لعنت به این جهانِ پُر از درد و رنج و عار

لعنت به این جهانِ پُر از درد و رنج و عار لعنت به استرس که به ما داده روزگار لعنت به زندگی به جهانِ پُر…

ادامه مطلب

من پریشان خاطرم مردم بدخشانم کجاست

من پریشان خاطرم مردم بدخشانم کجاست سرزمین مادری یعنی خراسانم کجاست گرم بازی های این و آن شدم تهمینه جان من فراموش کرده ام اینکه…

ادامه مطلب

وقتی میخندی جهانم تار و ویران می‌شود

وقتی میخندی جهانم تار و ویران می‌شود قلب من آشفته و دنیا پریشان می‌شود وقتی موهای خودت را باز میداری به خلق مرگ و میر…

ادامه مطلب

یک سو نبرد و جنگ و جدال، یک طرف غم است

یک سو نبرد و جنگ و جدال، یک طرف غم است یک سو صدای گریه و هم درد و ماتم است یک سو جهانِ دهشت…

ادامه مطلب

به پیشواز از روز همبستگی زنان

به پیشواز از روز همبستگی زنان مایه فخر و سرافرازی درین دنیا زن است آه ، در مُلک عزیز ما چرا رسوا زن است ؟…

ادامه مطلب

تو از شب های تار و درد این دنیا چه میدانی

تو از شب های تار و درد این دنیا چه میدانی تو ساحل‌ دیده ای از موج این دریا چه میدانی چو در بزم خرابات…

ادامه مطلب

دل به دریا گر زدم از بهر دیدار تو بود

دل به دریا گر زدم از بهر دیدار تو بود روی سطح آب تصویر پُر از بار تو بود ای مسلمان گر نمیدانی بدان این…

ادامه مطلب

عاشقم ، بدکاره و بد عهد و بی پروا و مست

عاشقم ، بدکاره و بد عهد و بی پروا و مست باورم کن وضعِ من از صد تظاهر بهتر است طلحه مهاجر

ادامه مطلب

ما را هوای پر زدن است و مجال نیست

ما را هوای پر زدن است و مجال نیست ما را امید و مژده ای عید وصال نیست گویا که خون به چشم من انگار…

ادامه مطلب

من ترا ول کرده ام ای عشق، بی تابی مکن

من ترا ول کرده ام ای عشق، بی تابی مکن بار دیگر نور خود بر گیر، مهتابی مکن من که دل دادم پشیمانم ولی ای…

ادامه مطلب

اگر آن دخت پروانی بدست آرد دل ما را

اگر آن دخت پروانی بدست آرد دل ما را به چشمانش ببخشم نقره یا خشت طلا ها را ببخشم مشهد و گرگان و سغد و…

ادامه مطلب

به عشقت من که خوشبینم ولی واقع گرا هستم

به عشقت من که خوشبینم ولی واقع گرا هستم بیایم پیش بابایت و گویم خود کفا هستم ؟ ندارم در بساطم چیزی در عالم تو…

ادامه مطلب

تو مپرس اینکه چرا در غمت افسون شده ام

تو مپرس اینکه چرا در غمت افسون شده ام سر به صحرا زده ام پاک چو مجنون شده ام جرم من بوسه زدن بر رُخ…

ادامه مطلب

دل به دست آوردن آن ماه تابان مشکل است

دل به دست آوردن آن ماه تابان مشکل است هم فراموش کردن زلف پریشان مشکل است آنکه درد عاشقی او را خراب و خسته کرد…

ادامه مطلب

قندهاری را بگو سوی بدخشانم بیا

قندهاری را بگو سوی بدخشانم بیا از ره نیمروز و هلمند سوی پغمانم بیا گرچه میدانم دلت در شهر نیلی است و بس یک چکر…

ادامه مطلب

ما که خود قربان شدیم، دیگر چه قربانی کنیم

ما که خود قربان شدیم، دیگر چه قربانی کنیم خانه های را که پُر درد است چراغانی کنیم ؟ پشت لبخند که ما داریم هزاران…

ادامه مطلب

من که گفتم حال قلبم بی تو هرگز ناب نیست

من که گفتم حال قلبم بی تو هرگز ناب نیست بی تو باغ زندگی پژمرده است ، سیراب نیست بی تو روحم در عذاب و…

ادامه مطلب