روزی که هوسها در اقبال گشودند

روزی که هوسها در اقبال گشودند آخر همه رفتند به جایی که نبودند زین باغ‌ گذشتند حریفان به ندامت هر رنگ‌ که‌ گردید کفی بود…

ادامه مطلب

ز برق بی‌نیازی خنده‌ها دارد گلستانش

ز برق بی‌نیازی خنده‌ها دارد گلستانش شکست ما تماشا کن مپرس از رنگ پیمانش دل و آیینهٔ رازش معاذالله چه بنماید کف خاکی‌که درکسب صفاکردند…

ادامه مطلب

ز پرده آیی اگر از قبای تنگ برون

ز پرده آیی اگر از قبای تنگ برون به‌روی ‌گل ننشیند ز شرم رنگ برون خیال آن مژه خون می‌کند چه چاره‌ کنم دل آب‌…

ادامه مطلب

ز خویش رفته‌ام اما نرفته‌ام جایی

ز خویش رفته‌ام اما نرفته‌ام جایی غبار راه توام تا کی‌ام زنی پایی تحیر تو ز فکر دو عالمم پرداخت به جلوه‌ات‌که نه دین دارم…

ادامه مطلب

ز سور و ماتم این انجمنهاکی خبر دارم

ز سور و ماتم این انجمنهاکی خبر دارم چراغ خامشم سر در گریبان دگر دارم چوگردون ششجهت همواری من می‌کند جولان برون وحشتم گردی‌ست در…

ادامه مطلب

ز فیض‌ ناتوانی مصرعی در خلق ممتازم

ز فیض‌ ناتوانی مصرعی در خلق ممتازم چو ماه نو به یک بال آسمان سیر است پروازم به یاد چشمی از خود می‌روم ای فرصت…

ادامه مطلب

زان نشئه‌ که قلقل به لب شیشه دواند

زان نشئه‌ که قلقل به لب شیشه دواند صد رنگ صریر قلمم ریشه دواند چون شمع اگر سوخت سر و برگ نگاهم خاکستر من شعله…

ادامه مطلب

زرنگ ناز چون گل بزم عشرت چیدنت نازم

زرنگ ناز چون گل بزم عشرت چیدنت نازم چو شمع از شوخی‌ برق نگه بالیدنت نازم ز خاموشی به هم پیچیده‌ای شور قیامت را به…

ادامه مطلب

زندگی شوخی کمین رمیست

زندگی شوخی کمین رمیست فرصت گیر و دار صبحدمیست بسکه تنگ است عرصهٔ امکان چون ‌نگه هرطرف روی قدمیست پوست بر تن دربدن ممسک همچو…

ادامه مطلب

زین بحر بیکران کم هر اعتبار گیر

زین بحر بیکران کم هر اعتبار گیر موج‌ گهر شو و سر خود در کنار گیر الفت‌پرست کنج دلی‌، اضطراب چیست رخت نفس در آینه‌داری…

ادامه مطلب

ساز تبختر است اگر مایهٔ شرف

ساز تبختر است اگر مایهٔ شرف این خواجه بوق می‌زند اقبال چنگ و دف سیری کجاست تا نگری اقتدار خلق بالیدگی مخواه ز گاوان ‌کم…

ادامه مطلب

سجده بنیادی بساز ای جبهه با افتادگی

سجده بنیادی بساز ای جبهه با افتادگی سایه را نتوان ز خود کردن جدا افتادگی از شعاع مهر یکسر خاکساری می‌چکد بر جبین چرخ هم…

ادامه مطلب

سر به زیر تیغ و پا بر خار باید تاختن

سر به زیر تیغ و پا بر خار باید تاختن چون به عرض آمد برون تار باید تاختن نغمهٔ تحقیق محو پردهٔ اخفا خوش است…

ادامه مطلب

سرمایهٔ اظهار بقا هیچکسی کن

سرمایهٔ اظهار بقا هیچکسی کن پرواز هما یمن ندارد مگسی کن تا محو فنا نیست نفس ناله فشان باش تا قافله آرام پذیرد جرسی‌ کن…

ادامه مطلب

سعی نفس‌ کفیل ‌توست زحمت جستجو مبر

سعی نفس‌ کفیل ‌توست زحمت جستجو مبر ربشه دواندنش بس‌ست پای رسیدن ثمر درخط مرکز وفا ننگ بلند و پست نیست سر به طواف پا…

ادامه مطلب

سیل غمی‌ که داد جهان خراب داد

سیل غمی‌ که داد جهان خراب داد خاکم به باد داد به رنگی ‌که آب داد راحت درین بساط جنون‌خیز مشکلست مخمل اگر شوی نتوان…

ادامه مطلب

شب‌ که جوش‌ حسرتی ‌زان نرگس‌ خودکام داشت

شب‌ که جوش‌ حسرتی ‌زان نرگس‌ خودکام داشت چشمهٔ آیینه موج روغن بادام داشت یاد آن شوقی‌که از بیطاقتیهای جنون دل تپیدن نیز در راهت…

