شهلا دانشور
وقتي در حواس شش گانه ي
وقتي در حواس شش گانه ي حس نامريي ام شناوري، يعني در چشمانم نور ببخشي در گوش هام آوايت چون سنتور آبشاران با تال پرندگان…
نا جوانمردم اگر باز صدايت بكنم
نا جوانمردم اگر باز صدايت بكنم يا دو باره سر و جان را به فدايت بكنم تو اگر باغ شوي رود شوي سبزه شوي بهِِ…
من دل قدسي تو را،بر دل و جان خريده ام.
من دل قدسي تو را،بر دل و جان خريده ام. شربت تلخ الفتِ مهر تو را چشيده ام گاه زشرق مي دمي گاه ز غرب…
مثل نی خالی شدم تا در نوایت ریختم
مثل نی خالی شدم تا در نوایت ریختم شعرِ ناچیزیست، اما در هوایت ریختم روز نوروز است و یاران گل بدست و من ولی سالها…
گفته بودی آنچنان دریا دلم دریا دلم
گفته بودی آنچنان دریا دلم دریا دلم موجه موجه در غزل جاری کنم هر مشکلم چون غروبی خفت در بحر نگاهم عشق تو عالمی دارم…
قدمم را به رهایی خیابان دادم
قدمم را به رهایی خیابان دادم من و عصر که چسان چشم به باران دادم رفت این چار دهه فصل بهاران ازمن تو نبودی و…
شهر غلام روي تو جان ودلم بسوي تو
شهر غلام روي تو جان ودلم بسوي تو يار شدي هوايي و چشم ترم بروي تو ميكشدآخرم مرا سيرت مرد گونه ات به! چه وقار…
شام است و هیچ چیز خوشحالم
شام است و هیچ چیز خوشحالم نمیکند حتا شراب هم سر حالم نمیکند یک شب نشد که لمس کند دوش تو برم امشب اگر غزل…
ذهن قدرتمند؛ حس شاد و خوش بین من است
ذهن قدرتمند؛ حس شاد و خوش بین من است چون که تلقین من است حاجتِ علم اليقينم در دل و دین من است چون که…
دلتنگم و آرزوي من ديدن توست
دلتنگم و آرزوي من ديدن توست گلهاي لبم منتظر چيدن توست خورشيد بتابد وزمين سبز شود كام دو جهان منظر خنديدن توست شهلا دانشور
در تو اعجاز دلانگيز خدا ميبينم
در تو اعجاز دلانگيز خدا ميبينم چنبر چشم ترا آب بقا ميبينم به من انگار فرود آمده باشي وقتي- در سراپاي تو جان بي سر…
خدا قسم به ملايك سر قلم مي داد
خدا قسم به ملايك سر قلم مي داد به يسطُرُوْنِ قلم مژده ي كرم مي داد زحد گذشته گنهكار و مشركين بخيل به اهل مكر…
چنانچه شاعرم و درخیال در گیرم
چنانچه شاعرم و درخیال در گیرم در آرزوی محالت محال در گیرم گهی خیال پریدن کنم ولی افسوس شکسته بال و پرم در زوال در…
تو نباشي چه كنم؟من بخدا ميميرم
تو نباشي چه كنم؟من بخدا ميميرم به وفاي تو قسم من زجفا ميميرم تو كه بر غير درِ قلب گشايي،من را نيمه ي راه گذاري…
پنجره را عقب کشیدم
پنجره را عقب کشیدم آفتاب عابری بر نگین قلبم ذره های الماس پاشید و به کوه قاف نگاه اش رهسپارم کرد مسحور گشتم مثل پری…
بهار آورد امید زندگی را
بهار آورد امید زندگی را نشاط غنچه و بالندگی را برای ما سبق داد از شکستن- دو باره پاشدن سازندگی را شهلا دانشور
بکتاش من معشوقه ها اینجا به زندان است
بکتاش من معشوقه ها اینجا به زندان است گرمابه ها کم نیست در شهرم فراوان است این زندگی محکوم قتل و سنگباران است از جنسِ…
باز پاییز دلم ياد بهار افتاده
باز پاییز دلم ياد بهار افتاده برگ خشكم همه از شاخه قطار افتاده تا که آهو شده ام در وسط جنگل عشق شیر باز آمده…
ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت
ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت چون ریشهی چنار، تهی دل بکارمت گفتی اجازه هست ترا دوست .. دوست… دوست…؟ گفتم هزار بار بگو دوست…
از تنگي دل روبه غزل آوردم
از تنگي دل روبه غزل آوردم ميزان غمم حد اقل آوردم از بس كه به درد دل من می افزود در نامردي او را مثل…
پیش این شمع اگر شب پره باشد كافيست
پیش این شمع اگر شب پره باشد كافيست از تو در دور و برم منظره باشد كافيست آسمان از تو و خورشید و ستاره،…
وجودش محور اصليِ دنياست
وجودش محور اصليِ دنياست تغيري خاص معنايي در اينجاست نباشد خالی از آشوب لیکن- نخستين اتفاق عشق زيباست شهلا دانشور
میروی باز میآیی به فسون سوی دلم
میروی باز میآیی به فسون سوی دلم مثلِ كه خانه بابات شده كوي دلم روز خورشیدی و شب ماه ترا میبینم که چنان چشمی و…
من خاكم و آسمان دورم هستي
من خاكم و آسمان دورم هستي اي اوج نشين چشمه ي نورم هستي فرهاد تویی به بيستون دلمن تو كوهكن و اوج غرورم هستي شهلا…
مدير و عاقل و خلاق ماييم
مدير و عاقل و خلاق ماييم به زيبايي كنيم اغراق ماييم ميان جمله مخلوق خداوند فدا كار و حساس و تاق ماييم شهلا دانشور
لب نیست شکر نیست که لیمو جوس است
لب نیست شکر نیست که لیمو جوس است چالِ تو شبيه شاه و خالت طوس است بيدار چرا میکندم مرغ سحر “از خواب تو بيدار…
قربان تو و حيله و جنگت ميشم
قربان تو و حيله و جنگت ميشم فرمانبر ِهر حرف قشنگت ميشم تو كوه غرور و من چنان كبك دري خوش خوش به خرام دل…
شمعم كه به پاي جان بمانم عاشق
شمعم كه به پاي جان بمانم عاشق تا رگ رگ استخوان بمانم عاشق عاشق که نسوزد جگرش عاشق نيست آتش بزن و بمان بمانم عاشق…
شاعرکه غرق غرق خیالات میشود
شاعرکه غرق غرق خیالات میشود گلبرگهای شعر و ادبیات میشود روح لطیف او که به معراج می رود گویی که واژه واژه کرامات میشود جن…
رفتم كه بي خيال سرا پا شوم نشد
رفتم كه بي خيال سرا پا شوم نشد در دام تو بمانم و شيدا شوم نشد امواج چشمهات مرا سوي صخره زد ماهي شدم كه…
دل هرکس به یک دل راه دارد
دل هرکس به یک دل راه دارد دل من نیز یک همراه دارد به شطرنج محبت گر ببینی ده ها عسکر ولی یک شاه دارد…
در تو مردانه ترین «جاذبهی دنیایی»
در تو مردانه ترین «جاذبهی دنیایی» جُور در قالب هر طیف غزل میآیی چشم تو مصرعِ پیچیدهی بیدل لیکن حتم دارم وسط حنجره ها گیرایی…
خاکی شده ام که آسمانم باشی
خاکی شده ام که آسمانم باشی در پرتو نورِ دیدگانم باشی افتاده ترين برگِ زرد پاييزم خضرم! تو دعاي سبز جانم باشي شهلا دانشور
چنان می پالیاش امشب شتابان
