حسن‌کلاه هوسی‌گر به تجمل شکند

حسن‌کلاه هوسی‌گر به تجمل شکند به‌ که دل از ما ببرد بر سر کاکل شکند بس که به‌گلزار وفا مشترک افتاده حیا رنگ ‌گل آید…

ادامه مطلب

حیرت دمیده‌ام گل داغم بهانه‌ای‌ست

حیرت دمیده‌ام گل داغم بهانه‌ای‌ست طاووس جلوه‌زار تو آیینه خانه‌ای‌ست غفلت نوای حسرت دیدار نیستم در پردهٔ چکیدن اشکم ترانه‌ای‌ست درد سر تکلف مشاطه بر…

ادامه مطلب

خاک غربت‌کیمیای مردم نیک اختر است

خاک غربت‌کیمیای مردم نیک اختر است قطره درگرد یتیمی خشک چون شدگوهراست موج شهرت درکمین خامشی پر می‌زند مصرع برجسته آهنگی زتار مسطراست زشتی اعمال…

ادامه مطلب

خرد به عشق‌ کند حیله‌ساز جنگ و گریزد

خرد به عشق‌ کند حیله‌ساز جنگ و گریزد چو حیز تیغ حریف آورد به چنگ و گریزد به ننگ مرد ازین بیشتر گمان نتوان برد…

ادامه مطلب

خلوت‌پرست گوشهٔ حیرانی خودیم

خلوت‌پرست گوشهٔ حیرانی خودیم یعنی نگاه دیدهٔ قربانی خودیم ما را چو صبح باگل تعمیرکار نیست مشتی غبار عالم ویرانی خودیم لاف بقا و زندگی…

ادامه مطلب

برچهرهٔ آثارجهان رنگ سبب نیست

برچهرهٔ آثارجهان رنگ سبب نیست چون آتش یاقوت‌که تب دارد و تب نیست وهم‌است‌که در ششجهتش ریشه دویده‌ست سرسبزی این مزرعه بی‌برگ‌کنب نیست چشمی به…

ادامه مطلب

بروت تافتنت‌گربه شانی هوس است

بروت تافتنت‌گربه شانی هوس است به ریش مرد شدن بزگمانی هوس است به حرف و صوت پلنگی نیاید از روباه فسون غرشت افسانه‌خوانی هوس است…

ادامه مطلب

داغ عشقم چاره‌جوییها کبابم می‌کند

داغ عشقم چاره‌جوییها کبابم می‌کند سوختن منت‌گذار از ماهتابم می‌کند در محیط دشمن من انفعال ناکسی است زان سرکو بهر راندن شرم آبم می‌کند کاش…

ادامه مطلب

در آن محفل ‌که الفت قابل زانوست پیشانی

در آن محفل ‌که الفت قابل زانوست پیشانی گریبان دامنیها دارد و دامن گریبانی به چشم بی‌نگه آیینه می‌بیند جهانی را خوشا احوال دانایی ‌که…

ادامه مطلب

در تکلم از ندامت هیچ‌کس آسوده نیست

در تکلم از ندامت هیچ‌کس آسوده نیست جنبش لب یکقلم جزدست برهم سوده نیست راحت آبادی که مردم جنتش نامیده‌اند بی‌تکلف این سخن غیر از…

ادامه مطلب

در دل زد خیال پرتو مهرت سحرگاهی

در دل زد خیال پرتو مهرت سحرگاهی چراغان فلک چون صبح کردم خامش از آهی چو ماه نو فلک را زیر دست سجده می‌بینم نیازم…

ادامه مطلب

در عالم حق شهرت باطل چه فروشم

در عالم حق شهرت باطل چه فروشم جنسم همه لیلی‌ست به محمل چه فروشم کفرست فضولی به ادب‌گاه حقیقت در خانهٔ خورشید دلایل چه فروشم…

ادامه مطلب

در نظرها معنی‌ام‌ گل می‌کند غیرت به چنگ

در نظرها معنی‌ام‌ گل می‌کند غیرت به چنگ خامه‌ام دارد مداد از محضر داغ پلنگ ساز آفاق از نواهای شکست دل پر است در صدای‌…

ادامه مطلب

درگلستانی‌که دل را با اشاراتش سری‌ست

درگلستانی‌که دل را با اشاراتش سری‌ست سبزه‌گرگل می‌کند ابروی ناز دلبری‌ست ذوق پیدا-‌بی قیامت صنعت است آگاه باش درکمین خودنمابیها پری میناگری‌ست شش جهت جزکاهش‌و…

ادامه مطلب

دست جرأت دیدم آخر مغتنم در آستین

دست جرأت دیدم آخر مغتنم در آستین همچو شمع کشته خواباندم علم در استین با همه الفت چو موج از یکدگر پهلو تهی‌ست عالمی زین…

ادامه مطلب

دل انجمن محرم و بیگانه نباشد

دل انجمن محرم و بیگانه نباشد جز حیرت ادراک درین خانه نباشد در ساز فنا راحت عشاق مهیاست بالین وفا بی‌پر پروانه نباشد بی‌کسب صفا…

ادامه مطلب

دل پیش نظر گیر سر و برگ نمو ‌کن

دل پیش نظر گیر سر و برگ نمو ‌کن گر مایل نازی سوی این آینه روکن شایستهٔ تسلیم یقین سجدهٔ‌کس نیست ای ننگ عبادت عرقی…

ادامه مطلب

دل را به یاد روی کسی یاد می‌کنم

دل را به یاد روی کسی یاد می‌کنم آیینه کرده‌ام گم و فریاد می‌کنم بوی پیامی از چمن جلوه می‌رسد از دیده تا دل آینه…

ادامه مطلب

دل گمگشته‌ای دارم چه می‌پرسی ز احوالش

دل گمگشته‌ای دارم چه می‌پرسی ز احوالش دو عالم گر بود آیینه ناپیداست تمثالش گره‌گردیدن من نیست بی‌عرض پریشانی گل است اظهار تفصیلی‌که باشد غنچه…

ادامه مطلب

دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش

دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش تبسم همچو زخم صبح می‌سازد نمکسودش توان از حیرتم جام دو عالم نشئه پیمودن نگاهی سوده‌ام…

ادامه مطلب

دور از آن در چند در هر دشت و در گرداندم

دور از آن در چند در هر دشت و در گرداندم بخت برگردیده برگردد که برگرداندم طالعی دارم ‌که چرخ بی‌مروت همچو شمع شام پیش…

ادامه مطلب

دوش کز سیر بهار سوختن سر بر زدم

دوش کز سیر بهار سوختن سر بر زدم صد گل و سنبل چو شمع از دود دل بر سر زدم پای تا سر نشئه‌ام از…

ادامه مطلب

ذره تا مسهر هزار آینه عریان‌ کردند

ذره تا مسهر هزار آینه عریان‌ کردند ما نگشتیم عیان هر چه نمایان ‌کردند بیخودی حیرت حسن عرق ‌آلود که داشت که دل و دیده…

ادامه مطلب

رستن چه ممکنست زقید جهان لاف

رستن چه ممکنست زقید جهان لاف وامانده‌ایم همچو الف در میان لاف از انفعال کوشش معذور ما مپرس پر می‌زنیم چون مژه در آشیان لاف…

ادامه مطلب

رمز آشنای معنی هر خیره‌سر نباشد

رمز آشنای معنی هر خیره‌سر نباشد طبع سلیم فضل است ارث ‌پدر نباشد غفلت بهانه مشتاق خوابت فسانه مایل بر دیده سخت ظلم است ‌گر…

ادامه مطلب

روانی نیست محو جلوه را بی‌آب‌گردیدن

روانی نیست محو جلوه را بی‌آب‌گردیدن سزدکز اشک آموزد نگاه ما خرامیدن به داد حسرت دل کس نمی‌پردازد ای بلبل چوگل می‌باید اینجا از شکست…

ادامه مطلب

ز انقلاب جسم‌، دل بر ساز وحشت هاله نیست

ز انقلاب جسم‌، دل بر ساز وحشت هاله نیست سنگ هرچند آسیا گردد، شرر جواله نیست درگلستانی که داغ عشق منظور وفاست جز دل فرهاد…

ادامه مطلب

ز بسکه شور جنون‌گشت برق‌کلبهٔ هوشم

ز بسکه شور جنون‌گشت برق‌کلبهٔ هوشم به رنگ حلقهٔ زنجیر سوخت پردهٔ‌ گوشم چو طفل اشک مپرس از لباس خرمی من به صدهزار تپش کرده‌اند…

ادامه مطلب

ز حرف راحت اسباب دنیا پنبه درگوشم

ز حرف راحت اسباب دنیا پنبه درگوشم مباد از بستر مخمل رباید خواب خرگوشم شنیدن شد دلیل اینقدر بی‌صرفه‌ گوییها زبان هم لال می‌گردید اگر…

ادامه مطلب

ز دنیا چه‌گیرد اگر مردگیرد

ز دنیا چه‌گیرد اگر مردگیرد مگر دامن همت فردگیرد خجل می‌روم از زیانگاه هستی عدم تا چه از من ره‌آوردگیرد عرق دارد آیینه از شرم…

ادامه مطلب

ز علم و عمل نکته‌ها گوش‌ کردم

ز علم و عمل نکته‌ها گوش‌ کردم ندانم چه خواندم فراموش کردم خطوط هوس داشت اوراق امکان مژه لغزشی خورد مغشوش‌ کردم گر این انفعال…

ادامه مطلب

ز وهم متهم ظرف کم نخواهی شد

ز وهم متهم ظرف کم نخواهی شد محیط اگر نشدی قطره هم نخواهی شد به بحر قطره ز تشویش خشکی آزاد است اگر عدم شده…

ادامه مطلب

زبن باغ تا ستمکش نشو و نما شدم

زبن باغ تا ستمکش نشو و نما شدم خون‌ گشتم آنقدر که به رنگ آشنا شدم بوی گلم جنون دو عالم بهار داشت زبن یک…

ادامه مطلب

زندگانی از نفس آفت بنا افتاده است

زندگانی از نفس آفت بنا افتاده است طرف سیلی در پی تعمیر ما افتاده است تنگ کرد آفاق را پیچیدن دود نفس گرنه دل می‌سوزد…

ادامه مطلب

زهی سودایی شوق تو مذهبها و مشربها

زهی سودایی شوق تو مذهبها و مشربها به یادت آسمان سیر تپیدن جوش یاربها مبادا از سرم‌کم سایهٔ سودای گیسویت چو مو نشو و نمایی…

ادامه مطلب

زین گلستان درس دیدارکه می‌خوانیم ما

زین گلستان درس دیدارکه می‌خوانیم ما اینقدر آیینه نتوان شدکه حیرانیم ما سنگ این‌کهسار آسایش خیالی بیش نیست از زمینگیری همان آتش به دامانیم ما…

ادامه مطلب

سپند بزم تو تا بیقرار گردد و نالد

سپند بزم تو تا بیقرار گردد و نالد تپیدن از دل من آشکار گردد و نالد هزارکعبه و لبیک محو شوق‌پرستی که‌گرد دل چونفس یکدوبارگردد…

ادامه مطلب

سخن ز مشق ادب موج‌ گوهرش ‌گیربد

سخن ز مشق ادب موج‌ گوهرش ‌گیربد کم است لغزش خط‌ گر به مسطرش‌ گیرید به بستن مژه ختم است درس علم و عمل همین…

ادامه مطلب

سران ز نسخهٔ تسلیم باب بردارید

سران ز نسخهٔ تسلیم باب بردارید جبین به خاک نهید انتخاب بردارید جمال مقصد سعی جهان معاینه است ز نقش پا نفسی گر نقاب بردارید…

ادامه مطلب

سطر یقین به حک داد تکرار بی‌حد ما

سطر یقین به حک داد تکرار بی‌حد ما این دشت جاده‌گم‌کرد ز رفت و آمد ما افسرد شمع امید در چین دامن شب یک آستین…

ادامه مطلب

سوختن یک نغمه است از ساز شمع

سوختن یک نغمه است از ساز شمع پرده نتواند نهفتن راز شمع خود گدازی آبروی دیگر است می‌رسد بر انجمنها ناز شمع ناله‌ها در دود…

ادامه مطلب

شب جوش بهاری به دل تنگ شکستم

شب جوش بهاری به دل تنگ شکستم گل چید خیال تو و من رنگ شکستم مژگان بهم آوردم و رفتم به خیالت پرهیز تماشا به…

ادامه مطلب

شب هجوم جلوه او در خیالم جا گرفت

شب هجوم جلوه او در خیالم جا گرفت آنقدر بالید دل‌ کایینه در صحرا گرفت ازدل روشن ملایم طینتی را چاره نیست پنبه خود رایی…

ادامه مطلب

شبی کز خیال توگل چیده بودم

شبی کز خیال توگل چیده بودم هماغوش صد جلوه خوابیده بودم چرا آب‌گوهر نباشد غبارم به راه تو یک اشک غلتیده بودم نهان از تو…

ادامه مطلب

شرم از خط پیشانی ما ریخته شقها

شرم از خط پیشانی ما ریخته شقها زین جاده نرفته‌ست برون نقب عرقها درس‌همه درسکتهٔ تدبیرمساوی ست در موج‌گوهر نیست پس و پیش سبقها زین…

ادامه مطلب

شمع‌سان چشمی ‌کز اشک آتشین تر می‌کنم

شمع‌سان چشمی ‌کز اشک آتشین تر می‌کنم گردن مینا به دستم می به ساغر می‌کنم شعله‌ها را سیر خاکستر عروجی دیگر است جمله پروازم اگر…

ادامه مطلب

شورحاجت تاکی ازحرص دو دل باید شنید

شورحاجت تاکی ازحرص دو دل باید شنید یک عرق حرف ازجبین منفعل باید شنید نیک‌و بد سربرخط تسلیم فرمان قضاست این صدا از ریزش خون…

ادامه مطلب

صبا ای پیک مشتاقان قدم فهمیده نه سویش

صبا ای پیک مشتاقان قدم فهمیده نه سویش که رنگم می‌پرد گر می‌تپد گرد از سرکویش نفس تا می‌کشم در نالهٔ زنجیر می‌غلتم گرفتارم نمی‌دانم…

ادامه مطلب

صد ابد عیش طربخانهٔ دنیا بخشند

صد ابد عیش طربخانهٔ دنیا بخشند نفسی‌گر به دل سوخته‌ام جا بخشند سیر خمخانهٔ‌ کثرت به دماغم زده است شایدم نشئهٔ تحقیق دو بالا بخشند…

ادامه مطلب

صورت خود ز تو نشناخته‌ام

صورت خود ز تو نشناخته‌ام اینقدر آینه پرداخته‌ام گر فروغی‌ست درین تیره بساط رنگ شمعی‌ست که من باخته‌ام رم آهو به غبارم نرسد در قفای…

ادامه مطلب