ادامه مطلب

شب‌که طاووس مرا شوق تو بال‌افشان داشت

شب‌که طاووس مرا شوق تو بال‌افشان داشت یک جهان چشم به هم برزدن مژگان داشت هرچه جوشید ز موج و کف این قلزم وهم نفسی…

ادامه مطلب

شده عمرها که نشانده‌ام به کمین اشک چکیده‌ای

شده عمرها که نشانده‌ام به کمین اشک چکیده‌ای دلکی ز نالهٔ بی‌اثر گرهی ز رشته بریده‌ای به‌کجاست آنهمه دسترس که زنم ز طاقت دل نفس…

ادامه مطلب

شکست خاطری دارم مپرس از فکر تدبیرش

شکست خاطری دارم مپرس از فکر تدبیرش که موی چینی آنسوی سحر برده‌ست شبگیرش غبار دل به تاراج تپشهای نفس دادم صدایی داشت این دیوانه…

ادامه مطلب

شوخی‌، بهار طبع چمن‌زاد می‌شود

شوخی‌، بهار طبع چمن‌زاد می‌شود چندان که سرو قد کشد آزاد می‌شود وضع جهان صفیر گرفتاری هم است مرغ به دام ساخته صیاد می‌شود گردی‌ست…

ادامه مطلب

شوق تو دامنی زد بر نارسایی ما

شوق تو دامنی زد بر نارسایی ما سرکوب بال وپر شد بی‌دست پایی ما درکارگاه امکان بی‌شبهه نیست فطرت تمثال می‌فروشد آیینه‌زایی ما زان پنجهٔ…

ادامه مطلب

صبح پیری اثر قطع امید است اینجا

صبح پیری اثر قطع امید است اینجا تار و پودکفنت موی سفید است اینجا ساز هستی قفس نغمهٔ خودداری نیست رم برق نفسی چند نشید…

ادامه مطلب

صفا گل‌ کرده‌ای تا کی غبار رنگ نشکستن‌

صفا گل‌ کرده‌ای تا کی غبار رنگ نشکستن‌ تحیر دارد از مینا طلسم سنگ نشکستن به این عجزی که ساز توست از وضع ادب مگذر…

ادامه مطلب

طبع خاموشان به نور شرم روشن می‌شود

طبع خاموشان به نور شرم روشن می‌شود درچراغ حسن گوهر آب روغن می‌شود پای آزادان به زنجیر علایق بند نیست نام را قش نگینها چین…

ادامه مطلب

عالم ایجاد عشرتخانهٔ جزو و کل است

عالم ایجاد عشرتخانهٔ جزو و کل است در بهار رنگ هر جا چشم واگردد گل است گر تأمل زین چمن رمز خموشان واکشد در نمکدان…

ادامه مطلب

عبرت انجمن جایی‌ست مأمنی که من دارم

عبرت انجمن جایی‌ست مأمنی که من دارم غیر من کجا دارد مسکنی که من دارم در بهار آگاهی ناز خودفروشی نیست رنگ و بو فراموش…

ادامه مطلب

عزت ‌و خواری دهر آن همه دور از هم نیست

عزت ‌و خواری دهر آن همه دور از هم نیست افسری نیست‌ که با نقش قدم توأم نیست روز و شب ناموران در قفس سیم…

ادامه مطلب

علم و عیان خلق بجز شک نمی‌شود

علم و عیان خلق بجز شک نمی‌شود زین صفحه آنچه نیست رقم حک نمی‌شود تمثال جزو از آینهٔ کل نموده‌اند بسیار تا نمی‌دمد اندک نمی‌شود…

ادامه مطلب

عمری‌ست در نظرها اشک عرق نقابیم

عمری‌ست در نظرها اشک عرق نقابیم از شرم خودنمایی خون دلیم و آبیم جوشیده‌ایم از دل با صد خیال باطل دود همین سپندیم اشک همین…

ادامه مطلب

عید است غبار سر راه تو توان شد

عید است غبار سر راه تو توان شد قربانی قربان نگاه تو توان شد امید شهید دم شمشیر غروری‌ست بسمل ز خم طرف ‌کلاه تو…

ادامه مطلب

غرور قدرت اگر بازوی خمی دارد

غرور قدرت اگر بازوی خمی دارد به ملک بی‌خللی خاتم جمی دارد گذشتن از سر جرأت‌ کمال غیرت ماست نفس تبسم تیغ تنک دمی دارد…

ادامه مطلب

غیر از حیا چه پیش توان برد در عرق

غیر از حیا چه پیش توان برد در عرق چون اشک سعی تا قدم افشرد در عرق با این هجوم عجز به هرجا قدم زدیم…

ادامه مطلب

فریب جاه مخور تا دل تو تنگ نگردد

فریب جاه مخور تا دل تو تنگ نگردد که قطره‌ای به ‌گهر نارسیده سنگ نگردد صفای جوهر آزادگی مسلم طبعی که ‌گرد آینه‌داران نام و…

ادامه مطلب

فکر آزادی به این عاجز سرشتیها تریست

فکر آزادی به این عاجز سرشتیها تریست عقده چندان نیست اما رشتهٔ ‌ما لاغریست تا بود ممکن نفس نشمرده‌ کم باید زدن ای ز آفت…

ادامه مطلب

قانون ادب پرده در صورت و صدا نیست

قانون ادب پرده در صورت و صدا نیست زین ساز مگو تا نفست سرمه نوا نیست از هرچه اثر واکشی افسانه دلیل است سرمایهٔ این…

ادامه مطلب

خودنماییها کثافت جوهریست

خودنماییها کثافت جوهریست شیشه تا در سنگ می‌باشد پریست اعتبار اینجا ندارد عافیت شمع سرتاپاش پامال سریست ‌سروگل ناکرده آزادی مخواه این ثمر وقف بهار…

ادامه مطلب

خیال آن مژه عمریست در نظر دارم

خیال آن مژه عمریست در نظر دارم درین چمن قلم نرگسی به سر دارم نیاز من همه ناز، احتیاجم استغنا گل بهار توام رنگ از…

ادامه مطلب

کتاب عافیتی قیل و قال باب تو نیست

کتاب عافیتی قیل و قال باب تو نیست ببند لب‌ که جز این نقطه انتخاب تو نیست برون دل نتوان یافت هرچه خواهی یافت کدام‌گنج‌که…

ادامه مطلب

کسی از التفات چشم خوبان‌ کام بردارد

کسی از التفات چشم خوبان‌ کام بردارد که بر هر استخوان صد زخم چون بادام بردارد به قدر زخم چون گل شوخیی انداز مستی کن…

ادامه مطلب

کلک مصوراز چه ننگ‌،‌کرد نظربه‌سوی ما

کلک مصوراز چه ننگ‌،‌کرد نظربه‌سوی ما رنگ شکسته غیرشرم خنده نزدبه روی ما چارهٔ عیب زندگی غیر عدم‌که می‌کند سخت به روی ما فتاد بخیهٔ…

ادامه مطلب

کو شعلهٔ دردی‌که به ذوق اثر داغ

کو شعلهٔ دردی‌که به ذوق اثر داغ خاکستر من سرمه‌ کشد در نظر داغ افسردگی از طینت من رنگ نگیرد چون‌کاغذ آتش زده‌ام بال و…

ادامه مطلب

کینه را در دامن دلهای سنگین مسکن است

کینه را در دامن دلهای سنگین مسکن است هر‌کجا تخم شرردیدیم سنگش خرمن است خاکساران‌، قاصد افتادگیهای همند جاده را طومار نقش پا به منزل…

ادامه مطلب

گر از سایه یک نقش پا برترم

گر از سایه یک نقش پا برترم به اقبال وهم آسمان منظرم به خاکم مده منصب‌ گرد باد مباد از تعین بگردد سرم چو عنقا…

ادامه مطلب

گر بی‌تو نگه را به تماشا هوس افتاد

گر بی‌تو نگه را به تماشا هوس افتاد بر هرچه گشودم مژه در دیده خس افتاد از بخت سیه چاره ندارم چه توان کرد چون…

ادامه مطلب

گر دهد رنگ تماشای تو پرواز نگاه

گر دهد رنگ تماشای تو پرواز نگاه خیل طاووس توان ریخت ز پرواز نگاه قید یک حلقهٔ زنجیر خیالی‌است محال دیده تا چندکند منع‌ جنون‌تاز…

ادامه مطلب

گرد اندوه دلم دام تماشای صفاست

گرد اندوه دلم دام تماشای صفاست زنگ بر آینه‌ام آب رخ آینه‌هاست نیست آهنگ دگر ذوق گرفتار غمت الفت دام تمنای تو پرواز رساست کشتهٔ…

ادامه مطلب

گرکماندار خیالت در زه آرد تیر را

گرکماندار خیالت در زه آرد تیر را هر بن مو چشم امیدی شود نخجیر را یاد رخسارت جبین فکر را آیینه ساخت حرف زلفت‌کرد سنبل…

ادامه مطلب

گل بر رخت‌گشود نقاب‌کشیده را

گل بر رخت‌گشود نقاب‌کشیده را آیینه آب داد ز روی تو دیده را عمریست درسم‌از لب‌لعل خموش تست یعنی شنیده‌ام سخن ناشنیده را ماییم و…

ادامه مطلب

گهی حجاب وگه آیینهٔ جمال توام

گهی حجاب وگه آیینهٔ جمال توام به حیرتم‌ که چها می‌کند خیال توام مزاج شوقم از آب وگل تسلی نیست جنون سرشته غبار رم غزال…

ادامه مطلب