چنان می پالیاش امشب شتابان شبیه عارفی دنبال رضوان که داری خاطرات خوب با او خیابان در خیابان زیر باران شهلا دانشور
تو روحِ قدس و آيات بهاري
تو روحِ قدس و آيات بهاري به رگ رگ شعر من حس توجاري چگونه خط كشم نامت زسينه كه با خون دلم نقش و نگاري…
تا سايهي خود میان چشمم میریخت
تا سايهي خود میان چشمم میریخت آهسته و دانه دانه اشکم میریخت چون شب همه اصوات زمین دل را در خویش فرو برده و در…
به من خرمای ديدارت طعام است
به من خرمای ديدارت طعام است صدايت بانگ شامي در صيام است اگر از شهد لبهايت ننوشم دگر نوشیدنی بر من حرام است شهلا دانشور
بغضت گرفته آه به باران نمی رسد
بغضت گرفته آه به باران نمی رسد داش آکلِ که هیچ به مرجان نمی رسد بیژن به چاه و چاله و فرهاد کوه کَند میراث…
باران باران از آسمان می بارد
باران باران از آسمان می بارد در دامن خاک هستیاي میکارد مانند فلک مست در آشوبم که باران گاهی بوی تنت میآرد شهلا دانشور
آه دکتر جگرم درد شده ، میدانی
آه دکتر جگرم درد شده ، میدانی رُخم از دردِ درون ، زرد شده، میدانی درد من کوه شده کار ز کارم بگذشت به خزان…
از جنس سنگ هستی و کارت شکستن است
از جنس سنگ هستی و کارت شکستن است دل نیست بین سینهی تو تکه آهن است آیینه نیست، عهد و وفا نیست، شیشه نیست آن…
بيا اي ماهِ من
بيا اي ماهِ من از چشم خود خورشيد روشن كن مرا از حس و حال مشرقي مغروب دريا كن زمين تا آسمان صد فاصله…
ياد سابق كرده جان دارد صدايت جانكم!
ياد سابق كرده جان دارد صدايت جانكم! هیچ میبینی که کرده دل فدایت جانکم؟ من نهالِ ماهِ حوتم تو بهار خوش نسیم سبز میآیم که…
نبضش سکوت کرده و بی دم نشسته است
نبضش سکوت کرده و بی دم نشسته است این باغ در کشاکش ماتم نشسته است جغدان به شاخه های بلندی زد آشیان گنجشککان به سیطرهی…
من به اویم مبتلا و او به رویا مبتلا
من به اویم مبتلا و او به رویا مبتلا کاش من هم مثل او بودم به تقوا مبتلا قدر من را او نمیداند ولی بر…
مثل بوسه بر لب شعرت شبيخون ميزنم
مثل بوسه بر لب شعرت شبيخون ميزنم در غزل هايت كه مي ریزی سراپای تنم چشم من انگور و سرخيِ لبم آب انار سیر کی…
گفتند خدا صبر دهد دلشده را
گفتند خدا صبر دهد دلشده را از خاك جدا، آب و نمي گل شده را مجنون نكند ترك بيابان تموز ديوانه نيابد ره ي عاقل…
فغان فغان نشنیدی صدای میهن ماست
فغان فغان نشنیدی صدای میهن ماست که حق مادر خود را کند حلال کجاست؟ به اجنبی و تجاوزگران جواب دهید چه با تفنگ، چه باسنگ،…
شوق کعبه در وجودم خانه کرد
شوق کعبه در وجودم خانه کرد دل مرا جارو کشِ میخانه کرد من خدا جستم در آغوشِ حرم نور حق را از رسولِ محترم کعبه…
سمت خلاف رود شنا از جسارت است
سمت خلاف رود شنا از جسارت است در عشق استقامت یاران شهامت است در خانقاهِ عشق تو افتاده ام به وجد نسبت بتو علاقهي مخلص…