بی سیر عبرتی نیست ترک حیا نکردن

بی سیر عبرتی نیست ترک حیا نکردن چیزی به پیش دارد سر بر هوا نکردن هنگامهٔ رعونت مندیش خاصهٔ شمع در هر سرآتشی هست تا…

ادامه مطلب

بی‌پرده است جلوه ز طرف نقاب صبح

بی‌پرده است جلوه ز طرف نقاب صبح تاکی روی چو دیده‌ای انجم به خواب صبح اهل صفا ز زخم‌ گل فیض چیده‌اند بیرون چاک سینه…

ادامه مطلب

بی‌دماغی با نشاط از بسکه دارد جنگها

بی‌دماغی با نشاط از بسکه دارد جنگها باده گردانده‌ست بر روی حریفان رنگها غافلند ارباب جاه از پستی اقبال خویش زیر پا بوده‌ست صدر آرایی…

ادامه مطلب

بیگانه وضعیم یا آشناییم

بیگانه وضعیم یا آشناییم ما نیستیم اوست او نیست ماییم پنهانتر از بو در ساز رنگیم عریانتر از رنگ زیر قباییم پیدا نگشتیم خود را…

ادامه مطلب

پر تیره‌روزم از من بی ‌پا و سر مپرس

پر تیره‌روزم از من بی ‌پا و سر مپرس خاکم به باد تا ندهی از سحر مپرس در دل برون دل چو نفس بال می‌زنم…

ادامه مطلب

پری می ‌فشان ای تعلق بهانه

پری می ‌فشان ای تعلق بهانه به دل چون نفس بسته‌ای آشیانه درین عرصه زنهار مفراز گردن که تیر بلا را نگردی نشانه گر از…

ادامه مطلب

پیری آمد ماند عشرتها ز انداز بلند

پیری آمد ماند عشرتها ز انداز بلند سرنگون شد شیشه‌، قلقل‌کرد پرواز بلند دستگاه اصل فطرت جز تنزل هیچ نیست می‌کندگل پست پست انجام آغاز…

ادامه مطلب

تا به عالم‌، رنگ بنیاد تمنا ریختند

تا به عالم‌، رنگ بنیاد تمنا ریختند گرد ما را چون نفس در راه دلها ریختند واپسی زین‌ کاروان چندین ندامت بار داشت هرکه رفت…

ادامه مطلب

تا چند حسرت چمن و سایه‌های ابر

تا چند حسرت چمن و سایه‌های ابر کو گریه‌ای ‌که خنده کنم بر هوای ابر افراط عیش دهر ز کلفت گران‌ترست دوش هوا پر آبله…

ادامه مطلب

تا دم تیغت به عرض جلوه عریان می‌شود

تا دم تیغت به عرض جلوه عریان می‌شود خون زخم من چو رنگ ازگل نمایان می‌شود گر چمن زین رنگ می‌بالد به یاد مقدمت شاخ‌گل…

ادامه مطلب

تا فلک بر باد ناکامی دهد تسکین من

تا فلک بر باد ناکامی دهد تسکین من همچو اخگر پنبه بیرون ریخت از بالین من بیخودی را رونق بزم حضورم‌ کرده‌اند رنگهای رفته می‌بندد…

ادامه مطلب

تا نفس آب زندگیست هیچ به بو نمی‌رسم

تا نفس آب زندگیست هیچ به بو نمی‌رسم با تو چنانکه بیخودم بی‌ تو به تو نمی‌رسم خجلت هستی‌ام چو صبح‌ در عدم آب می‌کند…

ادامه مطلب

تبسم ریز لعلش‌گر نشان پرسد غبارم را

تبسم ریز لعلش‌گر نشان پرسد غبارم را ببوسد تا قیامت بوی‌گل خاک مزارم را ز افسوسی‌که‌دارد عبرت خون شهید من حنایی می‌کند سودن‌کف دست نگارم…

ادامه مطلب

تقلید از چه علم به لافم علم‌کند

تقلید از چه علم به لافم علم‌کند طوطی نی‌ام‌که آینه بر من ستم‌کند سعی غبار من که به جایی نمی‌رسد با دامنش زند اگر از…

ادامه مطلب

تو کریم مطلق و من ‌گدا چه‌کنی جز این ‌که نخوانی‌ام

تو کریم مطلق و من ‌گدا چه‌کنی جز این ‌که نخوانی‌ام در دیگرم بنماکه من به کجا روم چو برانی‌ام کسی از محیط عدم ‌کران…

ادامه مطلب

جام امید نظرگاه خمار است اینجا

جام امید نظرگاه خمار است اینجا حلقهٔ دام تو خمیازه شکار است اینجا عیش‌ها غیر تماشای زیانکاری نیست درخور باختن رنگ بهار است اینجا عافیت…

ادامه مطلب

جرأت سؤال شرم تراگر جواب داشت

جرأت سؤال شرم تراگر جواب داشت انگشت زینهار به غربال آب داشت خلقی ز مدعا تهی از هیچ پر شده‌ست نه چرخ یک علامت صاد…

ادامه مطلب

جمعیت از آن دل‌که پریشان تو باشد

جمعیت از آن دل‌که پریشان تو باشد معموری آن شوق که وبران تو باشد عمری‌ست دل خون شده بیتاب ‌گدازی‌ست یارب شود آیینه و حیران…

ادامه مطلب

جهان قلمرو توفان اعتبار تو نیست

جهان قلمرو توفان اعتبار تو نیست ز هرچه رنگ توان یافتن بهار تو نیست کمند همت وحشت سوار عشق رساست هوس اگرهمه عنقا شود شکارتونیست…

ادامه مطلب

چرا کسی چو حباب از ادب نگاه ندارد

چرا کسی چو حباب از ادب نگاه ندارد سری‌ که غیر هوا پشم درکلاه ندارد دماغ نشئهٔ فقر آرزوی جاه ندارد سر برهنهٔ ما دردی…

ادامه مطلب

چشمی‌ که بر آن جلوه نظر داشته باشد

چشمی‌ که بر آن جلوه نظر داشته باشد یارب به چه جرات مژه برداشته باشد هر دل‌که ز زخم تو اثر داشته باشد صد صبح‌گل…

ادامه مطلب

چنین کشتهٔ حسرت کیستم من

چنین کشتهٔ حسرت کیستم من که چون ‌آتش ازسوختن زیستم من نه شادم نه محزون نه خاکم نه ‌گردون نه لفظم نه مضمون چه معنیستم…

ادامه مطلب

چه دولت است نشاط تجدد اندوزی

چه دولت است نشاط تجدد اندوزی دماغ اگر نشود کهنه از نو آموزی نعیم و خلد برین‌ گرد خوان استعداد قناعت است ولی تا کرا…

ادامه مطلب

چه‌امکان است‌گرد غیرازین محفل‌شود پیدا

چه‌امکان است‌گرد غیرازین محفل‌شود پیدا همان لیلی شود بی‌پرده تامحمل شود پیدا غناگاه خطاب از احتیاج آگاه می‌گردد کریم آواز ده کز ششجهت سایل شود…

ادامه مطلب

چو دریابد کسی رنگ ادای چشم خود کامش

چو دریابد کسی رنگ ادای چشم خود کامش نهانتر از رگ خواب است موج باده در جامش رساییها به فکر طرهٔ او خاک می‌بوسد مپرس…

ادامه مطلب

چو صبحم دماغ می‌آشام نیست

چو صبحم دماغ می‌آشام نیست نفس می‌کشم فرصت جام نیست دو دم زندگی مایهٔ جانکنی‌ست حق خود ادا می‌کنم وام نیست تبسم به حالم نظرکردن…

ادامه مطلب

چون برگ گل ز بس پر و بالم شکسته‌اند

چون برگ گل ز بس پر و بالم شکسته‌اند مکتوب وحشتم به پر رنگ بسته‌اند پروانه مشربان به یک انداز سوختن از صد هزار زحمت…

ادامه مطلب

چون شفق از رنگ خونم هیچکس‌گلچین نشد

چون شفق از رنگ خونم هیچکس‌گلچین نشد ناخنی هم زین حنای بی‌نمک رنگین نشد از ازل مغز سر من پنبهٔ‌گوش من است بهر خواب غفلتم…

ادامه مطلب

چون‌گهر هر چند بر دریا تند غوغای من

چون‌گهر هر چند بر دریا تند غوغای من در نم یک چشم سر غرق‌ست سرتا پای من ناتوانی همچو من در عالم تسلیم نیست بیشتر…

ادامه مطلب

حایل عزم نفس‌گرد ره و فرسنگ نیست

حایل عزم نفس‌گرد ره و فرسنگ نیست مقصد دل نیست پیدا ورنه قاصد لنگ نیست نغمه‌ها بی‌خواست می‌جوشد ز ساز ما و من حیرت آهنگیم…

ادامه مطلب

حسرت امشب آه بی‌تأثیر روشن می‌کند

حسرت امشب آه بی‌تأثیر روشن می‌کند رشتهٔ شمعی به هر تقدیر روشن می‌کند چون چراغ ‌گل‌ که از باد سحر گیرد فروغ زخم ما چشم…

ادامه مطلب

حیرت حسنی است در طبع نگه پرورد ما

حیرت حسنی است در طبع نگه پرورد ما ششجهت آیینه بالدگر فشانی‌گرد ما مفت موهومی‌ست‌گر ما نام هستی می‌بریم چون سحرگرد نفس بوده‌ست ره‌آورد ما…

ادامه مطلب

حیف‌کز افلاس نومیدی فواید مرد را

حیف‌کز افلاس نومیدی فواید مرد را دست اگرکوتاه شد بر دل نشاید مرد را از تنزلهاست گر در عالم آزادگی چین پیشانی به یاد دامن…

