هر قفل لبی را سخنی خواهد بود

هر قفل لبی را سخنی خواهد بود در پردهٔ عشق روزنی خواهد بود چون ماه که در دل شبی می تابد تاریخ در آینده ،…

ادامه مطلب

من لحظه لحظه ها را با درد می کشیدم

من لحظه لحظه ها را با درد می کشیدم بر صفحه ی نگاهم شبگرد می کشیدم پاییز بود و یک یک تا برگ و بار…

ادامه مطلب

گشته دلم هوایی دیدار یک کسی

گشته دلم هوایی دیدار یک کسی دنیا چه سرد بی پک سیگار یک کسی در تُنگ تنگ شیشه یی جانِ خویشتن ماهی چه زود گشته…

ادامه مطلب

شرابِ شعرت را

شرابِ شعرت را قطره قطره نوشيدم و دريا دريا غرق شدم آسمان چشمانم دانه دانه باريد و تو كاسه كاسه سيراب شدى من بيشتر شراب…

ادامه مطلب

دیریست

دیریست در سرزمین شعر هایم واژه ها گریه می کنند برگرد با عشقت دوباره آسمانم را آفتابی کن شگوفه باختری

ادامه مطلب

خدایا وقتی که دلتنگ باشی

خدایا وقتی که دلتنگ باشی وٓ با یار خودت در جنگ باشی شکسته میشود آیینه ی دل چنانکه زیر ضرب سنگ باشی شگوفه باختری

ادامه مطلب

تنها نه شعر كرده به ذهنم قدم دريغ

تنها نه شعر كرده به ذهنم قدم دريغ بشكست تا به دست گرفتم قلم دريغ نه این که واژه ها زغزل ریختند و بس خشکیده…

ادامه مطلب

بگذارنقش دستانت

بگذارنقش دستانت در تنم حک شوند بوسه هایت عشق را در من بریزند تا عطر آغوشت را حس کنم و زندگیِ دوباره خیال هایت همیشه…

ادامه مطلب

با لحظه ها بخند و بیا می شود اگر

با لحظه ها بخند و بیا می شود اگر در آسمان صلح و صفا ،می شود اگر در سرزمینِ ما گلِ از شاخه ی امید…

ادامه مطلب

آمدی در نگاه خستهٔ من

آمدی در نگاه خستهٔ من رهرو کوچه های خواب شوی درشبی پیش چشم آینه ها خندهٔ صبح آ‌فتاب شوی آمدی تا شبیه هر مهتابِ خنده…

ادامه مطلب

هر صبح عاشقت می شوم

هر صبح عاشقت می شوم هر شب برایت می میرم هر صبح عاشقت می شوم هر شب برایت می میرم هر صبح عاشقت می شوم…

ادامه مطلب

من درختم

من درختم که پاییز برگ برگ از تنم جدا می کند قامتم هنوز استوار است و هر بهار را انتظار می کشم من آسمانم که…

ادامه مطلب

کنار این همه اندوه عید زیبا نیست

کنار این همه اندوه عید زیبا نیست به روی زخم لباس سپید زیبا نیست کنار سفره ی از عشق، خالیِ شبها اگر که آمده ماهِ…

ادامه مطلب

شب را کنار رود خیالات من بخواب

شب را کنار رود خیالات من بخواب آسوده در ترنم عاشق شدن بخواب در هر نگاهِ حسرتِ آیینه های چشم چون اشک های سرد به…

ادامه مطلب

دیریست باسکوتِ خودم خو گرفته ام

دیریست باسکوتِ خودم خو گرفته ام ای عقل از تو، من ز ازل رو گرفته ام فریاد موج ساحلِ دل را گرفته است من چشمه…

ادامه مطلب

خواب می دیدم

خواب می دیدم خواب می دیدم به کابل خفته ام قصه ی دل پیش میهن گفته ام خواب می دیدم که دست شب شکست قفل…

ادامه مطلب

تنها حافظ

تنها حافظ رفيق تنهايى هايم در گوشم زمزمه كرد “من از بيگانه گان هر گز ننالم كه با من هر چه كرد آن آشنا كرد…

