مشت خاکی بیدل ازتقلید گردون شرم دار

مشت خاکی بیدل ازتقلید گردون شرم دار دست قدرت ‌کی به این برج مثمن می‌رسد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مگر آواز پایی بشنوم بیدل درین وادی

مگر آواز پایی بشنوم بیدل درین وادی به رنگ نقش پا در راه حسرت سر بسر گوشم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من بیدل از در عاجزی به‌چه سو روم، به‌کجا رسم

من بیدل از در عاجزی به‌چه سو روم، به‌کجا رسم همه سوست حکم بروبرو همه‌جاست شوربیا بیا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

منفعل از دعوی نشو و نمای هستی‌ام

منفعل از دعوی نشو و نمای هستی‌ام ساز من در خاک بیدل بیش ازین آهنگ داشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نا توانی قطع‌کن بیدل ز ابنای زمان

نا توانی قطع‌کن بیدل ز ابنای زمان آشنای‌کس نگردند این حیا بیگانه‌ها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نامداری هوسی بیش ندارد بیدل

نامداری هوسی بیش ندارد بیدل به نگین راست نگردد خم پشت خاتم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندارد بزم پیری نشئه‌ای از زندگی بیدل

ندارد بزم پیری نشئه‌ای از زندگی بیدل چو قامت حلقه‌گردد ساغر دور فنا باشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندانم ‌کجا رفتم از خوبش بیدل

ندانم ‌کجا رفتم از خوبش بیدل به یاد خرامی خرامیده بودم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نشئهٔ آسودگی در ساغر یأس است و بس

نشئهٔ آسودگی در ساغر یأس است و بس راحت جاوید دارد هرکه بیدل می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نقش پرتو برنمی‌دارد جبین آفتاب

نقش پرتو برنمی‌دارد جبین آفتاب غیر هم اوبود لیک ازنام بیدل ننگ داشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نه مخموری نه مستی چیست بیدل

نه مخموری نه مستی چیست بیدل دماغت از چه عالم آفریدند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نوی بیدل از ساز امکان نرفت

نوی بیدل از ساز امکان نرفت نشد کهنه تجدید ایجادها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست بیدل ذره‌ای‌ کز من تپش سرمایه نیست

نیست بیدل ذره‌ای‌ کز من تپش سرمایه نیست چون هوای نیستی در طبع امکان ساری‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیستم بیدل چو تخم از خاکساری ناامید

نیستم بیدل چو تخم از خاکساری ناامید آخر این افتادگیهایم عصا خواهد شدن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هر طرف چون اشک بیدل می‌دویم

هر طرف چون اشک بیدل می‌دویم تا کجا بی‌لغزش افتدگام ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هرکجا رفتیم سیر خلوت دل داشتیم

هرکجا رفتیم سیر خلوت دل داشتیم بیدل‌آ‌غوش فلک هم روزنی زین خانه بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

همچو اهل‌ قبر بیدل بی‌نفس‌ باشی ‌خوش ‌است

همچو اهل‌ قبر بیدل بی‌نفس‌ باشی ‌خوش ‌است تا نبندد رشته‌ات بر سازگردون احتیاج حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

همه لطفی و از حال من بیدل نه‌ای غافل

همه لطفی و از حال من بیدل نه‌ای غافل نظر پوشیده سوی خاکساران دیدنت نازم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هیچکس در عالم اقبال فارغ‌بال نیست

هیچکس در عالم اقبال فارغ‌بال نیست رخش نتوان تاختن بیدل به پشت بامها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

وفا سر رشته‌ای دارد که هرگز نگسلد بیدل

وفا سر رشته‌ای دارد که هرگز نگسلد بیدل نمی‌افتد زگردن گر فتاد از دست زنارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یک قلم بیدل غبار وحشت نظاره‌ایم

یک قلم بیدل غبار وحشت نظاره‌ایم عشق نتوانست ما را بی‌تحیر رام‌ کرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مجو از طفل‌خویان‌، فطرت آزادگان بیدل

مجو از طفل‌خویان‌، فطرت آزادگان بیدل به پرواز نگه‌کی سرسا اشک از دویدنها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مدعی درگذر از دعوی طرز بیدل

مدعی درگذر از دعوی طرز بیدل سحر مشکل که به کیفیت اعجاز رسد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مشق معنی‌ام بیدل بر طبایع آسان نیست

مشق معنی‌ام بیدل بر طبایع آسان نیست سر فرو نمی‌آرد فکر من به هر زانو حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مگر ز چشمش غلط نگاهی فتاد بر حال زار بیدل

مگر ز چشمش غلط نگاهی فتاد بر حال زار بیدل وگرنه آن برق بی‌نیازی پی گیاه که می‌خرامد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من بیدل از طرق ادب نگزیده‌ام ره دامنی

