضبط نفس طبع هوس پرور چه حظ جز گرفتاری ز تاب رشته با گوهر چه حظ داغ محرومی همان بند غرور سروریست شمع…

ادامه مطلب

در ادبگاهی ‌که لب نامحرم تحریک بود

در ادبگاهی ‌که لب نامحرم تحریک بود عافیت چون معنی عالی به دل نزدیک بود مقصد خلق ازتب وتاب هوس موهوم ماند پی غلط ‌کردند…

ادامه مطلب

در پردهٔ هر رنگ کمین کرده شکستی

در پردهٔ هر رنگ کمین کرده شکستی داده است قضا کارگه شیشه به مستی بر نقش خیال تو و من بسته شکستی از هر دو…

ادامه مطلب

در خموشی یک قلم آوازهٔ جمعیت است

در خموشی یک قلم آوازهٔ جمعیت است غنچه را پاس نفس شیرازهٔ جمعیت است لذت آسودگی آشفتگان دانند و بس زلف را هر حلقه در…

ادامه مطلب

در شهد راحتند فقیران بوریا

در شهد راحتند فقیران بوریا آسوده‌اند در شکرستان بوریا بر قسمت فتاده‌کس ازپشت پا زند نی می‌خلد به ناخنش از خوان بوریا برگیر و دار…

ادامه مطلب

در مکتب تأمل فارغ ز صوت و حرفم

در مکتب تأمل فارغ ز صوت و حرفم بویی به غنچه محوم خطی به نقطه حرفم‌ تا دل نفس شمارست هر جا روم بهارست طاووس…

ادامه مطلب

درکارگاه تحقیق غیر از عدم نبودیم

درکارگاه تحقیق غیر از عدم نبودیم امروز از تو باغیم دی خاک هم نبودیم از ما چه خواهد انصاف جز عرض بی‌نشانی آیینهٔ سکندر یاجام…

ادامه مطلب

درین وادی که می‌یابد سراغ اعتبار من

درین وادی که می‌یابد سراغ اعتبار من مگر آیینه ‌گردد خاک تا بینی غبار من کجا بال وچه طاقت تا زنم لاف پرافشانی نفس در…

ادامه مطلب

دل انجمن صد طرب ازیاد وصالست

دل انجمن صد طرب ازیاد وصالست آبادکن خانهٔ آیینه خیالست کی فرصت عیش ست درین باغ‌که‌گل را گر گردش‌رنگ‌است‌همان‌گردش سالست ای ذره مفرسای به پرواز…

ادامه مطلب

دل بیضهٔ طاووس خیال است به برگیر

دل بیضهٔ طاووس خیال است به برگیر یعنی نفسی چند توهم درته پرگیر این صبح امیدی‌که طرب مایهٔ هستی‌ست بادی به قفس فرض‌کن آهی به…

ادامه مطلب

دل دیوانه‌ای دارم به گیسوی گرهگیرش

دل دیوانه‌ای دارم به گیسوی گرهگیرش که نتوان داشتن همچون صدا در بند زنجیرش ز خواب عافیت بیگانه باشد چشم زخم من سرتسلیم‌ تا ننهد…

ادامه مطلب

دل فتح و دست فتح و نظرفتح وکارفتح

دل فتح و دست فتح و نظرفتح وکارفتح گلجوش هر نفس زدنت صدهزار فتح دستت به بازوی نسب مرتضی قوی تیغ تو را همین حسب…

ادامه مطلب

دلدار مقیم دل ما شد چه بجا شد

دلدار مقیم دل ما شد چه بجا شد جایش به همین آینه واشد چه بجا شد اسرار دهانش به جنون زد ز تبسم آن ‌پیرهن…

ادامه مطلب

دنیا وتلاش هوس بی‌خبری چند

دنیا وتلاش هوس بی‌خبری چند پیچید هوای کف خاکی به سری چند هنگامهٔ اسباب ز بس تفرقه‌ساز است غربال کنی بحر که یابی گهری چند…

ادامه مطلب

دوش از نظر خیال تو دامن‌کشان‌گذشت

دوش از نظر خیال تو دامن‌کشان‌گذشت اشک آنقدر دوید ز پی کز فغان ‌گذشت تا پر فشانده‌ایم ز خود هم گذشته‌ایم دنیا غم تو نیست‌که…

ادامه مطلب

دیده‌ای داریم محو انتظار مقدمی

دیده‌ای داریم محو انتظار مقدمی یارب این آیینه را زان ‌گل حضور شبنمی آنکه در یکتاییش وهم دویی را بار نیست چون ‌کنم یادش مقابل…

ادامه مطلب

رساند عمر به جایی دل از وفا کندن

رساند عمر به جایی دل از وفا کندن که کس نگین نتواند به نام ما کندن ز دست عجز بلندی چه ممکن است اینجا مخواه…

