يك نفر كنار جاده

يك نفر كنار جاده شبيه تاریخ عبور آدم ها را به تماشا ايستاده چشمانش دست ها را لمس مى كند و خون هاى ريخته بر…

ادامه مطلب

نترس

نترس بهار نسیم عشق دارد تنها قامت های خمیده از آن می شکنند تو راست بمان پاییز را زمستان کفن می كند تا باز آب…

ادامه مطلب

من با خود

من با خود آفتاب آورده ام تا ترا از تاریکی شب به صبح امید برسانم آنگاه دروازه های شب را ببندم که ترا به آن…

ادامه مطلب

كابل من! ز دامنت دورم

كابل من! ز دامنت دورم گويى در دور دست در گورم بى تو هر لحظه بى تو بودن ها مى زند نيش مثل زنبورم هم…

ادامه مطلب

شاعرم با حرفِ خود گویی که گوهر سفته ام

شاعرم با حرفِ خود گویی که گوهر سفته ام واژه های بی قرارم در غزل آشفته ام با صدای موج دریا چشم هایم آشناست ساحلم…

ادامه مطلب

در هیچ جا شبیه تو زیبا کسی نبود

در هیچ جا شبیه تو زیبا کسی نبود آواره تر به عشق تو جز ما کسی نبود من مست مست می شوم از بوسه های…

ادامه مطلب

چون برگ های زرد فراموش می شویم

چون برگ های زرد فراموش می شویم در زیر خاک و گرد فراموش می شوم پیچیده در خیال نسیمی بهار عشق در یک خزان سرد…

ادامه مطلب

پیچیده در دهن نفسِ سرد یک گناه

پیچیده در دهن نفسِ سرد یک گناه در من نشسته لذّتِی ازدرد یک گناه می سازدم نگاهِ که تا عمق چشم من سوزانده است جانِ…

ادامه مطلب

براى تو در اين شب ها دلم تنگ است

براى تو در اين شب ها دلم تنگ است در اين شب ها تک و تنها دلم تنگ است هواى چشم من ابرى و بارانى…

ادامه مطلب

با یک دنیا ساز و سرود

با یک دنیا ساز و سرود به شوقِ روی تو چشمم در آب می رقصد میان سینه دل از اضطراب می رقصد چو می رسد…

ادامه مطلب

از گریه های هر شب خلوت سخن بگو

از گریه های هر شب خلوت سخن بگو از لحظه ی شکستن و حسرت سخن بگو با هر صدا ز حنجره ی دار ها بخوان…

ادامه مطلب

هی زن تو به بازار نیا باز گناه است

هی زن تو به بازار نیا باز گناه است لبخندِ لب و عطر و نما باز گناه است باید که تو در گوشه یی از…

ادامه مطلب

می شویم از هجر هم افسانه روزی بعد از این

می شویم از هجر هم افسانه روزی بعد از این توبه تا کردیم از پیمانه روزی بعد از این می کشاند آتش حسرت دوباره شمع…

ادامه مطلب

من از وقتی که در یک آسمان سرد محبوسم

من از وقتی که در یک آسمان سرد محبوسم ز هر چیزی که دارم دور و با یک درد محبوسم من آن برگم که خشکیده…

ادامه مطلب

غزلِ ازگذشته ها

غزلِ ازگذشته ها بی تو بودن عاقبت گفتی که عادت می شود رفته رفته دوری ات مثل قیامت می شود بس که می گیرم سراغش…

ادامه مطلب

سرودِ عشق هم با زندگی بیگانه خواهد ماند

سرودِ عشق هم با زندگی بیگانه خواهد ماند به لب ها نام آزادی فقط افسانه خواهد ماند به شوره زار چشمانم پس از طوفانِ ناکامی…

ادامه مطلب

در شبم آرام تر ازخواب می آیی هنوز

در شبم آرام تر ازخواب می آیی هنوز در میان چشم هایم مثل رویایی هنوز باز هم با هر صدایی انتظارت می کشم خلوت آشفته…

ادامه مطلب

چون سینه یی که دل ز برش دور گشته است

چون سینه یی که دل ز برش دور گشته است یامثل زخم کهنه که نا سور گشته است آخر شکست هر در و دیوار ِ…

ادامه مطلب

پس از شکستنِ من از تو، آه جا مانده

پس از شکستنِ من از تو، آه جا مانده هنوز در دل آیینه_ ماه_ جا مانده چنان شکسته ام و ریز ریز پاشیدم تو گویی…

ادامه مطلب

بگذار

بگذار در شعر هایم زنده گی کنم درست همان جایکه با تو قدم می زنم می خندم و خاموشانه ترا به آغوش می گیرم شگوفه…

ادامه مطلب

ای کاش لحظه ها همه با تو به سر شود

ای کاش لحظه ها همه با تو به سر شود غم های دوریت دگر از دل به در شود حیف است بعد از این همه…

ادامه مطلب

از بس که در دلم غم ابنای عالم است

از بس که در دلم غم ابنای عالم است دریا به حجم گریهٔ بسیار من کم است شفیقه دیباج یارقین ابر های نگاه تو که…

ادامه مطلب

یک شهر خفته در دلِ ما در گرسنگی

یک شهر خفته در دلِ ما در گرسنگی وقتی که خواب نیست مرا در گرسنگی ژولیده آسمان وهوا پُر ز گریه است شاید به خواب…

ادامه مطلب

میهن!خدا کند که بمیرم به جای تو

میهن!خدا کند که بمیرم به جای تو دشمن اگر زده است به تیرم به جای تو من بار رنج این همه تاریخ می کشم عمریست…

ادامه مطلب

من از بسته ترین

من از بسته ترین پنجره‌ٔ امید با خورشیدِ که از نگاهٔ تو طلوع می کند گل می کنم و بهار را هدیه می دهم شگوفه…

ادامه مطلب

عمریست بی تو خسته و سردند لحظه ها

عمریست بی تو خسته و سردند لحظه ها با هر نفس به سینه چو دردند لحظه ها گویی که خواب ها همه یکباره رفته اند…

ادامه مطلب

سرد است گرم کن دل یخ بسته ی مرا

سرد است گرم کن دل یخ بسته ی مرا با شعر با ترانه تنِ خسته ی مرا آهسته لمس کن تو مرا با نگاهِ عشق…

ادامه مطلب

در خلوت آغوش تو این خواب قشنگ است

در خلوت آغوش تو این خواب قشنگ است در جان و دل این لحظه ی نایاب قشنگ است چون خواب وصالت که در این دیده…

ادامه مطلب

چه شده است آشیان غمزده را شاه ماران کمین نشسته در آن

چه شده است آشیان غمزده را شاه ماران کمین نشسته در آن باد و طوفان رها نمی کندش,سر نوشتی چنین نشسته در آن باز خورشید…

ادامه مطلب

بیا

بیا به روز های اول برگردیم ترا عاشقانه بسرایم کتاب اشعارم هنوز نا تمام است شگوفه باختری

ادامه مطلب

بر من هجوم برده از اندوه یک سپاه

بر من هجوم برده از اندوه یک سپاه آیینه می کشد به نگاهم خطِ گناه هرثانیه به وسعت یک سال می شود با هر نفس…

ادامه مطلب

ای روزگارِخوش, تو بیا با بهانه ای

ای روزگارِخوش, تو بیا با بهانه ای این عمر رفت از کفِ ما با بهانه ای بیچاره گشته ایم که رفتیّ و آفتاب روشن نکرد…

ادامه مطلب

از این قسمت شعر

از این قسمت شعر پیش نمی روم در همین سطر برایم بگو “دوستت دارم” راحت باش جز من و تو کسی این شعر را نمی…

ادامه مطلب

یادم برای تو به خداوند گم شده

یادم برای تو به خداوند گم شده در شعله ها چو دانه ی اسپند گم شده دیریست شادی از لب این عمر رفته است در…

ادامه مطلب

می سوزم به شعله ی خویش

می سوزم به شعله ی خویش که آتش اش از هیزم های خشکیده ی سر زمین تو افروخته شد دستان زمان دانه های نور گریخته…

ادامه مطلب

من از این لحظه ها دلگیرم ای دوست

من از این لحظه ها دلگیرم ای دوست به ذهنِ هر قفس زنجیرم ای دوست پس از تو برگ برگ از خود بریزم خزانِ سرد…

ادامه مطلب

فریاد من شکسته و گفتار من کم است

فریاد من شکسته و گفتار من کم است حتا غزل به خامه ی خونبار من کم است از بسکه زخم خورده ام از دست ناکسان…

ادامه مطلب

سرزمین خسته ام با تیشه عادت کرده است

سرزمین خسته ام با تیشه عادت کرده است با شکستن سالها این شیشه عادت کرده است باغ های کوکنار از درد زردش می کند هر…

ادامه مطلب

در جانِ من تلاطم دریاست باسکوت

در جانِ من تلاطم دریاست باسکوت هرموج می کشاندم از اوج تاسکوت ما چون دو راه رد شده ایم از کنار هم فریاد برده است…

ادامه مطلب

چو برگ های فتاده به دست هر بادم

چو برگ های فتاده به دست هر بادم که هر قدر ببرد باز هم من آزادم من و درخت کنار همیم و دلگیریم بهارمن تویی…

ادامه مطلب

تقدیم به ایران زخمی

تقدیم به ایران زخمی تو از سکوت نگاهم به دارها بیزار من از صدای پر از آهِ تار ها بیزار تو از شکستنِ هر سروِ…

ادامه مطلب

بر شیشه می زنند فقط سنگ بیشتر

بر شیشه می زنند فقط سنگ بیشتر بر چشم پاک آینه ها رنگ بیشتر تا می نشست بر دل یک پنجره غبار هر دست می…

ادامه مطلب

ای تو طرا وتِ همه ی فصل ها حریر

ای تو طرا وتِ همه ی فصل ها حریر تو آفتاب عشق نگاهِ صبا حریر یک دشت لاله بر لب ِسرخت دویده است سر سبز…

ادامه مطلب

احساسم را واژه واژه

احساسم را واژه واژه در پايت ريختم دوباره آن را دامن دامن غزل چيدم تا عشقم را در دلت دانه دانه كاشتم و بغل بغل…

ادامه مطلب

واژه زنده گی

واژه زنده گی طوری به تو گره خورده که هر قدر از من فاصله می گیری بی معنا می شود شگوفه باختری

ادامه مطلب

می خواهم

می خواهم در من زمین باشی که من در تو برویم تا درخت تنم با شکوفه ی از عشق رنگ و بو بگیرد شگوفه باختری

ادامه مطلب

مگرتو را

مگرتو را در همه اشعارم نسرودم نشنیدی “دوستت دارم” های مرا مگر می شود بعد از این همه اعتراف دوستت نداشت!!!!! ؟ شگوفه باختری

ادامه مطلب

عشق درياست

عشق درياست من درياترم دلم دريا ترين است درياست عشق درياترم من درياترين است دلم ترا در خود غرق مى كنم تا با دريا درياشوى…

ادامه مطلب

سرمای خزان سخت مرا لرزاند

سرمای خزان سخت مرا لرزاند با هر دوری زمین مرا چرخاند در تُنگ دلم هر چه ترک می بینی از سنگ زمانه قصه ها می…

ادامه مطلب

درد وطنم دگر خارج از تحمل می شود!

درد وطنم دگر خارج از تحمل می شود! بارِ غم هاست که بر شانه ی من می ریزد موج دریاست به کاشانه ی من می…

ادامه مطلب