ادامه مطلب

بشکن شبی دستِ سیاهی ها را

بشکن شبی دستِ سیاهی ها را تابستر آغوشِ او می آیم پیچیده در تنپوشِ یک عریانی دزدیده و مدهوش او‌ می آیم شگوفه باختری

ادامه مطلب

با شعر هایم

با شعر هایم به سوی تو قدم می گذارم شاید واژه ها غلط ردیف شده اند هر چی می نویسم به تو نمی رسم شگوفه…

ادامه مطلب

اگر می فهمیدم

اگر می فهمیدم شعر هام به گوش ات می رسد در همین شعر اقرارم را میریختم که‌ همه ی سروده هایم برای توست ! شگوفه…

ادامه مطلب

نهفته در شعر

نهفته در شعر دارم سخنی نگفته در شعر صد راز دلِ نهفته در شعر بشنو ز دلی که درد دارد واز دیده که خونِ رفته…

ادامه مطلب

من درخت نيستم

من درخت نيستم كه در دل زمين ريشه بگسترانم وبه آسمان برگ و بار هديه دهم با آب ، سرشار از تازگى شوم و شاخسارى…

ادامه مطلب

کاش شبیه من بودی

کاش شبیه من بودی دلت برای هیچ کس جزٔ خودت تنگ نمی بود شگوفه باختری

ادامه مطلب

شبیه یک پرنده در قفس بند

شبیه یک پرنده در قفس بند پر و بالم همه در خار وخس بند تو که نزدیک دل از دیده دوری نفس بندم نفس بند…

ادامه مطلب

دوستت دارم

دوستت دارم مثل شب ماه را مثل دریا موج را مثل ماهی آب را مثل خودم که ترا شگوفه باختری

ادامه مطلب

حسرتِ خنده یی به لب تاکی

حسرتِ خنده یی به لب تاکی اینقدر اشک و درد و تب تا کی سنگ در دست و در پیِ دل ها ناله یِ شیشه…

ادامه مطلب

تمام شب برایش گریه کردم

تمام شب برایش گریه کردم بیاد خنده هایش گریه کردم چکیده مثل باران قطره قطره نشسته زیر پایش گریه کردم شگوفه باختری

ادامه مطلب

بشکفت غنچه ی وطنم در بهار غم

بشکفت غنچه ی وطنم در بهار غم زخمی نشسته روی تنم در بهار غم بالم ببست, دست به دستِ قفس مرا بردند دور از چمنم…

ادامه مطلب

آیینه ام مرا همه با سنگ می زنند

آیینه ام مرا همه با سنگ می زنند هر لحظه ام به حیله و نیرنگ می زنند اینجا درخت بهر تبر دسته می شود با…

ادامه مطلب

آفتاب در خون خود می تپید

آفتاب در خون خود می تپید وابر های سیاه ماتم دارند برای آفتاب که کشته شد مادران پا های پر آبله پسران خود را جستجو…

ادامه مطلب

نگاه صبح، روزی وعده ی دیدار خواهد داد

نگاه صبح، روزی وعده ی دیدار خواهد داد غروب آخر به دستِ خود طناب دار خواهد داد من آن افتاده اسپندم که با هر شعله…

ادامه مطلب

من ترا از پشت پنجره ی هستى

من ترا از پشت پنجره ی هستى روى صفحه هاى همه فصل هاى تاريخ مى نويسم تنها زيستن ات در زمستان هاى سرد و تاريك…

ادامه مطلب

کاش بودی که برایم تو سخن می گفتی

کاش بودی که برایم تو سخن می گفتی از جداییِ خود این دردِ کهن می گفتی کاش بودی و در این فصل خزان آلوده لحظه…

ادامه مطلب

شبیهِ آسمانِ خسته ی یک شهر, دلگیرم

شبیهِ آسمانِ خسته ی یک شهر, دلگیرم من از این بازیِ مردم فریبِ دهر دلگیرم درونِ لحظه ها با چشم تر می جویمت هرشب شبیه…

