طلحه مهاجر

زندگینامه طلحه مهاجر طلحه مهاجر، شاعر بدخشانی است‌که به گونه‌ی عمیق اشتیاق به شعر دارد و تا اکنون اشعار زیادی در قالب‌های مختلف سروده است….

ادامه مطلب

از بدخشانم ولی میلم به سوی کابل است

از بدخشانم ولی میلم به سوی کابل است از بخارایم مسیرم سوی بلخ و زابل استمن به قربان هرات و مشهد و بم میشوم قلبم…

ادامه مطلب

اگر آن دخت پروانی بدست آرد دل ما را

اگر آن دخت پروانی بدست آرد دل ما را به چشمانش ببخشم نقره یا خشت طلا ها را ببخشم مشهد و گرگان و سغد و…

ادامه مطلب

به عشقت من که خوشبینم ولی واقع گرا هستم

به عشقت من که خوشبینم ولی واقع گرا هستم بیایم پیش بابایت و گویم خود کفا هستم ؟ ندارم در بساطم چیزی در عالم تو…

ادامه مطلب

تو مپرس اینکه چرا در غمت افسون شده ام

تو مپرس اینکه چرا در غمت افسون شده ام سر به صحرا زده ام پاک چو مجنون شده ام جرم من بوسه زدن بر رُخ…

ادامه مطلب

دل به دست آوردن آن ماه تابان مشکل است

دل به دست آوردن آن ماه تابان مشکل است هم فراموش کردن زلف پریشان مشکل است آنکه درد عاشقی او را خراب و خسته کرد…

ادامه مطلب

قندهاری را بگو سوی بدخشانم بیا

قندهاری را بگو سوی بدخشانم بیا از ره نیمروز و هلمند سوی پغمانم بیا گرچه میدانم دلت در شهر نیلی است و بس یک چکر…

ادامه مطلب

ما که خود قربان شدیم، دیگر چه قربانی کنیم

ما که خود قربان شدیم، دیگر چه قربانی کنیم خانه های را که پُر درد است چراغانی کنیم ؟ پشت لبخند که ما داریم هزاران…

ادامه مطلب

من که گفتم حال قلبم بی تو هرگز ناب نیست

من که گفتم حال قلبم بی تو هرگز ناب نیست بی تو باغ زندگی پژمرده است ، سیراب نیست بی تو روحم در عذاب و…

ادامه مطلب

اگر خوش تان آمد یک قلبک بزنید

اگر خوش تان آمد یک قلبک بزنید از دست رفته ام دل من را قرار نیست این درد و رنج و آفت ما را شمار…

ادامه مطلب

به قلبم میزنی خنجر و میگویی قوی باشم

به قلبم میزنی خنجر و میگویی قوی باشم رهایم کردی و گفتی نباید منزوی باشم در این دنیا مرا رد میکنی از خود و میگویی…

ادامه مطلب

تو بیا که بی تو این دل شب و هم سحر ندارد

تو بیا که بی تو این دل شب و هم سحر ندارد دل بی قرارم از کس به خدا خطر ندارد تو بهانه گر نمایی…

ادامه مطلب

دو چشمانِ تو می‌گیرد مرا بسیار باور کن

دو چشمانِ تو می‌گیرد مرا بسیار باور کن دو چشمانِ تو سگ دارد ، سگان هار باور کن دو چشمان تو می آید به خوابم…

ادامه مطلب

کاش یوسف به درِ مصر قدم را نمیگذاشت

کاش یوسف به درِ مصر قدم را نمیگذاشت انگشت روی زخم زلیخا نمیگذاشت در لحظه خروج از آن چاه پُر ز درد میرفت و خاطرات…

ادامه مطلب

ما مستحق این همه بی مهری نبودیم

ما مستحق این همه بی مهری نبودیم از درد و غم و رنج فراوان که کبودیم ما را تو مگو کافر و ابلیس و خطا…

ادامه مطلب

من را به جمع مردم وارسته راه نیست

من را به جمع مردم وارسته راه نیست من را کسی به غیر خدایم گواه نیست هر کس رفيق و دلبر و دلدار خویش است…

ادامه مطلب

آن مه تابان به مجلس آمد و خندید و رفت

آن مه تابان به مجلس آمد و خندید و رفت تا بگویم ماه تابان در خودش پیچید و رفت تا بپرسم قصه را وآن خاطرات…

ادامه مطلب

به مناسبت هفتادمین زادروزِ قهرمان ملی، سالار

به مناسبت هفتادمین زادروزِ قهرمان ملی، سالار آزادی، آبروی خاک و نامِ بلند . کلاه کج به تو میزیبید ای شاه خراسانی هنوزم مرد با…

ادامه مطلب

تو بیا عاشق من باش و عذابش با من

تو بیا عاشق من باش و عذابش با من تو بیا ساغر من باش و شرابش با من تو بیا شرم مکن، نغمه شادی سر…

ادامه مطلب

دوبیتی های سر زمین ها

دوبیتی های سر زمین ها الا دلبر مه قربان نگاهت مه قربان دو چشمان سیاهت بیا با ما بشین یک جرعه می خور مه قربان…

ادامه مطلب

کسی را می‌شناسم طفل خود ارزان می‌فروشد

کسی را می‌شناسم طفل خود ارزان می‌فروشد تن خود را برای توته ای از نان می‌فروشد کسی را میشناسم در جهان آرام و بی باک…

ادامه مطلب

مادرم من را ببخش من درد سر بودم برات

مادرم من را ببخش من درد سر بودم برات از بجای خیر باشم من که شر بودم برات مادرم من را ببخش یک عمر دردت…

ادامه مطلب

من ندارم تحفه چون با عشق تقدیمت کنم

من ندارم تحفه چون با عشق تقدیمت کنم گر تو خواهی قلب خود با دست تسلیمت کنم من ندارم چیز با ارزش ولی ای نازنین…

ادامه مطلب

امر ثانی را بمان از علم و انسان دم بزن

امر ثانی را بمان از علم و انسان دم بزن من که کافر نیستم از دین و ایمان دم بزن من نمی‌دانم چرا درب مکاتب…

ادامه مطلب

بی سبب از بر ما رفت و جهان بی رنگ شد

بی سبب از بر ما رفت و جهان بی رنگ شد کاخ این عشق فرو ریخت ، دلِ ما سنگ شد بعد او فاصله مفهوم…

ادامه مطلب

جهان بر حال ما یک بار نه ، صد بار میخندد

جهان بر حال ما یک بار نه ، صد بار میخندد به وضع بی قرار ما جهان بسیار میخندد چنان وضع و هوای ما پریشان…

ادامه مطلب

دو چشمانِ تو می‌گیرد مرا بسیار باور کن

دو چشمانِ تو می‌گیرد مرا بسیار باور کن دو چشمانِ تو سگ دارد ، سگان هار باور کن دو چشمان تو می آید به خوابم…

ادامه مطلب

کسی حال مرا اینجا، در این دنیا نمی‌داند

کسی حال مرا اینجا، در این دنیا نمی‌داند کسی دلتنگی من را در این صحرا نمی‌داند از آن بالای بالا هر چه میگویی بگو اما…

ادامه مطلب

مسعود ما نماد غرور و شهادت است

مسعود ما نماد غرور و شهادت است مسعود ما نماد جلال و صلابت است هر کس که بر مقام بلندش حسود بود حالا خراب و…

ادامه مطلب

من هزاران بوسه تقدیم پدر خواهم نمود

من هزاران بوسه تقدیم پدر خواهم نمود یا که خود را بر رهش چون فرش در خواهم نمود من به درگاه خداوند بزرگ و مهربان…

ادامه مطلب

امی شعر چطور است

امی شعر چطور است آنچه گفتم من که هستم ، آنچه گفتی نیستی من که عاشق پیشه ام ، آخر بگو تو چیستی از بر…

ادامه مطلب

پول های بادآورده

پول های بادآورده از جهان چیزی به جز وصل تو ما را کار نیست این دل دیوانه از وصل تو دست بردار نیست اندکی با…

ادامه مطلب

حال و روزِ من در این ایام چندان خوب نیست

حال و روزِ من در این ایام چندان خوب نیست حال گرگ و گربه ها هم مثل انسان خوب نیست من چه گویم باب حال…

ادامه مطلب

دلم خون است و دنیا را پُر از فریاد میبینم

دلم خون است و دنیا را پُر از فریاد میبینم درین صحرای تار و تیره من فرهاد میبینم دلم از هر چه آدم روی این…

ادامه مطلب

کجایی شاه با عزت و مرد استوار ما

کجایی شاه با عزت و مرد استوار ما کجایی فاتح جنگ و نشان اقتدار ما کجایی تا ببینی دره پنجشیر پُر بار است تو بودی…

ادامه مطلب

من از حرفی که دارد با خودش نیرنگ بیزارم

من از حرفی که دارد با خودش نیرنگ بیزارم شدم من تیره و گویم که من از رنگ بیزارم زمانی قصه های مردم این شهر…

ادامه مطلب

نمیدانم کی را بوسیده ام اما پریشانم

نمیدانم کی را بوسیده ام اما پریشانم چنان آشفته ام گویا که شیطان رفته در جانم به دور من چنان پرواز می‌دارد ولی افسوس که…

ادامه مطلب

اگر کم گویمت یا اینکه هم بسیار میرنجی

اگر کم گویمت یا اینکه هم بسیار میرنجی اگر گویم مزن حرفی تو صد چند بار میرنجی اگر گویم بمان در خانه وقتت تلخ میگردد…

ادامه مطلب

پشت من حرف زیاد است ولی تهمت نه

پشت من حرف زیاد است ولی تهمت نه میکشم هر چه تو پنداری ولی حسرت نه تو بودی رونق گلشن، چه کنم من صد حیف…

ادامه مطلب

چقدر آب و هوای وطنم دلگیر است

چقدر آب و هوای وطنم دلگیر است بخدا پای و دلم بسته به این زنجیر است من ندانم بخدا مصلحت کار کجاست بستن درب مکاتب…

ادامه مطلب

روز فرهنگ هزارگی گرامی باد

روز فرهنگ هزارگی گرامی باد تمام معرفت یعنی هزاره به مکتب می‌رود با رخت پاره به مکتب می‌رود با عزم راسخ چراغانی شده مثل ستاره…

ادامه مطلب

کسی شبیه تو بر من جفا نخواهد کرد

کسی شبیه تو بر من جفا نخواهد کرد دلم شکسته و من را رها نخواهد کرد کسی شبیه تو در مکتب محبت و عشق خلاف…

ادامه مطلب

من از چشمک زدن های تو در بازار میترسم

من از چشمک زدن های تو در بازار میترسم به خود گفتم نترسم من ولی هر بار میترسم زمانی در شجاعت نام من هم شُهره…

ادامه مطلب

نوروز ما به سان همین روز های تلخ

نوروز ما به سان همین روز های تلخ آشفته و خراب و پریشان و خسته است نوروز ما چقدر زمین خورده کم بهاست یارب میان…

ادامه مطلب

اندرابی و بدخشانی و پنجشیری مگو

اندرابی و بدخشانی و پنجشیری مگو اقتدار ما یکی باشد، جدا کردن خطاست وقتی میگویی فقط پروان و یا بلخ کهن ای برادر ریشه های…

ادامه مطلب

پیشنهاد میکنم اسکرین شات گرفته و بعد از

پیشنهاد میکنم اسکرین شات گرفته و بعد از افطار بخوانید ترا در جمع این مردم به مثل مرد میبوسم برادر هایت هر چه بر سرم…

ادامه مطلب

خراسانی ترین فرد خراسان شما هستم

خراسانی ترین فرد خراسان شما هستم بدخشانی ترین فرد بدخشان شما هستم سخن از شعر می‌گویم، سخن از نغمه رنگین من از بازماندگان نسلِ رخشان…

ادامه مطلب

دلیل نارسیدن را چرا از من تو میپرسی

دلیل نارسیدن را چرا از من تو میپرسی خدا تقدیر ما را بد نوشت انگار باور کن طلحه مهاجر

ادامه مطلب

کلاه کج به تو میزیبید ای شاه خراسانی

کلاه کج به تو میزیبید ای شاه خراسانی هنوزم مرد با غیرت به بلخ و هم بدخشانی فقط نام تو درج است در کتاب عشق…

ادامه مطلب

من از چیزی که ترسیدم گريبانم گرفت آخر

من از چیزی که ترسیدم گريبانم گرفت آخر کسی را سر پناه دادم که او جانم گرفت آخر مرا یک لقمه نان از بهر لطف…

ادامه مطلب