چسان به محرمی دل رسد زکوشش بیدل

چسان به محرمی دل رسد زکوشش بیدل نفس به خانهٔ آیینه نیز جا که ندارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چنان‌خشکی‌ست بیدل بحرامکان‌را که‌می‌بینم

چنان‌خشکی‌ست بیدل بحرامکان‌را که‌می‌بینم غبار افشاندنی چون دامن صحرا سحابش را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چه حسرت‌ها که در خاکسترم خون می‌خورد بیدل

چه حسرت‌ها که در خاکسترم خون می‌خورد بیدل سپند شوقم و از ناله خالی‌گشته آغوشم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چو بیدل ازهوس سیر کعبه مستغنی ‌ست

چو بیدل ازهوس سیر کعبه مستغنی ‌ست کسی‌که‌گرد تو یعنی به دور دل‌گردید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چو شمع چاره ندارم ز سوختن بیدل

چو شمع چاره ندارم ز سوختن بیدل وفا گلی به سرم زد که داغدارم‌ کرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چوبرق ازچنگ فرصت رفت بیدل دامن وصلش

چوبرق ازچنگ فرصت رفت بیدل دامن وصلش ز دود خرمن هستی مگریابم نشانش را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چون سحر بیدل من و هستی تعب پیراهنی

چون سحر بیدل من و هستی تعب پیراهنی کز حیا بر خویش تا بالد نفس تنگی کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حاصل جمعیت اسباب جز عبرت نبود

حاصل جمعیت اسباب جز عبرت نبود مفت ما بیدل‌ که مژگانی بهم آورده ایم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حرف‌لعل اوخموشم کردبیدل‌عمرهاست

حرف‌لعل اوخموشم کردبیدل‌عمرهاست گبر دارد رو به محرابی‌که می‌سوزد مرا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل درین بساط تماشاییان وهم

بیدل درین بساط تماشاییان وهم از دل چه دیده‌اند که دردش ندیده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل دلت اگرهوس آهنگ منزل است

بیدل دلت اگرهوس آهنگ منزل است ما و شکست‌کوشش وتدبیر خواب پا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

خط سیرابی ندارد مسطر موج سراب

خط سیرابی ندارد مسطر موج سراب بیدل این دلبستگی برنقش آب وگل چرا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

خودآرایی چه مستور و چه اظهار

خودآرایی چه مستور و چه اظهار خراباتی چه مخموری چه مستی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دامن دیده به هر سرمه میالا بیدل

دامن دیده به هر سرمه میالا بیدل انتظاری شو وگرد سر راهی دریاب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در تغافلخانهٔ ابروی اوست

در تغافلخانهٔ ابروی اوست بی دل آن طاقی‌ که نقشش قاش نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در روز توان خواند خط جبههٔ بیدل

در روز توان خواند خط جبههٔ بیدل چون شمع همه ‌گر به شب تار نویسند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

درآتش فکن بیدل این رخت وهم

درآتش فکن بیدل این رخت وهم تو افسرده‌ای کارکس خام نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

درین حسرت‌ که مهر طلعتش‌ کی پرده برگیرد

درین حسرت‌ که مهر طلعتش‌ کی پرده برگیرد چو بیدل می‌تپد هر شب به چشم خون فشان انجم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دست هوسم شیفتهٔ دامن کس نیست

دست هوسم شیفتهٔ دامن کس نیست بیدل چو نسیمم همه تن‌گرد رمیدن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دل چه امکان است بیرون آید از دام امل

دل چه امکان است بیرون آید از دام امل مهره بیدل در حقیقت مار را جزو تن است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دلنشین ما نشد بیدل از این طاق و سرا

دلنشین ما نشد بیدل از این طاق و سرا جز همین نقش‌کف‌ دستی‌ که دندان‌ کرد طرح حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دو روزی طرف با دل هم ‌ببستم چون نفس بیدل

دو روزی طرف با دل هم ‌ببستم چون نفس بیدل بر این تمثال آخر خانهٔ آیینه تنگ آمد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ر بس در آرزوی می سرا ‌پا حسرتم بیدل

ر بس در آرزوی می سرا ‌پا حسرتم بیدل نفس تا بر لبم آید صدای جام می‌خیزد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

رفع خواهدگشت بیدل شبههٔ وهم دویی

رفع خواهدگشت بیدل شبههٔ وهم دویی صاحب اسرار توحید من اکنون می‌رسد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز ابنای زمان بیهوده دردسر مکش بیدل

ز ابنای زمان بیهوده دردسر مکش بیدل اگر باری نداری التفاتت چیست با خرها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز بس در یاد چشم او سراپا مستی‌ام بیدل

