غزلیات ابوالمعانی بیدل
طالعم زلف یار را ماند
طالعم زلف یار را ماند وضع من روزگار را ماند دل هوس تشنه است ورنه سپهر کاسهٔ زهر مار را ماند نفس من به این…
عاقبت شرم امل بر غفلت ما میزند
عاقبت شرم امل بر غفلت ما میزند ربشهپردازی به خواب دانهها پا میزند شش جهت کیفیت اسرار دلگلکرده است رنگ می جام دگر بیرون مینا…
عبث خود را چو آتش تهمت آلود غضب کردم
عبث خود را چو آتش تهمت آلود غضب کردم به هر خاشاک چندان گرم جوشیدم که تب کردم چو آن طفلیکه رقص بسملش در اهتزاز…
عریانی آنقدر به برم تنگ میکشد
عریانی آنقدر به برم تنگ میکشد کز پیکرم به جان عرق رنگ میکشد آسان مدان به کارگه هستی آمدن اینجا شرر نفس ز دل سنگ…
علویانی که به این عالم دون میآیند
علویانی که به این عالم دون میآیند عقل گمکرده به صحرای جنون میآیند کیست پرسد که گل و لالهٔ این باغ هوس جز به آهنگ…
عمریست چون گل میروم زین باغ حرمان در بغل
عمریست چون گل میروم زین باغ حرمان در بغل از رنگ دامن برکمر، از بو گریبان در بغل مجنون و ساز بلبلان، لیلی و ناز…
عیش داند دل سرگشته پریشانی را
عیش داند دل سرگشته پریشانی را ناخدا باد بودکشتی توفانی را اشک در غمکدهٔ دیده ندارد قیمت از بن چاه برآر این مهکنعانی را عشق…
غباریم زحمتکش بادها
غباریم زحمتکش بادها به وحشت اسیرند آزادها املها به دوش نفس بستهایم سفریک قدم راه و این زادها جهان ستم چون نیستان پر است ز…
غنیمت گیر چون آیینه محو شان خود بودن
غنیمت گیر چون آیینه محو شان خود بودن جهانی را تماشا کردن و حیران خود بودن چه صحرا و چه گلشن گر تأمل رهبرت گردد…
فریاد که در عالم تحقیق کسی نیست
فریاد که در عالم تحقیق کسی نیست یک خانهٔ عنقاست که آنجا مگسی نیست با عقل چه جوشیمکه جز وهم ندارد از عشق چه لافیم…
فقر نخواست شکوهٔ مفلسی ازگدای ما
فقر نخواست شکوهٔ مفلسی ازگدای ما ناله به خواب ناز رفت در نی بوریای ما شکرقبول عاجزی تا بهکجا ادانیم گشت اجابت از ادب درکف…
قامتش سامان شوخی از نگاه ما گرفت
قامتش سامان شوخی از نگاه ما گرفت این نوای فتنه از تار نظر بالا گرفت هستی ما حایل آن جلوه سرشار نیست از حبابی پرده…
خودگدازی غمکیفیت صهبای من است
خودگدازی غمکیفیت صهبای من است خالی از خویش شدن صورت مینای من است عبرتم، سیر سراغم همه جا نتوانکردن چشم بر خاک نظر دوخته، جویای…
خیال زلف که واکرد راه در زنجیر
خیال زلف که واکرد راه در زنجیر که عجز نالهٔ ما کنده چاه در زنجیر به محفل تو که غیرت ادبپرست حیاست ز جوهر آینه…
کام دل از لب خاموش گرفتن دارد
کام دل از لب خاموش گرفتن دارد نشئهای زین می بی جوش گرفتن دارد تا نوا های جهان ساز کدورت نشود چون کری رهگذر گوش…
کردم رقم بهکلک نفس مد ناله را
کردم رقم بهکلک نفس مد ناله را دادم به باد شعلهٔ شوقت رساله را از سرمه چشم شوخ تو تمکینپذیر نیست نتوان بهگرد، مانع رم…
کم و بیش وهم تعینت سر و برگ نقص و کمال شد
کم و بیش وهم تعینت سر و برگ نقص و کمال شد مه نو دمید و به بدر زد بگداخت بدر و هلال شد به…
کو دماغ جهد، تن در خاکساری داده را
کو دماغ جهد، تن در خاکساری داده را ناتوانی سخت افشردهست نبض جاده را وصل نتواند خمار حسرت دلها شکست کم نسازد میکشی خمیازه جام…
کیفیت هوای که دارد سر حباب
کیفیت هوای که دارد سر حباب ما را ز هوش برد می ساغر حباب هرکس به رمز بیضهٔ عنقا نمیرسد چیزی نهفتهاند به زیر پر…
گر آرزوی رستن از این دامگهکنید
گر آرزوی رستن از این دامگهکنید آرایش بساط پر و بال تهکنید چندان دماغ جهد ندارد شکست رنگ از دست سوده نقش دو عالم تبهکنید…
گر بیتو نگه را به تماشا هوس افتاد
گر بیتو نگه را به تماشا هوس افتاد بر هرچه گشودم مژه در دیده خس افتاد از بخت سیه چاره ندارم چه توان کرد چون…
گر دهد رنگ تماشای تو پرواز نگاه
گر دهد رنگ تماشای تو پرواز نگاه خیل طاووس توان ریخت ز پرواز نگاه قید یک حلقهٔ زنجیر خیالیاست محال دیده تا چندکند منع جنونتاز…
گرد اندوه دلم دام تماشای صفاست
گرد اندوه دلم دام تماشای صفاست زنگ بر آینهام آب رخ آینههاست نیست آهنگ دگر ذوق گرفتار غمت الفت دام تمنای تو پرواز رساست کشتهٔ…
گرکماندار خیالت در زه آرد تیر را
گرکماندار خیالت در زه آرد تیر را هر بن مو چشم امیدی شود نخجیر را یاد رخسارت جبین فکر را آیینه ساخت حرف زلفتکرد سنبل…
گل بر رختگشود نقابکشیده را
گل بر رختگشود نقابکشیده را آیینه آب داد ز روی تو دیده را عمریست درسماز لبلعل خموش تست یعنی شنیدهام سخن ناشنیده را ماییم و…
گهی حجاب وگه آیینهٔ جمال توام
گهی حجاب وگه آیینهٔ جمال توام به حیرتم که چها میکند خیال توام مزاج شوقم از آب وگل تسلی نیست جنون سرشته غبار رم غزال…
ما راکه نفس آینه پرداخته باشد
ما راکه نفس آینه پرداخته باشد تدبیر صفا حیرت بیساخته باشد فرداست که زیر سپر خاک نهانیم گو تیغ تو هم به سپهر آخته باشد…
مباد دامن کس گیرم از فسون غرض
مباد دامن کس گیرم از فسون غرض کف امید حنا بستهام به خون غرض توهم آینهٔ احتیاج یکدگرست منزهیم وگرنه ز چند و چون غرض…
محرمانی که به آهنگ فنا مسرورند
محرمانی که به آهنگ فنا مسرورند تپش آمادهتر از خون رگ منصورند نامجویان هوس را ز شکست اقبال کاسهها آمده بر سنگ و همان فغفورند…
مزد تلاشم به رهت دیده ندارد گهری
مزد تلاشم به رهت دیده ندارد گهری آبلهای کو که نهم در قدم خویش سری نیست درین هفت چمن چون قدت ای غنچه دهن گلبن…
مطلبی گر بود از هستی همین آزار بود
مطلبی گر بود از هستی همین آزار بود ورنه در کنج عدم آسودگی بسیار بود زندگیجز نقد وحشت درگره چیزی نداشت کاروان رنگ و بو…
مگر با نقش پایت مژدهٔ جوشیدنی دارد
مگر با نقش پایت مژدهٔ جوشیدنی دارد که همچون مو خط پیشانیام بالیدنی دارد خیال توست دل را ساغر تکلیف معشوقی ز پهلوی جمال آیینهام…
من و دیوانهخو طفلی که هر جا سر کند بازی
من و دیوانهخو طفلی که هر جا سر کند بازی دو عالم رنگ بر هم چیند و ابتر کند بازی خیال چین ابروی تو هر…
می جام قناعت اگر بچشی المی ز جنون هوس نکشی
می جام قناعت اگر بچشی المی ز جنون هوس نکشی چه کم است عروج دماغ غنا که خمار توقع کس نکشی درجات سعادت پاس ادب…
ناتمام همتی تا عجز سامان نیست سر
ناتمام همتی تا عجز سامان نیست سر حیف این پرگار قدرت پا به دامان نیست سر بیجگر در عرصهٔ غیرت علم نتوان شدن جز به…
نباشد یاد اسباب طرف وحشتگزینی را
نباشد یاد اسباب طرف وحشتگزینی را شکست دامنم بر طاق نسیان ماند چینی را ز احسان جفا تمهید گردون نیستم ایمن که افغانکرد اگر برداشت…
ندانم بازم آغوشکه خواهد شد دچار امشب
ندانم بازم آغوشکه خواهد شد دچار امشب کنارم میرمد چون پرتو شمع ازکنار امشب ز جوش ماهتاب این دشت و درکیفیتی دارد کهگویی پنبهٔ میناست…
نشاط این بهارم بیگل روبت چهکار آید
نشاط این بهارم بیگل روبت چهکار آید توگرآیی طرب آید بهشت آید بهارآید ز استقبال نازتگر چمن را رخصتی باشد به صد طاووس بندد نخل…
نغمه رنگ افتاده نقش بینشان تأثیر ما
نغمه رنگ افتاده نقش بینشان تأثیر ما مطربی کوکز سر ناخنکشد تصویر ما سرمه تفسیر حیا عنوانکتاب عبرتیم تهمت تقریرنتوان بست برتحریر ما قبل و…
نفس را شور دل از عافیت بیگانهای دارد
نفس را شور دل از عافیت بیگانهای دارد ز راحت دم مزن زنجیر ما دیوانهای دارد غبارم در عدم هم میتپد گرد سر نازی چراغم…
نقطهٔ دلگرد خودگشت و خط پرگار شد
نقطهٔ دلگرد خودگشت و خط پرگار شد گردش این سبحه تا هموار شد زنار شد ساز استعداد این محفل تحیر نغمه بود قلقل مینا به…
نمیدانم ز گلزارش چه گل چیدهست حیرانی
نمیدانم ز گلزارش چه گل چیدهست حیرانی به چشمم میکند موج پر طاووس مژگانی شوم محو فنا تا خاک آن ره بر سرم باشد مباد…
نه تنها ناامید وصل یارم دورم از دل هم
نه تنها ناامید وصل یارم دورم از دل هم زبس حرمان نصیبم پیش من لیلیست محمل هم حضور عافیت از فکر خویشم برنمیآرد درین بحر…
نه ما را صراحی نه پیمانه ایست
نه ما را صراحی نه پیمانه ایست دل و دیده غوغای مستانه ایست ز دل ششجهت شیشهها چیدهاند جهان حلب خوش پریخانهایست به هرگردبادیکزین دشت…
نی نقش چین نه حسن فرنگ آفریدنست
نی نقش چین نه حسن فرنگ آفریدنست بهزادیِ تو دست ز دنیا کشیدنست چون موم با ملایمت طبع ساختن درکوچههای زخم چو مرهم دویدنست این…
نیست در میدان عبرت باکی از نیک و بدم
نیست در میدان عبرت باکی از نیک و بدم صاحب خفتان شرمم عیبپوشی چلقدم منفعل نشو و نمای سر به جیبم دادهاند رستن مو میکشد…
هر کجا شمع تماشای تو روشن میشود
هر کجا شمع تماشای تو روشن میشود از زمین تا آسمان آیینه خرمن میشود ما ضعیفان لغزشی داریم اگررفتار نیست سایه را از پا فتادن…
هرچه از مدت هست و بود است
هرچه از مدت هست و بود است دیرها پیش خرام زود است نفیت اثبات حقیقت دارد خاک گشتن همه جا موجود است اگر از بندگی…
هرکه انجام غرور من و ما میبیند
هرکه انجام غرور من و ما میبیند بر فلک نیز همان در ته پا میبیند ششجهت آینهٔ عرض صواب است اما چشمت از کور دلی…
هستی چو صبح قابل ضبط نفس مگیر
هستی چو صبح قابل ضبط نفس مگیر پرواز پرگشاست، تو چاک قفس مگیر تسلیم باش، با غم خیر و شرت چکار خود را به کار…