ادامه مطلب

دو چشمت از پسِ پلکت مرا چون دید پنهانی

دو چشمت از پسِ پلکت مرا چون دید پنهانی هلال صورتم روشن شد از خورشید پنهانی نگاهت برد،از میخانه ی چشمم سرود خواب که تا…

ادامه مطلب

حقّ وطن به شعر ما هیچ ادا نمی شود

حقّ وطن به شعر ما هیچ ادا نمی شود با غزلِ من و شما درد، دوا نمی شود گریه ز چشم این وطن جای دگر…

ادامه مطلب

تابوتِ برگ و بار،که پاییز می کشید

تابوتِ برگ و بار،که پاییز می کشید یادیست از بهار،که پاییز می کشید هر شاخه ای سرود شکستن بلند کرد با رقص روی دار، که…

ادامه مطلب

برخاک تن از ابر لبت می چکد آرام

برخاک تن از ابر لبت می چکد آرام هر چک چکِ این بوسه به ما می رسد آرام در هر نفس عشق تو صد گل…

ادامه مطلب

این دل به سوی عشق شما می کٓشد مرا

این دل به سوی عشق شما می کٓشد مرا در هودجی از آینه ها می کَشد مرا من سال هاست بسته به زنجیر این دلم…

ادامه مطلب

آغوش تو گهواره ی آرامِ تنم شد

آغوش تو گهواره ی آرامِ تنم شد سر سبز ترین بستر و باغ و چمنم شد احساس تغزل وسط کوچه ی مغزم پیچیده و نام…

ادامه مطلب

نشد بيايي و با من دو باره سر بكنى

نشد بيايي و با من دو باره سر بكنى شبى به پاى خود از لحظه ها گذر بكنى نشد که بوسه بريزى درونِ جام لبم…

ادامه مطلب

من جام ترک خورده که از سم پُر است

من جام ترک خورده که از سم پُر است آن سینه ِ سر بسته که با غم پُر است آهی بکش و بّیا و در…

ادامه مطلب

كابلِ من! ز دامنت دورم

كابلِ من! ز دامنت دورم من دراین دور دست در گورم بى تو هر لحظه بى تو بودن ها مى زند نيش مثل زنبورم هم…

ادامه مطلب

شاید تویی که در دل ما جا گرفته ای

شاید تویی که در دل ما جا گرفته ای اینسان که اختیار دل از ما گرفته ای من موج سرکشم که گریزانم از خودم توساحلی…

ادامه مطلب

دل شکستن به جای شیشه چه سود

دل شکستن به جای شیشه چه سود دست دادن به دست تیشه چه سود گر تو خاموش ساختی دف وچنگ ناله ی نی میان بیشه…

ادامه مطلب

حرف وطن بدان که با شعر ندا نمی شود

حرف وطن بدان که با شعر ندا نمی شود با غزل من و شما درد، دوا نمی شود گریه ز چشم این وطن جای دگر…

ادامه مطلب

تمامِ زندگی ام شد تباه, یادم هست

تمامِ زندگی ام شد تباه, یادم هست ستاره در نگهم شد سیاه یادم هست عجیب نیست مرا داده ای به هیچ شبی زمانِ بردنِ من…

ادامه مطلب

برخیز و بیا

برخیز و بیا چشمانم را در آغوشت گیر تنم بی نگاه تو سرد است بگذار زندگی را حتی یکبار گرم حس و لمس کنم شگوفه…

ادامه مطلب

این دل دربند شاعرمیکندآخر مرا

این دل دربند شاعرمیکندآخر مرا یادآن لبخند شاعرمی کند آخر مرا می روم در کافه ای با یادِ شیرین صحبتی قهوه ای بی قند شاعر…

ادامه مطلب

از میان خاطراتم باز می چینم تو را

از میان خاطراتم باز می چینم تو را در صدای خسته ی آواز می چینم تورا مثل دریا در تلاطم های خود پیچیده ام موجم…

ادامه مطلب