من بیدل از طرق ادب نگزیده‌ام ره دامنی که ز لغزش آبله‌زا شود قدم یقین به ‌گمان‌ کج حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من‌گم‌کرده بضاعت به چه نازم بیدل

من‌گم‌کرده بضاعت به چه نازم بیدل دلکی بود ازبن پیش در آن‌ گیسو ماند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ناتوانی بیدل از تشویش قدرت فارغ است

ناتوانی بیدل از تشویش قدرت فارغ است عقده در بی‌ناخنیها بیشتر واکرده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نامداریها گرفتاری‌ست در دام بلا

نامداریها گرفتاری‌ست در دام بلا بیدل انگشت شهان را طوق‌گردن خاتم است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندارد کاوش دل صرفهٔ امن ‌کسی بیدل

ندارد کاوش دل صرفهٔ امن ‌کسی بیدل در این ناسور توفانهای خون خفته‌ست مخراشش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندانم گل‌فروش باغ نیرنگ کی‌ام بیدل

ندانم گل‌فروش باغ نیرنگ کی‌ام بیدل هزار آیینه دارد در پر طاووس تمثالم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نظر باز چراغان تأمل نیستی بیدل

نظر باز چراغان تأمل نیستی بیدل شرار سنگ هم در بیضه پرورده‌ست طاووسی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نقش خمیازهٔ واژون حبابم بیدل

نقش خمیازهٔ واژون حبابم بیدل آه ازین ساغر عبرت‌ که بنایم‌ کردند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نه به عزت آنهمه مایلم نه به جاه و رتبه مقابلم

نه به عزت آنهمه مایلم نه به جاه و رتبه مقابلم صدف قناعت بیدلم ز دل شکسته‌گهر به‌کف حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نی مطلبی بود، نی مدعایی

نی مطلبی بود، نی مدعایی ما را به هر رنگ‌کردند بیدل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست بیدل را به غیر از خاک راه بیکسی

نیست بیدل را به غیر از خاک راه بیکسی آنکه گاهی ازکرم دستی ‌گذارد بر سرش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیستم بیدل هوس پروانهٔ این انجمن

نیستم بیدل هوس پروانهٔ این انجمن چشم عبرت بر نگاه واپسین مالیده‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هر کجا بیدل از این باغ نهال‌ست بلند

هر کجا بیدل از این باغ نهال‌ست بلند در هوای قد او ناله کشیده‌ست قدی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هرکجا سرکرده‌ام بیدل دعای دولتش

هرکجا سرکرده‌ام بیدل دعای دولتش جوش‌آمین از زمین تا آسمان پیچیده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هم ز وضع اشک خود بیدل غبار خویش‌گیر

هم ز وضع اشک خود بیدل غبار خویش‌گیر کزگریبان تا برون آورده‌ای سر سجده‌ای حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

همیشه تشنه لب خون ما بود بیدل‌

همیشه تشنه لب خون ما بود بیدل‌ چوشیشه هرکه به دست آورد دل ما را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هیچکس بر در نزد بیدل ز زندانگاه چرخ

هیچکس بر در نزد بیدل ز زندانگاه چرخ عجز ما این خانهٔ دلگیر روشن می‌کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یاد ما حسن تو را آینهٔ استغناست

یاد ما حسن تو را آینهٔ استغناست نالهٔ بلبل بیدل علم‌شان‌گل است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یک قلم عرصهٔ تسلیم فناییم چو صبح

یک قلم عرصهٔ تسلیم فناییم چو صبح بیدل از ما به نفس نیز توان ‌گرد انگیخت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مجو از هرزه ‌طبعان جوهر پاس نفس بیدل

مجو از هرزه ‌طبعان جوهر پاس نفس بیدل که حفظ بوی خود مشکل بودگلهای خندان را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

محال بود بر اسباب پا زدن بیدل

محال بود بر اسباب پا زدن بیدل به پشت دست نزد ناخن از حیا انگشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مخواه غیر توهم ز اغنیا بیدل

مخواه غیر توهم ز اغنیا بیدل که ابر مزرع این قوم بنگ می‌بارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مصرع آهی ‌که گردد از شکست دل بلند

مصرع آهی ‌که گردد از شکست دل بلند گر فتد موزون به‌ گوش بیدل شیدا زنید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مگر ز زلف تو دارد طریق بست وگشاد

مگر ز زلف تو دارد طریق بست وگشاد گه بیدل اینهمه‌ مضمون دلگشا بسته‌ست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من بیدل اینقدر از جنون به خیال هرزه تنیده‌ام

من بیدل اینقدر از جنون به خیال هرزه تنیده‌ام رقم جریدهٔ مدعا غلط است اگر نکنم غلط حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب