برق جولان آه بیدل یاس‌پرورد است و بس

برق جولان آه بیدل یاس‌پرورد است و بس الحذر ای مدعی این دود آتش‌زاده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بسکه بیدل زین چمن پا در رکاب وحشتم

بسکه بیدل زین چمن پا در رکاب وحشتم بر سپند شبنم من غنچه مجمر می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بلندست آنقدرها آشیان عجز ما بیدل

بلندست آنقدرها آشیان عجز ما بیدل که بی‌سعی شکست بال و پر نتوان رسید اینجا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به این هستی ز اسباب دگر تهمت مکش بیدل

به این هستی ز اسباب دگر تهمت مکش بیدل نفس‌کم‌نیست آن‌باری‌که بر دوش حباب افتد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به جایی می‌رسی بیدل مباش از جستجو غافل

به جایی می‌رسی بیدل مباش از جستجو غافل دری ازآشیان تا وا شود یک چند پروازی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به چنین بضاعت شعله زن من بیدل و غم سوختن

به چنین بضاعت شعله زن من بیدل و غم سوختن که چو شمع در بر انجمن شرر است اگر گهر افکنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به دامن عجز پا شکستن جهانی از امن داشت بیدل

به دامن عجز پا شکستن جهانی از امن داشت بیدل دل از تک و تاز جمع‌ کردم چو موج درگوهر آرمیدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به ذوق‌ کوثر و الوان نعمت خون مخور بیدل

به ذوق‌ کوثر و الوان نعمت خون مخور بیدل بهشت آن بس ‌که یابی نان‌ گرم و آبک سردی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به سامانست بیدل عشرتت در خورد همواری

به سامانست بیدل عشرتت در خورد همواری به سیر این چمن باید روی آیی‌ که رنگ آیی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به طعن بیدل دیوانه سربرهنه نیایی

به طعن بیدل دیوانه سربرهنه نیایی مباد کفش ز پا برکند به دست بپوشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به کلفت ساختم از امتداد زندگی بیدل

به کلفت ساختم از امتداد زندگی بیدل چو آب استادگی از حد برد زنگار جوشاند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به نقش پا چه رسد بیدل از نوازش چرخ

به نقش پا چه رسد بیدل از نوازش چرخ به باد می‌دهدم گر ز خاک بردارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به هستی ‌بیدل ‌مفلس‌ چه ‌لافد

به هستی ‌بیدل ‌مفلس‌ چه ‌لافد ز قلقل شیشهٔ بی‌باده عاری‌ست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به وهم عافیت چون غنچه محروم از گلم بیدل

به وهم عافیت چون غنچه محروم از گلم بیدل شکستی‌ کو که رنگ دامن او ریزد از چنگم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به‌این‌کثرت‌نمایی غافل ازوحدت مشو بیدل

به‌این‌کثرت‌نمایی غافل ازوحدت مشو بیدل خیال آیینه‌ها درپیش دارد شخص تنها را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بوی وصل ‌کیست بیدل‌ گلشن‌آرای امید

بوی وصل ‌کیست بیدل‌ گلشن‌آرای امید پای تا سر یاس بودم انتظارم کرده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بی‌جلوه او بید‌ل زین باغ چه ‌گل چیند

بی‌جلوه او بید‌ل زین باغ چه ‌گل چیند در کسوت چاک دل چون صبح مگر خندد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل آرایش تحقیق مقابل می‌خواست

بیدل آرایش تحقیق مقابل می‌خواست کاش من هم نگهی آینه بین می‌کردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از افسانه‌پردازان این محفل مباش

بیدل از افسانه‌پردازان این محفل مباش شمع ‌را غیر از زبان چرب خود جانکاه نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از آن بهار که توفان جلوه داشت

بیدل از آن بهار که توفان جلوه داشت رنگم شکست و آینه‌ای در کنار ماند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از این چارسو عشوه ی دیگر مخر

بیدل از این چارسو عشوه ی دیگر مخر غیر فنا هیچ جنس نزد حق ارزنده نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از بسکه تنک مایهٔ دردیم چو شمع

بیدل از بسکه تنک مایهٔ دردیم چو شمع صد نگه آب شد و یک مژه‌گریان‌کردیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بید‌ل از جلوه قانعم به خیال

بید‌ل از جلوه قانعم به خیال چه توان کرد نارساست نگاه حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بید‌ل از خلق جهان عشوهٔ خوبی نخوری

بید‌ل از خلق جهان عشوهٔ خوبی نخوری غازهٔ چهرهٔ این قوم به حق می‌باشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از دولت دونان به‌تغافل بگذر

بیدل از دولت دونان به‌تغافل بگذر هیچ نگشاید اگر سرکشد از پا ناخن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از شب‌پره ‌کیفیت خورشید مپرس

بیدل از شب‌پره ‌کیفیت خورشید مپرس حق نهان نیست ولی خیره‌نگاهان‌ کورند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از علم و عمل‌گر مدعا جمعیت است

بیدل از علم و عمل‌گر مدعا جمعیت است هیچ کاری غیر بیکاری نمی‌آید به‌کار حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از قید خودم هیچ مپرس

بیدل از قید خودم هیچ مپرس دامن سایه ته دیواریست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از مشت غبار حسرت‌آلودم مپرس

بیدل از مشت غبار حسرت‌آلودم مپرس یک بیابان خار خارم‌، یک نیستان ناله‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از وهم فسردی‌، چه تعلق‌، چه وفاق

بیدل از وهم فسردی‌، چه تعلق‌، چه وفاق طایر رنگ‌،‌کمین قفس و دام نداشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ازکلفت افسرده‌دلیها چو سپند

بیدل ازکلفت افسرده‌دلیها چو سپند مشکلی داشتم از سوختن آسان‌کردند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ازین سراب وهم جام فریب خورده‌ای

بیدل ازین سراب وهم جام فریب خورده‌ای تا به عدم نمی‌رسی دور نماست زندگی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل آشفتهٔ ما بوی جمعیت نبرد

بیدل آشفتهٔ ما بوی جمعیت نبرد تا به‌کی در حلقهٔ زلف پریشان شما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اکنون با خودم غیراز ندامت هیج نعست

بیدل اکنون با خودم غیراز ندامت هیج نعست آنچه بی‌خود داشتم در بر نمی‌دانم چه شد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اگر لعل او نیست تبسم‌فروش

بیدل اگر لعل او نیست تبسم‌فروش شبنم‌ گلهای زخم‌ گرد نمکدان‌ کیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل امشب در نثار آباد ذوق نام او

بیدل امشب در نثار آباد ذوق نام او سبحه سودای خوشی کرده‌ست‌، ارزان نیست سر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اندیشهٔ طور و شجر ایمن چند

بیدل اندیشهٔ طور و شجر ایمن چند آتشی نیست درین جا تو نفس سوخته‌ای حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل این صورت وشکل آنهمه نیست

بیدل این صورت وشکل آنهمه نیست آدمی معنی دیگر دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل این‌دنیا نه‌امروز امتحانگاهست و بس

بیدل این‌دنیا نه‌امروز امتحانگاهست و بس تا جهان باقی‌ست زن می‌آزماید مرد را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به اشارات فنا راه نبردی

بیدل به اشارات فنا راه نبردی عمری‌ست‌که‌گفتیم نظیر تو ‌عدیم است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به تیغ و خنجر نتوان شدن بهادر

بیدل به تیغ و خنجر نتوان شدن بهادر لشکر عمود خواهد تا آهنین‌ که دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به خود جنون‌ کن و صد پیرهن ببال

بیدل به خود جنون‌ کن و صد پیرهن ببال بی‌چاک جامهٔ هوس اتو نکرده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به طاق ابروی وهمی‌ست جام خلق

بیدل به طاق ابروی وهمی‌ست جام خلق چندانکه هوش‌کارکند سنگ می‌زنند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به مشق اوهام دل را سیاه‌کردیم

بیدل به مشق اوهام دل را سیاه‌کردیم تاکی طرف برآید آیینه با نفسها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به یاد زلف او گر ناله‌ای سر می‌کنم

بیدل به یاد زلف او گر ناله‌ای سر می‌کنم تسلیم‌ گوشم می‌کشد کای بی‌ادب خود چنگ شو حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به‌هرچه عزم‌کنی وصل مقصد است

بیدل به‌هرچه عزم‌کنی وصل مقصد است اینجا نشانه‌هاست‌، تو شست ازکمین‌گشا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ترانه‌سنج چه سازی که عمرهاست

بیدل ترانه‌سنج چه سازی که عمرهاست از پردهٔ خیال حدیثت شنوده‌ایم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ثمر باغ‌کمالم چه توان‌کرد

بیدل ثمر باغ‌کمالم چه توان‌کرد پیش از همه در خاک مرا پیش رسی‌برد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل چه بگذرد کس از عالم‌ گذشتن

بیدل چه بگذرد کس از عالم‌ گذشتن این جاده پی سپر بود رنج قدم نکردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل چو سایه محو ز خود رفتنم هنوز

بیدل چو سایه محو ز خود رفتنم هنوز وحشت بجاست ‌گر همه آرام هم شدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب