کنون‌که می‌گذرد عیش چون نسیم زباغ

کنون‌که می‌گذرد عیش چون نسیم زباغ چوگل خوش آنکه زنی دست در رکاب ایاغ ز شبنم ‌گلم این نکته نقد آگاهیست که‌گرد آبله پایی شکسته‌اند…

ادامه مطلب

کو عبرت آگهی‌ که به تحقیق راه او

کو عبرت آگهی‌ که به تحقیق راه او جو شد ز چشم آبلهٔ پا نگاه او چون شمع قطع ساز نفس مفت بیدلی کزاشک تیغ…

ادامه مطلب

گاه موج اشک و گاهی گرد افغانست دل

گاه موج اشک و گاهی گرد افغانست دل روزگاری شد به ‌کار عشق حیرانست دل سودن دست است یکسر آمد و رفت نفس می‌شود روشن‌…

ادامه مطلب

گر آگهی به سیر فنا و بقا بخند

گر آگهی به سیر فنا و بقا بخند عبرت بهانه‌جوست بر این خنده‌ها بخند گل رستن و بهار دمیدن چه لازم است در زیر لب…

ادامه مطلب

گر چنین بخت نگون عبرت ‌کمین پیدا شود

گر چنین بخت نگون عبرت ‌کمین پیدا شود هر قدر سر بر فلک سایم زمین پیدا شود هیچکس محرم نوای سرنوشت شمع نیست جای خط…

ادامه مطلب

گر شوق پی مطلب نایاب نگیرد

گر شوق پی مطلب نایاب نگیرد سرمشق رم از عالم اسباب نگیرد با تشنه ‌لبی ساز و مخور آبی از این بحر تا حلق تو…

ادامه مطلب

گر، دمی‌، بوس کفت‌گردد میسر تیغ را

گر، دمی‌، بوس کفت‌گردد میسر تیغ را تا ابد رگهای‌گل بالد ز جوهر تیغ را ازکدورت برنمی‌آید مزاج کینه‌جو بیشتر دازد همین زنگار در بر…

ادامه مطلب

گرگدا دست طمع دزدد ز هم در آستین

گرگدا دست طمع دزدد ز هم در آستین می‌کشد خشکی کف اهل کرم در آستین در قمار زندگی یا رب چه باید باختن چون حبابم…

ادامه مطلب

گل نشو و نما چندان شکست یأس چید از من

گل نشو و نما چندان شکست یأس چید از من که رنگ خامهٔ نقاش هم دامن کشید از من بهار حیرتم از رنگ آثارم چه…

ادامه مطلب

لاف ما و من یکسر دعوی خداییهاست

لاف ما و من یکسر دعوی خداییهاست خاک‌گرد و بر لب مال ایا چه بی‌حیاییهاست اوج جاه خلقی را بی‌دماغ راحت‌کرد بیشتر سر این بام…

ادامه مطلب

ما غربت آشیانیم ای بلبلان وطن‌ کو

ما غربت آشیانیم ای بلبلان وطن‌ کو هر چند پر فشانیم پرواز آن چمن کو از شمع بزم مقصود نی شعله‌ای‌ست نی دود باید پری…

ادامه مطلب

مبتذل صبح و شام تازگی‌ آرنده نیست

مبتذل صبح و شام تازگی‌ آرنده نیست مسخرهٔ روزگار آنقدرش خنده نیست آینه در پیش‌ گیر محرم تحقیق باش غیر ز خود رفتنت پیش توآینده…

ادامه مطلب

محو دلم مپرس ز تحقیق عنصرم

محو دلم مپرس ز تحقیق عنصرم آیینه خنده است دماغ تحیرم آن ناله‌ام‌ که با همه پرواز نارسا تا دل توان رسید ز نقب تاثرم…

ادامه مطلب

مژگان‌ گشا جهان ته بال نگاه ‌گیر

مژگان‌ گشا جهان ته بال نگاه ‌گیر صیدت به زیر پاست ز شاهین ‌کلاه‌ گیر بال هما ز شش جهتم سایه‌افکن است اقبال ‌گو کلاغ…

ادامه مطلب

مغتنم‌گیرید دامان دل آگاه را

مغتنم‌گیرید دامان دل آگاه را محرمان لبریزیوسف دیده‌اند این چاه را در دبستان طلب تعطیل مشق درد نیست همچونال خامه در دل خشک‌مپسند آه‌را زحمت…

ادامه مطلب

مگو این نسخه طور معنیی یک دست‌کم دارد

مگو این نسخه طور معنیی یک دست‌کم دارد تو خارج نغمه‌ای ساز سخن صد زیر و بم دارد صلای عام میآید به‌گوش از ساز این…

ادامه مطلب

من وآن فتنه بالایی‌که عالم زیر دست استش

من وآن فتنه بالایی‌که عالم زیر دست استش اگر چرخ است خاک استش وگر طوباست پست استش به اوضاع جنون زان زلف بی‌پروا نی‌ام غافل…

ادامه مطلب

می‌ام به‌ ساغر اگر خشک شد خمار ندارم

می‌ام به‌ ساغر اگر خشک شد خمار ندارم خزان‌گمست به باغی‌که من بهار ندارم هوس چه ریشه‌ کند در زمین شرم دمیدن چو تخم اشک…

ادامه مطلب

ناتوانی ‌گر چنین اعضای ما خواهد شکست

ناتوانی ‌گر چنین اعضای ما خواهد شکست استخوان‌دریکدگرچون‌بوریاخواهد شکست حاصل‌دل ‌، جز ندامت نیست ‌، از تعمیر جسم بار این کشتی غرور ناخدا خواهد شکست…

ادامه مطلب

نبود به غیر نام تو ورد زبان ما

نبود به غیر نام تو ورد زبان ما یک حرف بیش نیست زبان در دهان ما چون شمع دم زشعلهٔ شوق تومی‌زنیم خالی مباد زین…

ادامه مطلب

ندیدم در غبار و دود این صحرای خوابیده

ندیدم در غبار و دود این صحرای خوابیده بجز خواباندن مژگان ره پیدای خوابیده زمینگیر‌ی چه امکانست باشد مانع جهدم به رنگ سایه‌ام من هم…

ادامه مطلب

نشد از حسرت داغت جگرم تنها خشک

نشد از حسرت داغت جگرم تنها خشک لاله را نیز دماغیست درین سودا خشک منت چشمهٔ خضر آینه‌پردازی‌تریست دم شمشیرتو یارب نشود با ما خشک…

ادامه مطلب

نظر برکجروان از راستان بیش است‌گردون‌را

نظر برکجروان از راستان بیش است‌گردون‌را که خاتم بیشتر دردل نشاند نقش واژون را شهیدم لیک می‌دانم‌که عشق عافیت دشمن چو‌یاقوتم به آتش می‌برد هر…

ادامه مطلب

نفس محرک جسم به غم فسرده ماست

نفس محرک جسم به غم فسرده ماست غبار خاک‌نشین را، ر‌م نسیم عصاست مرا معاینه شد از خط شکستهٔ موج که نقش پا‌ی هوا سرنوشت…

ادامه مطلب

نگاهت جوش صد میخانه از ساغر برون آرد

نگاهت جوش صد میخانه از ساغر برون آرد تبسم شور چندین محشر از کوثر برون آرد ز ریحان خطت بالد بهار سبزهٔ جنّت وز آن…

ادامه مطلب

نمی‌گویم به عشرتگاه مجنون جهد پیمارو

نمی‌گویم به عشرتگاه مجنون جهد پیمارو غبار خانمان لختی بروب از دل به صحرا رو جهانی می‌کشد بر دوش فرصت بار ناکامی تو هم امروز…

ادامه مطلب

نه دیر مانع و نی‌کعبه حایل افتادست

نه دیر مانع و نی‌کعبه حایل افتادست ره خیال تو در عالم دل افتادست فسون عشق به جام نیاز، ناز چه ریخت که حسن سرکش…

ادامه مطلب

نه هستی از نفسهایم شمار ناله می‌گیرد

نه هستی از نفسهایم شمار ناله می‌گیرد عدم هم از غبار من هم عیار ناله می‌گیرد نمی‌دانم دل آزرده‌ام یا شو ق مایوسم که هرجا…

ادامه مطلب

نی‌ام‌آنکه به‌جرأت وصف‌لبت رسدم خم و پیم عنان ادب

نی‌ام‌آنکه به‌جرأت وصف‌لبت رسدم خم و پیم عنان ادب ز تاً‌مل موج‌گهر زده‌ام در حسن ادا به زبان ادب ز حقیقت‌حرمت و پاس حیا به…

ادامه مطلب

نیشی تا علم همت عنقا برداشت

نیشی تا علم همت عنقا برداشت کلهی بود که ما را ز سرما برداشت ازگرانباری این قافله‌ها هیچ مپرس کوه یک نالهٔ ما بر همه…

ادامه مطلب

هر که اینجا می‌رسد بی‌اعتدالی می‌کند

هر که اینجا می‌رسد بی‌اعتدالی می‌کند شمع هم در بزم مستان شیشه خالی می‌کند تا به گردون چید آثار بنای میکشی طاق این میخانه را…

ادامه مطلب

هرکجا عبرت به درس وعظ رهبر می‌شود

هرکجا عبرت به درس وعظ رهبر می‌شود صورت پست و بلند دهر منبر می‌شود چشم حرص افزود مقدار جهان مختصر همچو اعداد اقل کز صفر…

ادامه مطلب

هرکه را دستی ز همت بود جز بر دل نداشت

هرکه را دستی ز همت بود جز بر دل نداشت دستگاه پرتو یک شمع این محفل نداشت دل به هرنقشی‌که بستم صورت آیینه بود نسخهٔ…

