غبار خط زلعل او به ‌رنگی سر برآورده

غبار خط زلعل او به ‌رنگی سر برآورده که پنداری پر طوطی سر از شکر برآورده برون آورد چندین نقش دلکش خامهٔ قدرت به آن…

ادامه مطلب

غفلت آهنگان که دل را ساز غوغا کرده‌اند

غفلت آهنگان که دل را ساز غوغا کرده‌اند از نفس بر خانهٔ آیینه‌، در واکرده‌اند از سر بی‌مغز این سوادپرستان امل بیضه‌ها پنهان به زیر…

ادامه مطلب

فالی از داغ زدم دل چمن‌آیین آمد

فالی از داغ زدم دل چمن‌آیین آمد ورق ‌لاله‌ به‌ یک نقطه چه ‌رنگین ‌آمد جرأت سعی‌، دماغ تپش‌آرایی کیست پای خوابیدهٔ ما آبله بالین…

ادامه مطلب

فسردن نیست ممکن دست بردارد ز پهلویم

فسردن نیست ممکن دست بردارد ز پهلویم رگ خواب است چون مخمل ز غفلت هر سر مویم به رنگ پرتو خورشید عالم را به زرگیرم…

ادامه مطلب

فلک چه نقش‌کشد صرف بند و بست جبین

فلک چه نقش‌کشد صرف بند و بست جبین مگرزمین فکند طرحی ازنشست جبین به سجده نیز ز بار قبول نومیدیم زمین معبد ما بود پشت…

ادامه مطلب

قماش رنگ ز بس بی‌حجاب می‌بافند

قماش رنگ ز بس بی‌حجاب می‌بافند به روی ‌گل ز دریدن نقاب می‌بافند مباش منکر اسرار سینه‌ چاکی ما به‌ کارگاه سحر آفتاب می‌بافند ز…

ادامه مطلب

خوشا عهدی‌ که غم‌ کوس تسلی می‌زد و دل هم

خوشا عهدی‌ که غم‌ کوس تسلی می‌زد و دل هم به کشت نادمیدن دانه ذوقی داشت حاصل هم درشت و نرم صحرای تعلق یک اثر…

ادامه مطلب

قید هستی نیست مانع خاطرآزاده را

قید هستی نیست مانع خاطرآزاده را در دل مینا برون‌گردی‌ست رنگ باده را خوابناکان را نمی‌باشد تمیز روز و شب ظلمت ونور است یکسان تن…

ادامه مطلب

کجا الوان نعمت زین بساط آسان شود پیدا

کجا الوان نعمت زین بساط آسان شود پیدا که آدم ازبهشت آید برون تا نان شود پیدا تمیز لذت دنیا هم آسان نیست ای غافل…

ادامه مطلب

کسی در بندغفلت‌مانده‌ای چون من‌ندید اینجا

کسی در بندغفلت‌مانده‌ای چون من‌ندید اینجا دو عالم یک درباز است و می‌جویم‌کلید اینجا سرا‌غ منزل مقصد مپرس ازما زمینگیران به سعی نقش پا راهی…

ادامه مطلب

که دم زند ز من و مادمی‌ که ما تو نباشی

که دم زند ز من و مادمی‌ که ما تو نباشی به این غرور که ماییم از کجا تو نباشی نفس چو صبح زدن بی‌حضور…

ادامه مطلب

کی به آسانی دم آبم میسر می‌شود

کی به آسانی دم آبم میسر می‌شود دل به صد خون می‌گدازم تا لبی تر می‌شود گر به این‌کلفت فغانم ربشه برگردون زند سدره تا…

ادامه مطلب

گداز امن درین انجمن کم افتادست

گداز امن درین انجمن کم افتادست به خانه‌ای که تویی سقف آن خم افتادست ز سعی اگر همه ناخن شوی چه خواهی‌کرد گره به رشتهٔ…

ادامه مطلب

گر آن خروش جهان یکتا سری به این انجمن برآرد

گر آن خروش جهان یکتا سری به این انجمن برآرد جنونی انشا کند تحیر که عالمی را ز من برآرد خیال هر چند پر فشاند…

ادامه مطلب

گر چراغ ازنفس سوخته بر می‌کردم

گر چراغ ازنفس سوخته بر می‌کردم شب هنگامهٔ تشویش سحر می‌کردم آرزو در غم نامحرمی فرصت سوخت کاشکی سیرگریبان شرر می‌کردم گرد اوهام رهایی نشکستم…

ادامه مطلب

گر طمع دست طلب وامی‌کند

گر طمع دست طلب وامی‌کند بر قناعت خنده لب وامی‌کند گرم می‌جوشی به لذات جهان این شکر دکان تب وامی‌کند موج گوهر باش کارت بسته…

ادامه مطلب

گرد مرا تحیّر، صبح جنون سبق ‌کرد

گرد مرا تحیّر، صبح جنون سبق ‌کرد دستی نداشت طاقت‌، جیبم چنین‌ که شق‌ کرد دل تشنهٔ جنونهاست از وهم و ظن مپرسید زین دست…

ادامه مطلب

گرنه شرابم چرا ساقی خون خودم

گرنه شرابم چرا ساقی خون خودم زلف نی‌ام از چه رو دام جنون خودم شعلهٔ یاقوت من در غم پرواز سوخت رنگی اگر بشکنم بال…

ادامه مطلب

گلدستهٔ نزاکت حسنت که بسته است

گلدستهٔ نزاکت حسنت که بسته است کز بار جلوه رنگ بهارت شکسته است از ضعف انتظار تو در دیدهٔ ترم سررشته نگاه چو مژگان ‌گسسته…

ادامه مطلب

لب بی‌صرفه نوا جهل سبق می‌باشد

لب بی‌صرفه نوا جهل سبق می‌باشد خامه شایان عرق در خور شق می‌باشد با ادب باش که در انجمن یکتایی دعوی باطلت اندیشهٔ حق می‌باشد…

ادامه مطلب

ما و من شور گرفتاریهاست

ما و من شور گرفتاریهاست ربشهٔ دانهٔ زنجیر صداست ازگل و سبزه این باغ مپرس عالمی پا به‌ گل و سر به هواست . قید…

ادامه مطلب

مپرسید از معاش خنده عنوانی‌ که من دارم

مپرسید از معاش خنده عنوانی‌ که من دارم از آبی ناشتاتر می‌شود نانی‌ که من دارم دو روزم باید از ابرام هستی آب‌ گردیدن بجز…

ادامه مطلب

محوتسلیمیم اما سجده لغزش مایه بود

محوتسلیمیم اما سجده لغزش مایه بود سر خط پیشانی ما را مداد از سایه بود یک نفس با مهلتی سودا نکردیم آه عمر این حباب…

ادامه مطلب

مژه خواباندم و دل را به جمعیت علم کردم

مژه خواباندم و دل را به جمعیت علم کردم تماشا پرگرانی داشت بر دوشی‌که خم‌کردم ز دور ساغر امکان زدم فال فراموشی بر اعداد خیال…

ادامه مطلب

مغز شد در سر پر شور من از سودا خشک

مغز شد در سر پر شور من از سودا خشک باده چون آب‌گهرگشت درین مینا خشک تشنه‌لب بس که دویدم به بیابان جنون گشت چون…

ادامه مطلب

من آن غبارم که حکم نقشم به هیچ آیینه درنگیرد

من آن غبارم که حکم نقشم به هیچ آیینه درنگیرد اگر سراپا سحر برآیم شکست رنگم به بر نگیرد نشد ز سازم به هیچ عنوان…

ادامه مطلب

منفعلم برکه برم حاجت خوبش از برتو

منفعلم برکه برم حاجت خوبش از برتو ای قدمت بر سر من چون سر من بر در تو آینهٔ‌کون و مکان حیرت سیر چمن است…

ادامه مطلب

می‌توان در باغ دید از سینهٔ افگارگل

می‌توان در باغ دید از سینهٔ افگارگل کاین‌گل اندامان چه مقدارند در آزار گل گر تبسم زین ادا چیند بساط غنچه‌اش می‌درد منقار بلبل خندهٔ…

ادامه مطلب

نازد به عشق غازهٔ حسن جنون دماغ

نازد به عشق غازهٔ حسن جنون دماغ پروانه است جوهر آیینهٔ چراغ ما را ز لعل یار پیامی نشد نصیب تا کی رسد به بوس…

ادامه مطلب

نپنداری همین روز و شب از هم سر برآورده

نپنداری همین روز و شب از هم سر برآورده جهانی را خیال از جیب یکدیگر برآورده هوس آیینهٔ عشق است اگر کوشش رسا افتد سحاب…

ادامه مطلب

ندیدم مهربان دلهای از انصاف خالی را

ندیدم مهربان دلهای از انصاف خالی را زحیرت برشکست رنگ بستم عجزنالی را فروغ‌صبح رحمت‌طالع‌است ازروی خوشخویی زچین برجبهه لعنت می‌کشد خط بد خصالی را…

ادامه مطلب

نشد از سعی تمکین وحشتی آسودگی رامم

نشد از سعی تمکین وحشتی آسودگی رامم تپیدنها چو بسمل ریخت آخر رنگ آرامم حصاری دارم از گمگشتگی در عالم وحشت نگردد سنگسار شهرت از…

ادامه مطلب

نظم امکانی‌کجا ضبط روانی می‌کند

نظم امکانی‌کجا ضبط روانی می‌کند کوه هم‌گر پا فشارد سکته‌خوانی می کند زبن من و ما چون شرارکاغذ آتش زده اندکی دامن فشاندن گل‌فشانی می‌کند…

ادامه مطلب

نفسی چند جدا از نظرت می‌گردم

نفسی چند جدا از نظرت می‌گردم باز می‌آیم و برگرد سرت می‌گردم هستی‌ام‌ گرد خرام است چه صحرا و چه باغ هرکجا مهر تو تابد…

ادامه مطلب

نگه در شبههٔ تحقیق من معذور می‌باشد

نگه در شبههٔ تحقیق من معذور می‌باشد سراب آیینه‌ام آیینهٔ من دور می‌باشد من‌ و ساز دکان خودفروشی‌ها، چه‌حرف‌است این جنون این فضولی در سرمنصور…

ادامه مطلب

نمی‌گویم به‌گردون سیرکن یا بر هوا بنگر

نمی‌گویم به‌گردون سیرکن یا بر هوا بنگر نگاهی ‌کرده‌ای ‌گل تا توانی پیش پا بنگر به پرواز هوا تاکی عروج آهستگی غفلت حضیض قدر جاه…

ادامه مطلب

نه صورت بویی و نه رنگی‌ست درین باغ

نه صورت بویی و نه رنگی‌ست درین باغ وهم تو تماشایی بنگی‌ست درین باغ شاخ گل و سروی که سر ناز کشیده تصویر کمانی و…

ادامه مطلب

نه همین سبزه از خطش ترگشت

نه همین سبزه از خطش ترگشت قند هم زان دو لب مکرر گشت فرصت جلوه مغتنم‌ شمرید خط چلیپاست چون ورق برگشت تا عدم سیر…

ادامه مطلب

نیرنگ امل‌ گل بقا بود

نیرنگ امل‌ گل بقا بود امید بهار مدعا بود کس محرم اعتبار ما نیست آیینهٔ ما خیال ما بود حیرت همه جا ترانه‌سوزست آیینه وعکس‌یک…

ادامه مطلب

هر چه در دل ‌گذرد وقف زبان دارد شمع

هر چه در دل ‌گذرد وقف زبان دارد شمع سوختن نیست خیالی که نهان دارد شمع نور تحقیق ز لاف دم هستی‌که رساست از نفس‌…

ادامه مطلب

هرجا نفسی هست ز هستی‌ گله دارد

هرجا نفسی هست ز هستی‌ گله دارد دیوانه و هشیار همین سلسله دارد پیچیده به پای طلبم دامن دشتی کز آبله صد ریگ روان قافله…

ادامه مطلب

هرکجا بی‌رویت از چشمم برون می‌گردد آب

هرکجا بی‌رویت از چشمم برون می‌گردد آب گر همه در پردهٔ خار است خون می‌گردد آب دل به سعی اشک در راه توگامی می‌زند آتشی…

ادامه مطلب

هرکه را اجزای موهوم نفس دفتر بود

هرکه را اجزای موهوم نفس دفتر بود گر همه چون صبح بر چرخش بود ابتر بود عشرت هر کس به قدر دستگاه وضع اوست گلخنی…

ادامه مطلب

هم در ایجاد شکستی به دلم پا زده است

هم در ایجاد شکستی به دلم پا زده است نقش شیشه‌ گرم سنگ به مینا زده است راه خوابیده به بیداری من می‌گرید هرکه زین…

ادامه مطلب

همچون نفس به آینهٔ دل رسیده رو

همچون نفس به آینهٔ دل رسیده رو یعنی درین مکان نفسی واکشیده رو تسلیم خضر مقصد موهوم ما بس است چون سایه سر به خاک…

ادامه مطلب

هوس دل را شکست اعتبارست

هوس دل را شکست اعتبارست به یک مو حسن چینی ریش‌دارست ز ننگ تنگ‌چشمیهای احباب به هم آوردن مژگان فشارست دل بی‌کینه زین محفل مجویید…

ادامه مطلب

وحشت ما را تعلق رام نتوانست کرد

وحشت ما را تعلق رام نتوانست کرد بادهٔ ما هیچکس در جام نتوانست‌کرد در عدم هم قسمت خاکم همان آوارگی‌ست مرگ، آغاز مرا انجام نتوانست…

ادامه مطلب

وفور مال به تأکید خسّت است دلیل

وفور مال به تأکید خسّت است دلیل گشاد دست نمی‌خواهد آستین طویل شرر چه بال تواند گشود در دل سنگ چراغ دیدهٔ مور است در…

ادامه مطلب

یاد من کردی به سامان‌گشت ناز هستی‌ام

یاد من کردی به سامان‌گشت ناز هستی‌ام نام دل بردی قیامت کرد ساز هستی‌ام تخم عجزم پرتنک سرمایهٔ نشو و نماست سجده‌ای می‌دانم و بس…

ادامه مطلب

یک برک‌ گل نکرده ز روبت بهار رنگ

یک برک‌ گل نکرده ز روبت بهار رنگ می‌غلتدم نگاه به صد لاله‌زار رنگ تا چشم آرزو به رهت‌ کرده‌ام سفید چندین سحر شکسته‌ام از…

ادامه مطلب