ادامه مطلب

خاکستری نماند ز ما تا هوا برد

خاکستری نماند ز ما تا هوا برد دیگر کسی چه صرفه ز تاراج ما برد نقش مراد مفت حریفی کزین بساط چون شعله رنگ بازد…

ادامه مطلب

خطابم می‌کند امشب چمن در بار پیغامی

خطابم می‌کند امشب چمن در بار پیغامی بهار اندوده لطفی بوی گل پرورده دشنامی چو خواب افتاده‌ام منظور چشم مست خودکامی به تلخی‌ کرده‌ام جا…

ادامه مطلب

خواه در معمورهٔ جان خواه در وبرانه باش

خواه در معمورهٔ جان خواه در وبرانه باش با هزاران در پس دیوار خود چون شانه باش چشم منت جز به نور عشق نتوان آب…

ادامه مطلب

برق خطی بر سیاهی می‌زند

برق خطی بر سیاهی می‌زند هالهٔ مه تا به ماهی می‌زند سجده مشتاق خم ابروی کیست بر دماغم کج‌کلاهی می‌زند معصیت در بارگاه رحمتش خنده‌ها…

ادامه مطلب

خیالت هر کجا تمهید راحت‌پروری کردی

خیالت هر کجا تمهید راحت‌پروری کردی به خواب بیخودی بوی بهارم بستری‌ کردی نفس چون ناله بر باد تپیدن داد اجزایم به توفان خیالت ‌گرنه…

ادامه مطلب

داغیم چون سپند مپرس از بیان ما

داغیم چون سپند مپرس از بیان ما در سرمه بال می‌زند امشب فغان ما عرض‌کمال ما عرق‌آلود خجلت است ابر است اگر بلند شود آسمان…

ادامه مطلب

در این وادی‌ کف یایی ز آسایش خبر دارد

در این وادی‌ کف یایی ز آسایش خبر دارد که بالینهای نرم آبله در زیر سر دارد نمی‌گردد فروغ عاریت شمع ره مستان به نوز…

ادامه مطلب

در جیب غنچه بوی بهار است و رنگ هم

در جیب غنچه بوی بهار است و رنگ هم بی فیض نیست گوشهٔ دل‌های تنگ هم ساز طواف‌ دل نه همین جوهر صفاست دارد هوای…

ادامه مطلب

در سیرگاه امر تحیر مقدم است

در سیرگاه امر تحیر مقدم است آیینه‌شخص و صورت این‌شخص مبهم است دنی آه در جگر نه رخ یاردر نظر در حیرتم‌که زندگی‌ام از چه…

ادامه مطلب

در گلستانی که سرو او نباشد جلوه‌گر

در گلستانی که سرو او نباشد جلوه‌گر شاخ‌گل شمشیر خون‌آلودم آید در نظر دست جرأتها به چین آستین ‌گردد بدل تا تواند حلقه گردیدن به…

ادامه مطلب

درس کمال خود گیر از ناله سر کشیدن

درس کمال خود گیر از ناله سر کشیدن تا برنیایی از خویش نتوان به خود رسیدن خوبی یکی هزار است از شیوهٔ تواضع ابروی نازگردد…

ادامه مطلب

درین محفل‌که پیدا نیست رنگ حسن مقصودی

درین محفل‌که پیدا نیست رنگ حسن مقصودی چراغ حسرت آلود نگاهم می‌کند دودی چو آن شمعی که از فانوس تابد پرتو آهش درون بیضه‌ام پیداست…

ادامه مطلب

دل از غبار نفس زخم خفته در نمک است

دل از غبار نفس زخم خفته در نمک است ز موج پیرهن این محیط پرخسک است بهار رنگ جهان جلوهٔ خزان دارد بقم درین چمن…

ادامه مطلب

دل به‌سعی آب‌گردیدن طرب پیمانه است

دل به‌سعی آب‌گردیدن طرب پیمانه است خودگدازی تردماغیهای این دیوانه است هرکجا نازی‌ست ایجاد نیازی می‌کند خط، چراغ حسن را جوش پرپروانه است ناله‌ها در…

ادامه مطلب

دل خلوت اندیشهٔ یار است ببینید

دل خلوت اندیشهٔ یار است ببینید این آینه در شغل چه‌کار است ببینید زان پیش که بر خرمن ما برق فرو شد آن شعله که…

ادامه مطلب

دل شکستی دارد از معموره بر هامون زنید

دل شکستی دارد از معموره بر هامون زنید چینی مو دار ما را بر سر مجنون زنید از خمار عافیت عمری‌ست زحمت می‌کشیم جام ما…

ادامه مطلب

دلت فسرد جنونی ‌کز آشیانه برآیی

دلت فسرد جنونی ‌کز آشیانه برآیی چو ناله دامن صحرا به ‌کف ز خانه برآیی به ساز عجز ز سر چنگ خلق نیست‌ گزیرت چو…

ادامه مطلب