نقاش تاکشد اثر ناتوان او

نقاش تاکشد اثر ناتوان او بندد قلم ز سایهٔ موی میان او از بحر عشق رخت سلامت‌که می‌برد کشتی شکستن است دلیل‌ کران او حزنی…

ادامه مطلب

نگه ز روی تو تا کامیاب می‌گردد

نگه ز روی تو تا کامیاب می‌گردد تحیر آینهٔ آفتاب می‌گردد زگرمجوشی لعلت به‌کسوت تبخال حباب بر لب ساغرکباب می‌گردد چه نشئه بود ندانم به…

ادامه مطلب

ننگ دنیا برندارد همت معنی نگاه

ننگ دنیا برندارد همت معنی نگاه تا بصیرت بر دیانت نیست معراج است جاه زبن چمن رشکی‌ست بر اقبال وضع غنچه‌ام کز شکست دل دهد…

ادامه مطلب

نه عبادت‌، نه ریاضت کردم

نه عبادت‌، نه ریاضت کردم باده‌ها خوردم و عشرت کردم میهمان‌ کرمی بود خیال با فضولی دو دم الفت کردم هر چه زین مایده‌ام پیش…

ادامه مطلب

نهال زندگی بالیدنی وحشت‌کمین دارد

نهال زندگی بالیدنی وحشت‌کمین دارد نفس‌گر ریشه پیدا می‌کند ننگ از زمین دارد عدم سرمایه‌ایم از دستگاه ما چه می‌پرسی شرار از نقد هستی یک…

ادامه مطلب

نیست با مژگان تعلق اشک وحشت پیشه را

نیست با مژگان تعلق اشک وحشت پیشه را دانهٔ ما دام راه خوی داند ریشه را عیش ترک خانمان از مردم آزاد پرس کس نداند…

ادامه مطلب

نیک و بدم از بخت بدانجام سفید است

نیک و بدم از بخت بدانجام سفید است چندان‌ که سیاه است نگین نام سفید است سطری ننوشتم که نکردم عرق از شرم مکتوب من…

ادامه مطلب

هرجا خرام ناز تو تمکین عیان‌ کند

هرجا خرام ناز تو تمکین عیان‌ کند حیرت در آب آینه کشتی روان کند زخمی که خندد از دم تیغ تبسمت خون چکیده را چمن…

ادامه مطلب

هرکجا دستت برون از آستین‌گردیده است

هرکجا دستت برون از آستین‌گردیده است شاخ‌گل از غنچه‌ها دامان چین‌گردیده است نیک‌و بد درساز غفلت رنگ تمییزی نداشت چشم ما از بازگشتن کفر و…

ادامه مطلب

هرکه راکردند راحت محرم احسان شب

هرکه راکردند راحت محرم احسان شب چون سحربرآه محمل بست درهجران شب تیره‌بختان را ز نادانی به چشم کم مبین صبح با آن روشنی‌گردی‌ست از…

ادامه مطلب

همّت از گردنکشی مشکل به استغنا رسد

همّت از گردنکشی مشکل به استغنا رسد برخم‌ تسلیم زن‌ تا سر به پشت‌پا رسد تا ز مستی تردماغی‌، انفعال آماده باش آخر از صهبا…

ادامه مطلب

همه راست زین چمن آرزو، که به کام دل ثمری رسد

همه راست زین چمن آرزو، که به کام دل ثمری رسد من و پرفشانی حسرتی‌، که ز نامه گل به سری رسد چقدر ز منت…

ادامه مطلب

هوس ها می‌دمد زین باغ جوش گل تماشا کن

هوس ها می‌دمد زین باغ جوش گل تماشا کن امل آشفته است آرایش سنبل تماشا کن تعلقهاست یکسر حلقهٔ زنجیر سودایت دو روزی گر هوس…

ادامه مطلب

وحشتم گر یک تپش در دشت امکان بشکفد

وحشتم گر یک تپش در دشت امکان بشکفد تا به دامان قیامت چین دامان بشکفد اشک مژگان‌پرورم‌، از حسرتم غافل مباش ناله‌اندودست آن گل کز…

ادامه مطلب

وقت پیری شرم دارید از خضاب

وقت پیری شرم دارید از خضاب مو، سیاهی دیده‌است اینجابه‌خواب چشم دقت جوهری پیداکنید جز به روزن ذره‌کم دید آفتاب اعتبار‌ات آنچه دارد ذلت است…

ادامه مطلب

یار دور است ز ما تا به نظر نزدیک است

یار دور است ز ما تا به نظر نزدیک است امتیاز آینهٔ دوریِ هر نزدیک است می‌گزد جوهر آیینه‌ کف دست تهی باخبر باش‌که افلاس…

ادامه مطلب

یک چشم حیرت است زسرتا به پا لبم

یک چشم حیرت است زسرتا به پا لبم یارب به روی نام‌که‌گردید وا لبم تا چند پرسی از من آشفته حال دل چون ساغر شکسته…

ادامه مطلب

احتیاجی که سر مرد به خم می‌آرد

احتیاجی که سر مرد به خم می‌آرد آبرو می‌برد و جبههٔ نم می‌آرد همه ‌کس ‌گرسنهٔ ‌حرص ‌به ‌ذوق سیری‌ست رنج باری‌که‌کشد پشت شکم می‌آرد…

ادامه مطلب

آرزو سوخت نفس آینهٔ دل بستند

آرزو سوخت نفس آینهٔ دل بستند جاده پیچید به خود صورت منزل بستند حیرت هر دو جهان درگرو هستی ماست یکدل ینجا به صد آیینه…

ادامه مطلب

از جیب هزار آینه سر بر زده‌ای باز

از جیب هزار آینه سر بر زده‌ای باز ای‌گل ز چه رنگ این همه ساغر زده‌ای باز تمثال چه خون می‌چکد از آینه امروز نیش…

ادامه مطلب

از دیده سراغ دل دیوانه طلب کن

از دیده سراغ دل دیوانه طلب کن نقش قدم نشئه ز پیمانه طلب کن از پهلوی دل شعله خرامند نفسها ای اشک تو هم آتش…

ادامه مطلب

از قضا بر خوان ممسک‌ گر کسی نان بشکند

از قضا بر خوان ممسک‌ گر کسی نان بشکند تا قیامت منتش بی‌سنگ دندان بشکند راحت اهل وفا خواهی مخواه آزار دل تا مباد این…

ادامه مطلب

ازتب شوق‌ که دارد اینقدر تاب استخوان

ازتب شوق‌ که دارد اینقدر تاب استخوان کز تپش چون اشک شمعم می‌شود آب استخوان از خیال ‌کشتنم مگذر که بیتاب ‌ترا می‌زند بال نفس…

ادامه مطلب

اسیر آن پنجهٔ نگارین رهایی ازهیچ در ندارد

اسیر آن پنجهٔ نگارین رهایی ازهیچ در ندارد حنا به صد رنگ وحشت آنجا چو رنگ یاقوت پرندارد جبین به‌ تسلیم بی‌نیازی به‌خاک اگر نفکنی…

ادامه مطلب

افتاده زندگی به‌کمین هلاک ما

افتاده زندگی به‌کمین هلاک ما چندان‌که وارسی به سر ماست خاک ما ذوق گداز دل چقدر زور داشته‌ست انگور را ز ریشه برآورد تاک ما…

ادامه مطلب

اگر حسرت پرستی خدمت ترک تمنا کن

اگر حسرت پرستی خدمت ترک تمنا کن ز مطلب هر چه گم کردد درین آیینه پیدا کن ز خود نگذشته‌ای از محمل لیلی چه می‌پرسی…

ادامه مطلب

آگهی تا کی ‌کند روشن چراغ خویشتن

آگهی تا کی ‌کند روشن چراغ خویشتن عالمی را کشت اینجا در سراغ خویشتن رفت ایامی ‌که غیر از نشئه‌ام در سر نبود می‌خورم چون…

ادامه مطلب

امشب ان مست ناز می‌رسدم

امشب ان مست ناز می‌رسدم رفتن از خویش باز می‌رسدم عشق را با من امتحانی هست نقد رشکم گداز می‌رسدم گریه و ناله عذرخواه منند…

ادامه مطلب

اندیشهٔ تغییر وفا هوش گداز است

اندیشهٔ تغییر وفا هوش گداز است ترسم ‌که رود عشق و به دام هوس افتم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

آه ناکام چه مقدار توان خون خوردن

آه ناکام چه مقدار توان خون خوردن زین دو دم زندگیی تا به قیامت مردن داغ یأسم‌که به‌کیفیت شمع است اینجا آگهی سوختن و بستن…

ادامه مطلب

ای امل آواره فرصت را چه رسواکرده‌ای

ای امل آواره فرصت را چه رسواکرده‌ای نوحه‌کن در یاد امروزی‌که فردا کرده‌ای حسن مطلق را مقید تاکجا خواهی شناخت آه از آن یوسف‌که در…

ادامه مطلب

ای پرفشان‌ گرد نفس چندی شرار سنگ شو

ای پرفشان‌ گرد نفس چندی شرار سنگ شو ناقدردان راحتی بر خود زبان ننگ شو جولان چه دارد در نظر غیر از تلاش درد سر…

ادامه مطلب

ای رسته زگلزارت آن نرگس جادوها

ای رسته زگلزارت آن نرگس جادوها صاد قلم تقدیر با مصرع ابروها نتوان به دل عشاق افسون رهایی خواند زین سلسله آزادند زنجیر‌ی‌گیسوها نیرنگ طلب…

ادامه مطلب

ای غافل از رنج هوس آیینه‌پردازی چرا

ای غافل از رنج هوس آیینه‌پردازی چرا چون شمع بار سوختن از سر نیندازی چرا نگشوده‌مژگان چون شرر از خویش‌کن قطع نظر زین یک دو…

ادامه مطلب

ای هستی تو وضع درنگ و شتاب شمع

ای هستی تو وضع درنگ و شتاب شمع بر دوش فرصتت سر و پا در رکاب شمع باز است چشم خلق بقدر گدا زخویش پاشیده‌اند…

ادامه مطلب

این دم از شرم طلب نیست زبان ما خشک

این دم از شرم طلب نیست زبان ما خشک با صدف بود لبی در جگر دریا خشک اشک‌گو دردسر تربیت ما نکشد از ازل چون…

ادامه مطلب

آیینهٔ چندین تب وتاب است دل ما

آیینهٔ چندین تب وتاب است دل ما چون د‌اغ جنون شعله نقاب است دل ما عمری‌ست‌که چون آینه در بزم خیالت حیرت نگه یک مژه…

ادامه مطلب

با همه افسردگی مفت تماشاییم ما

با همه افسردگی مفت تماشاییم ما موجها د‌ارد پری چندان که میناییم ما رنگها گل کرده‌ایم‌اما در آغوش عدم بیضهٔ طاووس ز زیر بال عنقاییم…

ادامه مطلب

باز بیتابانه ایجاد نوایی می‌کنم

باز بیتابانه ایجاد نوایی می‌کنم مطلب دیگر نمی‌دانم دعایی می‌کنم مدعای صبح زین باغ امتحان فرصت است تا نفس پر می‌زند کسب هوایی می‌کنم ناامید…

ادامه مطلب

باغ نیرنگ جنونم نیست آسان بشکفد

باغ نیرنگ جنونم نیست آسان بشکفد خون خورد صد شعله تا داغی به سامان بشکفد آببار ما ادبکاران گداز جرأت است چشم ما مشکل‌ که…

ادامه مطلب

بر آن سرم‌ کز جنون نمایم بلند و پست خیال یکسان

بر آن سرم‌ کز جنون نمایم بلند و پست خیال یکسان به جیب ریزم غبار دامن کشم به دامن زه گریبان نمی‌توان‌ گشت شمع بزمت…

ادامه مطلب

بر سینه داغهای تمنا نوشته‌ایم

بر سینه داغهای تمنا نوشته‌ایم یک لاله‌زار نسخهٔ سودا نوشته‌ایم هر جا درین بساط خس ما به پرده‌ایست مضمون رنگ عجز خود آنجا نوشته‌ایم منشور…

ادامه مطلب

برداشتن دل ز جهان کرد گرانی

برداشتن دل ز جهان کرد گرانی کز پیری‌ام آخر به خم افتاد جوانی مهمیز رمی نیست چوتکلیف تعلق نامت نجهد تا به نگینش ننشانی ای…

ادامه مطلب

برون دل نتوان یافت‌ گرد جولانم

برون دل نتوان یافت‌ گرد جولانم چو رنگ قطره خون رفته‌ست می‌دانم زهی تصرف وحشت‌ که چون پر طاووس به جوش آینه خفتن نکرد حیرانم…

ادامه مطلب

بسکه از طرز خرامت جلوهٔ مستانه ریخت

بسکه از طرز خرامت جلوهٔ مستانه ریخت رنگ از روی چمن چون باده ازپیمانه ریخت حسرت وصل تو برد آسایش از بنیاد دل پرتوشمعت شبیخونی…

ادامه مطلب

بسکه دارد سوختن چون مجمرم در دل مقام

بسکه دارد سوختن چون مجمرم در دل مقام دور می‌گردد عرق تا می‌تراود در مشام بسمل سعی فنایم بگذر از تسکین من چون شرار کاغذم…

ادامه مطلب

بسکه‌دشت از نقش‌پای‌لیلی ما پرگل است

بسکه‌دشت از نقش‌پای‌لیلی ما پرگل است گرباد از شور مجنون آشیان بلبل است حسن خاموش از زبان عشق دارد ترجمان سرو مینا جلوه راکوکوی قمری…

ادامه مطلب

بگذشت ز خاکم بت‌ گل پیرهن من

بگذشت ز خاکم بت‌ گل پیرهن من چون صبح نفس جامه درید ازکفن من یاد نگهش بسکه به تجدید جنون زد شد چشم پری بخیهٔ…

ادامه مطلب

به این عجزم چه ز خاک حیاپرورد برخیزد

به این عجزم چه ز خاک حیاپرورد برخیزد مگر مشتی عرق از من به‌جای ‌گرد برخیزد مگو سهل‌است عاشق را به نومیدی علم‌گشتن چها زپا…

ادامه مطلب

به حرف و صوت مگو کار دل تباه نگردد

به حرف و صوت مگو کار دل تباه نگردد کجاست آینه‌ای کز نفس سیاه نگردد ز ما و من به ندامت مده عنان فضولی تأملی…

ادامه مطلب