ادامه مطلب

رفتیم و داغ ما به دل روزگار ماند

رفتیم و داغ ما به دل روزگار ماند خاکستری ز قافلهٔ اعتبار ماند از ما به خاک وادی الفت سواد عشق هرجا شکست آبله دل…

ادامه مطلب

ره مقصدی که گم است و بس به خیال می ‌سپری عبث

ره مقصدی که گم است و بس به خیال می ‌سپری عبث توبه هیچ شعبه نمی‌رسی چه نشسته می‌گذری عبث ز فسانه سازی این وآنگه…

ادامه مطلب

ز آتش رخسار که ساغر گرفت

ز آتش رخسار که ساغر گرفت خانهٔ آیینه چو من درگرفت کو پر و بالی‌که به آن‌کو رسد نامه گرفتم که کبوتر گرفت عشق‌، وفا…

ادامه مطلب

ز بس که معنی مکتوب عشق پیچش داشت

ز بس که معنی مکتوب عشق پیچش داشت زبان خامهٔ ما هر چه‌ گفت لغزش داشت سحاب مزرعهٔ رنگ ما و من دیدم نه‌سن بود…

ادامه مطلب

ز چاک سینه آهی می‌نو‌بسم

ز چاک سینه آهی می‌نو‌بسم کتانم حرف ماهی می‌نویسم محبت نامه پردازست امروز شرار برگ کاهی می‌نویسم سرا پا دردم از مطلب مپرسید به مکتوب…

ادامه مطلب

ز دستگاه مبر زحمت گرانجانی

ز دستگاه مبر زحمت گرانجانی مکش روانی از آب ‌گهر به غلتانی خوش آن نفس‌که چو معنی رسد به عریانی چو بوی ‌گل ز بهارش…

ادامه مطلب

ز صد ابرام بیش است انفعال چشم حیرانم

ز صد ابرام بیش است انفعال چشم حیرانم ادب ‌پروردهٔ عشقم نگه را ناله می‌دانم تماشای دو رنگی برنمی‌دارد حباب من نظر تا بر تو…

ادامه مطلب

ز نیرنگ خیال طفل شوخ شعله در چنگی

ز نیرنگ خیال طفل شوخ شعله در چنگی شرر حواله گردیده‌ست تا گردانده‌ام رنگی تجلی صیقا دیدار چون آیینه‌ام اما نمی‌باشد به نابینایی حیرانی‌ام زنگی…

ادامه مطلب

زبان فرسوده نقدی را که شد پا بسته سودایش

زبان فرسوده نقدی را که شد پا بسته سودایش قیامت دارد امروزی که در یادست فردایش محیط‌عشق‌برمحرومی‌آن‌قطره‌می‌گرید که دهر از تنگ چشمی در صدف وامی‌کند…

ادامه مطلب

زمینگیری ز جولانم چه امکانست وادارد

زمینگیری ز جولانم چه امکانست وادارد بروب‌رفتن ز خود چون شمع ‌ر هرعضوپا دارد خط طومار یاهن آرایش مهر جفا درد به رنگ شاخ‌ گل…

ادامه مطلب

زهی ‌خمخانهٔ حیرت‌،‌کلام‌ هوش تسخیرت

زهی ‌خمخانهٔ حیرت‌،‌کلام‌ هوش تسخیرت دماغ موج می‌، آشفتهٔ نیرنگ تقریرت حدیث شکوه با این سادگی نتوان رقم کردن گهر حل‌کردنی دارد مدادکلک تحریرت شکایت‌نامهٔ…

ادامه مطلب

زین شیشهٔ ساعت ‌که مه و سال برآورد

زین شیشهٔ ساعت ‌که مه و سال برآورد گرد عدم فرصت ما بال برآورد عمری ز حیا زحمت اوهام ‌کشیدیم ما را خم دوش مژه…

ادامه مطلب

سایه‌وار از نارسایان جهان غربتیم

سایه‌وار از نارسایان جهان غربتیم شخص طاقت رفته وما نقش پای طاقتیم عجزبینش جوهر ما را به خاک افکنده است یک مژه‌ گر چشم برداریم‌…

ادامه مطلب

سخت‌ جانی از من محزون‌ که باور داشته‌ست

سخت‌ جانی از من محزون‌ که باور داشته‌ست زندگانی بی‌ تو این مقدار لنگر داشته‌ست خار خار موج در خونم قیامت می‌کند خنجر نازت‌نمی‌دانم چه‌جوهر…

ادامه مطلب

سراغ دل نخواهی از من دیوانه پرسیدن

سراغ دل نخواهی از من دیوانه پرسیدن قیامت دارد از سیلاب راه خانه پرسیدن برون افتاده‌ای از پردهٔ ناموس یکتایی نمی‌باید ز شاخ و برگ…

ادامه مطلب