عاقله قریشی
دوست دارم در وصفت
دوست دارم در وصفت کلمات را عوض کنم اما جایت را نه نامت را بر سینهام خال کوبی میکنم تا در هر نفس کشیدن با…
در جغرافیای زندگی
در جغرافیای زندگی مرز های بسته را از سیم های خاردار ، رد کن شما می توانید بانو انعکاس صدای تان نان! کار! آزادی! تا…
تنها ترين مسافرى جامانده
تنها ترين مسافرى جامانده در امتداد خستگىِ جاده به مقصد آغوش تو مى انديشد اما تو ! چقدر بى خيال از كنار خاطرات شب هاى…
بهار آمد
بهار آمد یک دامن گل چیدم تا فرش قدمهایت کنم لبخندت موسیقی زندگی ست که بر رگهایم شناور است طنین صدایت عاشقانه بر قلبم حک…
بر شانهی بهار
بر شانهی بهار بغض زنان را بدرقه کنید از اشک های ریختهی در خیابان نقاشان فقط موج موهای خالی از لبخند را میکشند زنی آرزو…
اگر جنگ
اگر جنگ نمى بود! كاش جنگ نمى بود سفرها نان مى داشت سلاح گل شليک مى كرد گلوله ها گل مى نوشتند كلمه مهاجر رنگ…
هنوز طعم بوسه هایت
هنوز طعم بوسه هایت بر لب هایم مانده نسیم نفس هایت بر چهره ام می وزد هنوز عطر تنت را حس میکنم ماهی های احساس…
نامت را دوباره صدا میزنم
نامت را دوباره صدا میزنم از گلوی آرامم که زمزمه عاشقانه را هر روز برایت میخواند تنگ در آغوش خیال گرمی دستان نوازشگرات را بر…
ما دچار شادی امواج شدیم
ما دچار شادی امواج شدیم صخره ها بر قایق نیمه جان ما شلیک کردند چه بی رحمانه! هوای غصه بر تن ما بارید مثل طعمه…
قایق را پارو باید زد
قایق را پارو باید زد صخره ها را طی کرد تا به جزیره چشمانت رسید در محاصره آغوشت قلبم می تپد بلندی قامتت لبخندت کودک…
زیر چتر ، برگهای طلایی
زیر چتر ، برگهای طلایی آرام آرام پاییز را به یاد روز های، با تو بودن نقاشی میکنم وزش باد برگها را به رقص آورده…
دل لرزه هایم ، از حد گذشته
دل لرزه هایم ، از حد گذشته دستانم می لرزد دیگر تن خاکی ام را نقاشان با مداد می کشند خنده هایم را زیر چادر…
خیابان
خیابان در خیابان های مزدحم در میان هزاران عابر سر گردان می گردم تا عطر تن ات را دو باره بشنوم در میان بوق های…
جرمم عشق است
جرمم عشق است كه از نيم نگاهى دزدانه ات آغاز شد تا پشت ميله هاى تاريك چشمانت كشاندم بگذار حبس آغوشت باشم آزادى نميخواهم عاقله…
به تو مى انديشم
به تو مى انديشم به فاصله ها قايق را عبور از آب پارو بايد زد صخره ها را گل بايد كاشت دريا را پلى از…
بر ساقه های بیجان
بر ساقه های بیجان جوانه میزند نو نهالان تا صدای شان انعکاس کند بر جنگلی که پرندگاناش میخزند و مردمان شهر سرگردان به دنبال هیچاند…
آغوشت
آغوشت آرام ترین بستر روی زمین است بوسه هایت مسافران زود گذر اند نگران نیستم دفترم را پر کردم از خنده هایت عاقله قریشی