ادامه مطلب

همت چه برفرازد از شرم فقر ما دست

همت چه برفرازد از شرم فقر ما دست عریان تنی لباسیم کو آستین کجا دست بی‌انفعالی از ما ناموس آبرو برد تا جبهه بی‌عرق شد…

ادامه مطلب

همچو مینا غنچهٔ رازم بهار آهنگ شد

همچو مینا غنچهٔ رازم بهار آهنگ شد پرتوی از خون دل بیرون دوید و رنگ شد بس که ‌در یادت به چندین رنگ حسرت سوختم…

ادامه مطلب

هوس در مزرع آمال‌ گو صد خرمن انبارد

هوس در مزرع آمال‌ گو صد خرمن انبارد شرار کاغذ ما ربزش تخم دگر دارد غبار گفتگو بنشان مبادا فتنه انگیزی نفسها رفته رفته شور…

ادامه مطلب

وحشت مدعا جنون ثمر است

وحشت مدعا جنون ثمر است ناله بال‌فشانده ی اثر است سوختن نشئهٔ طراوت ماست شمع از داغ خویش گل به سر است شب عشرت غنیمت…

ادامه مطلب

وقت است‌کنیم‌گریه با هم

وقت است‌کنیم‌گریه با هم ای شمع شب است روز ما هم دوریم جدا زدامن یار چون دست شکسته از دعا هم هستی چقدر رعونت انشاست…

ادامه مطلب

یاد شوقی‌ کز جفاهایت دل ما شاد بود

یاد شوقی‌ کز جفاهایت دل ما شاد بود در شکست این شیشه را جوش مبارک‌باد بود آبیار مزرع دردم مپرس از حسرتم هرکجا آهی دمید…

ادامه مطلب

یارب چه‌سان‌کنم به هوای دعا بلند

یارب چه‌سان‌کنم به هوای دعا بلند دستی‌ که نیست چون مژه جز بر قفا بلند صد نیستان تهی شدم از خود ولی چه سود هویی…

ادامه مطلب

اجابتی ندمید از دعای‌کس به دو دست

اجابتی ندمید از دعای‌کس به دو دست مگر سبو شکندگردن عسس به دو دست ز عجز ساخته‌ام با هوای عالم پوچ من‌و دلی‌که چو دندان‌گرفته…

ادامه مطلب

ادب‌سنج بیان حرفی از آن لب هرکجا دارد

ادب‌سنج بیان حرفی از آن لب هرکجا دارد خرام موج‌گوهر پا به دامان حیا دارد کف خاکیم در ما دیگرانداز رسایی‌کو که دست عجز اگر…

ادامه مطلب

از تغافل زدنی ترک سبب بایدکرد

از تغافل زدنی ترک سبب بایدکرد روز خود را به غبار مژه شب باید کرد گرد وارستگی‌هکوی فنا باید بود خاک در دیدهٔ اندوه ظرب…

ادامه مطلب

از خودآرایی به‌جنس جاودان لنگر مکن

از خودآرایی به‌جنس جاودان لنگر مکن آبرو را سنگسار صنعت‌ گوهر مکن خار جوهر زحمت‌گلبرک تمثالت مباد پردهٔ چشم تر آیینه را بستر مکن تا…

ادامه مطلب

از غبار جلوه غیر تو تا بستم نظر

از غبار جلوه غیر تو تا بستم نظر چون صف مژگان دو عالم محو شد در یکدگر بسته‌ام محمل به دوش یأس و از خود…

ادامه مطلب

از هر طلبی پیش ندامت‌گله‌کردم

از هر طلبی پیش ندامت‌گله‌کردم سودم قدمی چند که دست آبله‌ کردم در غنچگی‌ام یکدلیی بود که چون گل بر وهم شکفتن زدم و ده…

ادامه مطلب

اسمیم بی‌مسمی دیگر چه وانماییم

اسمیم بی‌مسمی دیگر چه وانماییم در چشمه‌سارتحقیق آبی‌که نیست ماییم هر چند در نظرها داریم ناز گوهر یک سر چو سلک شبنم دررشتهٔ هواییم بر…

ادامه مطلب

آفت است اینجا مباش ایمن ز سر برداشتن

آفت است اینجا مباش ایمن ز سر برداشتن می‌کشد مژگان دو صف از یک نظر برداشتن بر فلک آخر نخواهی رفت ای مشت غبار خویش…

ادامه مطلب

اگر به‌گلشن ز نازگردد قد بلند تو جلوه فرما

اگر به‌گلشن ز نازگردد قد بلند تو جلوه فرما ز پیکرسر وموج خجلت‌شود نمایان چو می ز مینا ز چشم مستت اگر بیابد قبول‌کیفیت نگاهی…

ادامه مطلب

اگر می نیست جمعیت‌کدام است

اگر می نیست جمعیت‌کدام است کمند وحدت اینجا دور جام است چو ساغر در محیط می‌کشیها ز موج باده قلابم به‌کام است دو عالم در…

ادامه مطلب