ز بس در یاد چشم او سراپا مستی‌ام بیدل قدح بالید اگر خمیازه‌ گل کرد از خمار من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز تیغ یار سر ما بلند شد بیدل

ز تیغ یار سر ما بلند شد بیدل به موج خیمهٔ ناز حباب می‌بافند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز خون آرزو صدرنگ می‌بالد بهار من

ز خون آرزو صدرنگ می‌بالد بهار من نهال باغ یأسم ریشه در آب دگر دارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز سعی بیخودی نقد اثرها باختم بیدل

ز سعی بیخودی نقد اثرها باختم بیدل جهانی را به عنقا برد بال افشانی رنگم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز طنین پشهٔ بی‌نفس خجلست بید‌ل هیچکس

ز طنین پشهٔ بی‌نفس خجلست بید‌ل هیچکس به کجایم وکه‌ام و چه‌ام‌که تو جز به ناله ندانی‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز ننگ ابتذالم آب خواهد ساختن بیدل

ز ننگ ابتذالم آب خواهد ساختن بیدل تعلق نقش مضمونی که دل بسیار می‌بندد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زبان شرم اگر باشد به‌کام خامشی بیدل

زبان شرم اگر باشد به‌کام خامشی بیدل جواب مدعایت می‌دهد از ما نه پرسیدن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زمینگیرم به افسون دل بی‌مدعا بیدل

زمینگیرم به افسون دل بی‌مدعا بیدل در آن وادی‌که منزل نیز می‌افتد به راه آنجا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زین هوس‌هایی که بیدل در تخیل چیده‌ایم

زین هوس‌هایی که بیدل در تخیل چیده‌ایم یأس اگر بر دل نزد امروز، فردا می‌زند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سحر است بیدل این همه سختی‌کشیدنت

سحر است بیدل این همه سختی‌کشیدنت سندان‌گرفته‌ای به سر از پیکر حباب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سراپا معنی دردم عبارت ختم‌ کن بیدل

سراپا معنی دردم عبارت ختم‌ کن بیدل که من هر جا گریبان چاک‌ کردم ناله عریان شد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سعی جبین عرق شد ومحروم سجده ماند

سعی جبین عرق شد ومحروم سجده ماند بیدل در آب ریخت خجالت نیاز من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سودایی هوس را کم نیست موی سر هم

سودایی هوس را کم نیست موی سر هم بپدل مپیچ ازین بیش دستار تا به ‌گردن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شبنم انشا بود بیدل خجلت پرواز صبح

شبنم انشا بود بیدل خجلت پرواز صبح برکفن زد تا عرق‌ کرد از دویدن زندگی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شرم‌دار ازکمال ما بیدل

شرم‌دار ازکمال ما بیدل قطره ظرف و حباب حوصله‌ایم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شکوه مردم‌ ز گردون بیدل از کم وسعتی‌ست

شکوه مردم‌ ز گردون بیدل از کم وسعتی‌ست ناله در پرواز آید چون قفس تنگی‌کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

صبح بودم‌ گر سبکروحی به دادم می‌رسید

صبح بودم‌ گر سبکروحی به دادم می‌رسید سخت جانی‌ کرد بیدل خشت این ویرانه‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

طاقت رمید بسکه به‌وحشت قدم زدیم

طاقت رمید بسکه به‌وحشت قدم زدیم بید‌ل شکست دامن ما تا کمر کشید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عافیت رنگی ندارد در بهار اعتبار

عافیت رنگی ندارد در بهار اعتبار بیدل از درد است چشم اهل این گلزار سرخ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عدل نپسندد خلاف وضع استعداد خلق

عدل نپسندد خلاف وضع استعداد خلق بپدل اینجا آنچه بهر ماست لایق می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عمرها شد بیدل احرام خموشی بسته‌ام

عمرها شد بیدل احرام خموشی بسته‌ام آخراین ضبط نفس خواهد خروش صور شد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غبار تیره‌بختیها به این لنگر نمی‌باشد

غبار تیره‌بختیها به این لنگر نمی‌باشد نمی‌آید برون چون سایه روزم بیدل از شبها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غفلت بیدل ما تا به‌ کجا گرد کند

غفلت بیدل ما تا به‌ کجا گرد کند ابر رحمت نشود تر به ‌گناه خشکش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

فرصتت مفت‌است بیدل چند غافل زیستن

فرصتت مفت‌است بیدل چند غافل زیستن چشمکی دارد هوای نرگسستان قدح حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

فطرت بیدل همان آیینهٔ معجزنماست

فطرت بیدل همان آیینهٔ معجزنماست هر سخن‌ کز خامه‌اش می‌جوشد الهام است وبس حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب