نداشت دیده من بی‌تو تاب خندهٔ صبح

نداشت دیده من بی‌تو تاب خندهٔ صبح ز اشک داد چو شبنم جواب خندهٔ صبح تبسم‌ گل زخم جگر نمک دارد قیامتی است نهان در…

ادامه مطلب

نسیم شانه‌کند زلف موج دریا را

نسیم شانه‌کند زلف موج دریا را غبار سرمه دهد چشم‌کوه و صحرا را ز زخم ارهٔ دندان موج ایمن نیست گهر به دامن راحت چسان‌کشد…

ادامه مطلب

نشئه دودی است‌ که از آتش می می‌خیزد

نشئه دودی است‌ که از آتش می می‌خیزد نغمه گردی‌ست که ازکوچهٔ نی می‌خیزد از لب نو خط او گر سخن ایجادکنم جام را مو…

ادامه مطلب

نفس درازی‌ کس تا به چون و چند نیفتد

نفس درازی‌ کس تا به چون و چند نیفتد گره خوش است‌ که بیرون این‌ کمند نیفتد حیاست آینه‌پرداز اختیار تعلق اگر دل آب نگردد…

ادامه مطلب

نقشم از ضعف به اندیشهٔ دیدن نرسید

نقشم از ضعف به اندیشهٔ دیدن نرسید نامم ازگمشدگیها به شنیدن نرسید زین خمستان هوس نشئهٔ وهمی داریم که به تر، طیب دماغم نرسیدن نرسید…

ادامه مطلب

نمی‌شود کس ازین عبرت انجمن محظوظ

نمی‌شود کس ازین عبرت انجمن محظوظ مگر چو شمع‌ کنی دل به سوختن محظوظ در جنون زن و از کلفت لباس برآ چه زندگیست‌که باشدکس…

ادامه مطلب

نه تعین نه ناز می‌رسدم

نه تعین نه ناز می‌رسدم تا جبین یک نیاز می‌رسدم ناز اقبال نارسایی ها تا به زلف ایاز می‌رسدم تا ز خاکسترم اثر پیداست سوختن…

ادامه مطلب

نه لفظ از پرده می‌جوشد نه معنی می‌دهد رویم

نه لفظ از پرده می‌جوشد نه معنی می‌دهد رویم همان یک رفتن دل می‌کند گرد آنچه می‌گویم مپرس ازمزرع بیحاصل نشو و نمای من چو…

ادامه مطلب

نی در پرواز زد، نی‌ سعی جولان کرد شمع

نی در پرواز زد، نی‌ سعی جولان کرد شمع تا به نقش پا همین سیر گریبان‌ کرد شمع خودگدازی محرم اسرار امکان گشتن است هر…

ادامه مطلب

نیست خاکسترما شعله صفت بسترما

نیست خاکسترما شعله صفت بسترما رنگ آرام برون تاخته ازپیکر ما ناله‌ها در شکن دام خموشی داریم خفته پرواز در آغوش شکست پر ما اشک…

ادامه مطلب

هر سو نگرم دیده به دیدار حجابست

هر سو نگرم دیده به دیدار حجابست ای تار نظر پیرهنت این چه نقابست خمیازهٔ شوق تو به می کم نتوان ‌کرد ما را به…

ادامه مطلب

هرچند درین‌ گلشن هرسو گل خودروییست

هرچند درین‌ گلشن هرسو گل خودروییست از خون شهیدانت در رنگ حنا بوییست از سلسلهٔ تحقیق غافل نتوان بودن طول امل آفاق از عالم‌ گیسوییست…

ادامه مطلب

هرکس‌اینجا یکدودم‌دکان بسمل چید و رفت

هرکس‌اینجا یکدودم‌دکان بسمل چید و رفت ساعتی ‌در خاک ‌ره‌، ‌لختی به‌خون ‌غلتید و رفت هرکه را با غنچهٔ این باغ‌کردند آشنا همچوبوی‌گل به آه…

ادامه مطلب

هستی به رنگ صبح دلیل فنا بس است

هستی به رنگ صبح دلیل فنا بس است بهر وداع ما نفس‌ آغوش ما بس است زین بحر چون حباب کمال نمود ما آیینه‌داری دل…

ادامه مطلب

همچو بوی‌گل ز بس بی‌پرده است احوال من

همچو بوی‌گل ز بس بی‌پرده است احوال من می‌شود لوح هوا آیینهٔ تمثال من داده‌ای مشتی غبارم را به باد اما هنوز خاک می‌ربزد به…

ادامه مطلب

هوای تیغ تو افتاد تا مرا در سر

هوای تیغ تو افتاد تا مرا در سر به موج چشمهٔ خورشید می‌زند ساغر حضور منزل دل ختم جادهٔ نفس است پی درودن هر ریشه…

ادامه مطلب

هیچکس جز یأس‌، غمخوار من دیوانه نیست

هیچکس جز یأس‌، غمخوار من دیوانه نیست بر چراغ داغ غیر از سوختن پروانه نیست چشمهٔ داغی به ذوق سوختن جوشیده‌ام آب‌ چون ‌خورشید غیر…

ادامه مطلب

وفاق تخم ثباتی نکاشت در دل و دینها

وفاق تخم ثباتی نکاشت در دل و دینها به‌حکم یأس دمیدیم از این فسرده زمینها چو غنچه در پس زانوی انتظار جدایی نشسته در چمن…

ادامه مطلب

یاد ابروی کجی زد به دل ما ناخن

یاد ابروی کجی زد به دل ما ناخن موج شد بهر جگرکاری دریا ناخن سعی تردستی منعم چقدر پُر زور است می‌شکافد جگر سنگ در…

ادامه مطلب

یاران‌، چو صبح‌‌‍‌‍، قیمت وحشت‌گران کنید

یاران‌، چو صبح‌‌‍‌‍، قیمت وحشت‌گران کنید دامان چیده را به تصنع دکان ‌کنید جهد دگر به قوت ترک طلب‌ کجاست کاری کز آرزو نگشاید همان…

ادامه مطلب

آبیار چمن رنگ‌، سراب است اینجا

آبیار چمن رنگ‌، سراب است اینجا درگل خندة تصویرگلاب است اینجا وهم تاکی شمرد سال و مه فرصت‌کار شیشهٔ ساعت‌موهوم حباب‌است اینجا چیست گردون‌، هوس‌افزای…

ادامه مطلب

آخرزفقر بر سر دنیا‌ زدیم پا

آخرزفقر بر سر دنیا‌ زدیم پا خلقی‌ به جاه تکیه زد وما زدیم پا فرقی نداشت عز‌ت وخو‌اری‌درین بساط بیدارشد غنا به طمع تا زدیم…

ادامه مطلب

از بسکه چون نگه زتحیر لبالبم

از بسکه چون نگه زتحیر لبالبم یک پر زدن به ناله نداده‌ست جا لبم جرأت مباد منکر عجز سپند من کم نیست اینکه سرمه کشید…

ادامه مطلب

از حباب اینقدرم عبرت احوال بس است

از حباب اینقدرم عبرت احوال بس است کانچه ممکن نبود ضبط عنان نفس است در توهمکدهٔ عافیت آسودن نیست رگ خوابی‌که به چشم تو نمودند…

ادامه مطلب

از شکست رنگم آب روی شاهی داده‌اند

از شکست رنگم آب روی شاهی داده‌اند همچو موجم سر به سیر کج‌کلاهی داده‌اند چشم باید واکنی ساغر به‌دست‌ غیر نیست نشئهٔ تحقیق از مه…

ادامه مطلب

از میانش مو به موی ناتوانان جستجوست

از میانش مو به موی ناتوانان جستجوست از دهانش تا دهان ذره محوگفتگوست در دلش میل جفا نقش است بر لوح نگین درلبش حرف وفا…

ادامه مطلب

ازین محفل چه امکان است بیرون رفتن مینا

ازین محفل چه امکان است بیرون رفتن مینا که پالغز دو عالم دارد امشب دامن مینا نفس سرمایهٔ عجزاست از هستی مشو غافل که تا…

ادامه مطلب

اشکم ز بیقراری زد بر در چکیدن

اشکم ز بیقراری زد بر در چکیدن افتادن‌ست آخر اطفال را دوبدن از تیغ مرگ عاشق رنگ بقا نبازد عمر دوباره گیرد چون ناخن از…

ادامه مطلب

اگر از گدازم نمی گل کند

اگر از گدازم نمی گل کند دو عالم ز من شیشه پُر مل ‌کند محیط است چون محو گردد حباب ز خود گم شدن جزو…

ادامه مطلب

اگر سیر زمین داری وگر افلاک می‌بینی

اگر سیر زمین داری وگر افلاک می‌بینی دماغ فرصت امروزست فردا خاک می‌بینی پری نفشانده‌ای تا وانماید رنگ این باغت قفس پرورده‌ای گل ازکمین چاک…

ادامه مطلب

آمدم تا صد چمن بر جلوه‌نازان بینمت

آمدم تا صد چمن بر جلوه‌نازان بینمت نشئه، در، سر می به ساغر،‌گل به دامان بینمت همچو دل عمری در آغوش خیالت داشتم این زمان…

ادامه مطلب

آن سخا کیشان ‌که بر احسان نظر واکرده‌اند

آن سخا کیشان ‌که بر احسان نظر واکرده‌اند ازگشاد دست و دل چشمی دگر واکرده‌اند سیر این‌ گلزار غیر از ماتم نظاره چیست دیده‌ها یکسر…

ادامه مطلب

آنها که رنگ خودسری شمع دیده‌اند

آنها که رنگ خودسری شمع دیده‌اند انگشت زینهار ز گردن کشیده‌اند داغ تحیرم‌که نفس مایه‌های وهم زپن چار سو امید اقامت خریده‌اند جمعی ‌کزین بساط…

ادامه مطلب

اول ،‌در عدم‌، دهنت باز می‌کند

اول ،‌در عدم‌، دهنت باز می‌کند تاکاف و نون تهیهٔ آواز می‌کند آهنگ صور خیز تو در هر نفس زدن ساز هزار عالم ناساز می‌کند…

ادامه مطلب

ای بهار جلوه‌ات را شش جهت دربار گل

ای بهار جلوه‌ات را شش جهت دربار گل بی‌ رخت در دیدهٔ من می‌خلد چون خار گل یک نگه نظاره‌ات سر جوش صد میخانه می…

ادامه مطلب

ای خانهٔ آیینه ز دیدار تو پرگل

ای خانهٔ آیینه ز دیدار تو پرگل خون در دل ما چند کند رنگ تغافل امروز سواد خط آن لعل‌ که دارد عینک ز حبابست…

ادامه مطلب

ای سعی نگون‌، زین دشت‌، در سر چه هوا داری

ای سعی نگون‌، زین دشت‌، در سر چه هوا داری کز یک دو تپش با خاک چون آبله همواری صد عشق و هوس داریم، صد…

ادامه مطلب

ای لعبت تحیر! نور چه آفتابی

ای لعبت تحیر! نور چه آفتابی تا غافلی جمالی چون بنگری نقابی هنگامهٔ خموشت چندین کتاب دارد یک حرف و صد بیانی یک شخص و…

ادامه مطلب

ای‌گداز دل نفسی اشک شو به دیده بیا

ای‌گداز دل نفسی اشک شو به دیده بیا یار می‌رود ز نظر یک قدم دویده بیا فیض نشئه‌های رسا مفت تست در همه‌جا جام ظرف…

ادامه مطلب

اینقدر ریش چه معنی دارد

اینقدر ریش چه معنی دارد غیر تشویش چه معنی دارد آدمی‌، خرس‌؟ چه‌ظلم است آخر! مرد حق‌، میش‌؟ چه معنی دارد حذر از زاهد مسواک…

ادامه مطلب

با سحر ربطی ندارد شام ما

با سحر ربطی ندارد شام ما فارغ است از صاف‌، درد جام ما دل به طوف خاک‌کویی بسته‌ایم تکمه دارد جامهٔ احرام ما گربه امشب…

ادامه مطلب

باز آب شمشیرت از بهار جوشیها

باز آب شمشیرت از بهار جوشیها داد مشت خونم را یادگل فروشیها ناله تا نفس دزدید من به سرمه خوابیدم کرد شمع این محفل داغم…

ادامه مطلب

باز مخمور است دل تا بیخودی انشا کند

باز مخمور است دل تا بیخودی انشا کند جام در حیرت زند ایینه را مینا کند زندگانی ‌گو مده از نقش موهومم نشان عکس را…

ادامه مطلب

بپرهیز از حسد تا فضل یزدانت قرین باشد

بپرهیز از حسد تا فضل یزدانت قرین باشد که مرحوم است آدم هرقدر شیطان لعین باشد مگو در جوش خط افزونی حسن‌است خوبان را زبان‌کفر…

ادامه مطلب

بر خط ترک طلب گر راه خواهی یافتن

بر خط ترک طلب گر راه خواهی یافتن پشت دست و روی دست‌ الله خواهی یافتن جستجوی هر چه باشد مدعا خاص است و بس…

ادامه مطلب

بر یار اگر پیام دل تنگ می‌فرستم

بر یار اگر پیام دل تنگ می‌فرستم به امید بازگشتن همه رنگ می‌فرستم در صلح می‌گشاید ز هجوم ناتوانی مژه‌وار هر صفی را که به…

ادامه مطلب

برگ خودداری مجویید از دل دیوانه‌ام

برگ خودداری مجویید از دل دیوانه‌ام ربشه‌ها دارد چو اشک از بیقراری دانه‌ام قامت خم‌گشته بیش از حلقهٔ زنجیر نیست غیر جنبش ناله نتوان یافتن…

ادامه مطلب

بس که در هجر تو فرسود از ضعیفی پیکرم

بس که در هجر تو فرسود از ضعیفی پیکرم می‌توان از موی چینی سایه ‌کردن بر سرم صد عدم از جلوه زار هستی آن سو…

ادامه مطلب

بسکه بیقدری دلیل دستگاه عالم است

بسکه بیقدری دلیل دستگاه عالم است چون پر طاووس یک‌عالم نگین‌بی‌خاتم است هر دو عالم در غبار وهم توفان می‌کند ازگهرتا بحر هرجا واشکافی بی‌نم…

ادامه مطلب

بسکه شدحیرت‌پرست جلوه‌ات‌گلزارها

بسکه شدحیرت‌پرست جلوه‌ات‌گلزارها گل زبرگ خویش دارد پشت بر دیوارها دل ز دام حلقهٔ زلفت چه سان آید برون مهره را نتوان‌گرفتن از دهان مارها…

ادامه مطلب