شناوریم

شناوریم در دریایی خشکیده خواستيم شنا كنيم آبی نبود انگیزه ی نبود گیر ماندیم میان ماسه های سرگردان تمساح‌ها در کمین اند و ما ترانه…

ادامه مطلب

زمین تشنهٔ باران

زمین تشنهٔ باران و من تشنه دیدارت با رقص قلم شعر می‌سرایم از تو که می‌گویم پروانه‌ها لای دفترم پرواز می‌کنند‌ کوتاهه می‌نویسم وصف تو…

ادامه مطلب

دست به پیشانی ماه!

دست به پیشانی ماه! صدای دل انگیز زمزمه آهنگ های شعرت شب را عاشقانه فریاد میزند در حسن تو کابل را می بینم نشسته ام…

ادامه مطلب

حرف هایت

حرف هایت شکر می ریزد بر لبانم خنده هایت گل میکارد مروارید ها می خندند لای سرخی لاله ها و من هنوز از طعم بوسه…

ادامه مطلب

تا کرانه آبی

تا کرانه آبی عشق می درخشد کوه دلم با تمام قدرت می تپد به اندازه زیستن نفس میکشم عشق ادامه دارد شگوفا میشوم وقتی میایی…

ادامه مطلب

بنواز سازی‌

بنواز سازی‌ اشک آسمان قطره قطره بشوید نقش خنده هایت را تا هیچ زنی دل نبندد به رقص لبانت ترا نقاشى ميكنم مجسمه ات را…

ادامه مطلب

با حضورت

با حضورت بوی گلهای بهاری میاید کوچه های شهر منتظر قدمهایت نشسته طلوع چشمانت ! خنده میکارد بر لبان مردمان شهر باد بهاری می وزد…

ادامه مطلب

نیمه شب

نیمه شب در سکوت پله ها به جای قدم اشک می‌ریزم توان راه رفتن را از من گرفتند سرم را لای بازوانم مخفی می‌کنم تا…

ادامه مطلب

موهایم !

موهایم ! اقیانوس شناوری ایست به سمت تو موج هایش ، سرود عشق را زمزمه می‌کند باد که می‌‌وزد قایقی چشمانم غرق نگاهت می‌شود گیره…

ادامه مطلب

کاش میشد

کاش میشد هنگام بغض بغلم میکردی از چشمانم دوستت دارم هایم بر قلبت حک میشد عاقله قریشی

ادامه مطلب

شعر را

شعر را سپيد مى نويسم واژه ها را مى چينم عاشقانه ترين مصرع را خطاطى مى كنم آهنگ زمزمه ميكنم جاى دلتنگى ها را با…

ادامه مطلب

روی زخم‌ها را پینه گرفته

روی زخم‌ها را پینه گرفته هر روز زخم جدید طبیب خسته از مریضان‌ در انفجار خطاطان راه جدید میکشند نقاشان کبوتر صلح را آزادانه بر…

ادامه مطلب

در نگاهت یک دل دیوانه گم

در نگاهت یک دل دیوانه گم در لبانت جانی صد پروانه گم میروم تا از کنارت بار ها میکنم در کوچه خود خانه گم وقتی…

ادامه مطلب

حجم گیسوانم را

حجم گیسوانم را دست باد ها می سپارم تا نیم نگاهت روشن کند چشمانم را نام ات را روی دفترچه خود می بوسم چشم هایت…

ادامه مطلب

ترسم آن صبح

ترسم آن صبح که خورشیدطلوعی نکند نوزد هیچ نسیم نشنوم چهچه از شاخچه ی باغچه مان آسمان تار شود دلی آزار شود آسمان گریه کن…

ادامه مطلب

بعد رفتنت

بعد رفتنت غروب شد تنم زیر خمپاره نگاهت پراکنده شد سنگ های پایم از پرواز افتاد نگاهت سراب بود در جنگل چشمانت گیر ماندم عاقله…

ادامه مطلب

با آنکه گدازه کوهسار

با آنکه گدازه کوهسار آسمان را سیاه پوش کرده عشق من و تو قاب ماه است که بر تقویم شنی ایام خجسته را ورق میزند…

ادامه مطلب