ز بیدل مپرسید مضمون زلفش

ز بیدل مپرسید مضمون زلفش چه خواند کسی خط پیچیدهٔ شب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز حرص منعمان سعی‌گدا همگن مدان بیدل

ز حرص منعمان سعی‌گدا همگن مدان بیدل که خاک از بهر خوردن بیش از آتش اشتها دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز دورباش شکوه غیرت‌کراست جرأت‌کجاست طاقت

ز دورباش شکوه غیرت‌کراست جرأت‌کجاست طاقت تو مرد میدان جستجو باش‌ که بیدل ما جگر ندارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز شرم بیدلی خود گداختم بیدل

ز شرم بیدلی خود گداختم بیدل دلی ندارم و سودایی وصال توام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز فرق تا قدمم صرف سجده شد بیدل

ز فرق تا قدمم صرف سجده شد بیدل چو خامه رفته‌ام از خود به سعی پیشانی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زآمد ورفت نفس آیینهٔ دل تیره شد

زآمد ورفت نفس آیینهٔ دل تیره شد موج صیقل آبیاری‌کرد بیدل زنگ را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زخود رفتیم اما محرم ما کس نشد بپدل

زخود رفتیم اما محرم ما کس نشد بپدل درای محمل دل سخت نامحسوس می‌نالد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زین اثرها کز سعادت خفته در بال هما

زین اثرها کز سعادت خفته در بال هما بر پر طاووس بایستی دکان مشتری حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سایه‌ام بیدل ز نیرنگ غم و عیشم مپرس

سایه‌ام بیدل ز نیرنگ غم و عیشم مپرس نیست ممتاز آنقدر روز من از شبهای من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سخنها داشتم از دستگاه علم و فن بیدل

سخنها داشتم از دستگاه علم و فن بیدل به خاموشی یقینم شدکه پر بیهوده می‌گفتم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سربلند تب خورشید محبت بیدل

سربلند تب خورشید محبت بیدل زیردست هوس سایهٔ طوبی نشود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سلامت از دل افسرده خونها می‌خورد بیدل

سلامت از دل افسرده خونها می‌خورد بیدل ندامت می‌کشد زین ساز بی آهنک نشکستن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شب به ذوق جستجوی خود در دل می‌زدم

شب به ذوق جستجوی خود در دل می‌زدم عشق‌گفت‌: این جا همین‌ ماییم‌ و بس بیدل کجاست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شررخیزست‌گرد پایمال بیکسی بیدل

شررخیزست‌گرد پایمال بیکسی بیدل به یاد دامن قاتل مده خون شکارم را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شفیع‌جرم مهجوران‌به‌جز حیرت‌چه می‌باشد

شفیع‌جرم مهجوران‌به‌جز حیرت‌چه می‌باشد به حق دیدهٔ بیدل‌که ما را آن لقا بنما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شور اشکم بیدل از طرزکلامش آرمید

شور اشکم بیدل از طرزکلامش آرمید بهر این طفلان لبش‌گویی شکر آورده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

صدا بلند کند گر شکست خاطر بیدل

صدا بلند کند گر شکست خاطر بیدل ترنگ شیشه در اجزای‌ کوهسار نشیند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

طبع دانا می‌خورد خون از نشاط غافلان

طبع دانا می‌خورد خون از نشاط غافلان خندهٔ موج است بیدل بر دل دریا نمک حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عالم همه موهومی‌ست بگذار که بیدل هم

عالم همه موهومی‌ست بگذار که بیدل هم چون تهمت موهومی خود را همه‌ جا بندد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عزم فنا به شیشهٔ ساعت نهفته‌ایم

عزم فنا به شیشهٔ ساعت نهفته‌ایم بیدل به پرده رفتن ماگرد می‌کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عمرها شد بیدل احرام صبوحی بسته‌ام

عمرها شد بیدل احرام صبوحی بسته‌ام کو خط پیمانه تا شبگیر من پیدا شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غبار جان کنی بر بال وحشت بسته‌ام بیدل

غبار جان کنی بر بال وحشت بسته‌ام بیدل صدای بیستونم قاصد مکتوب فرهادم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غنچگیهایت نصیب دیدهٔ بیدل مباد

غنچگیهایت نصیب دیدهٔ بیدل مباد چشم آن دارم‌که تا بینم‌گلستان بینمت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

فریب صلح از تعظیم مغروران مخور بیدل

فریب صلح از تعظیم مغروران مخور بیدل رگ ‌گردن چو برخیزد به عزم جنگ برخیزد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

فلکتازی‌ست بیدل ترک وضع خویشتن‌ داری

فلکتازی‌ست بیدل ترک وضع خویشتن‌ داری که هرکس رفت از خود اعتبار ناله می‌گیرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قدردانی چه خیال است در ابنای زمان

قدردانی چه خیال است در ابنای زمان بیدل اینها همه از عالم نشناخته‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کاروان انتظار آخر به جایی می‌رسد

کاروان انتظار آخر به جایی می‌رسد بیدل از چشم ترم راهی‌ست تاکنعان سفید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کدورت از دل منعم نمی‌رود بیدل

کدورت از دل منعم نمی‌رود بیدل چه ممکن است ‌که چینی رسد به موی سفید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کسی چه چاره‌کند سرنوشت را بیدل

کسی چه چاره‌کند سرنوشت را بیدل نشست سرخط موج ازجبین دریا آب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گر از صهبا نیاید چارهٔ مخموری‌ام بیدل

گر از صهبا نیاید چارهٔ مخموری‌ام بیدل قدح از خو‌یش خالی می‌کنم سرشار می‌گردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گر درس ‌خموشی سبق حال تو باشد

گر درس ‌خموشی سبق حال تو باشد بیدل نرسد برتو ز ابنای زمان بحث حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گردباد آن همه بر خویش نچیند بیدل

گردباد آن همه بر خویش نچیند بیدل در خور گردش سر، گردنی افراخته‌ای حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گل این باغ جنون حوصله‌ای می‌خواهد

گل این باغ جنون حوصله‌ای می‌خواهد بیدل از چاک ضرور است به دامان مددی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ما به اول‌گام از تمهید وحشت جسته‌ایم

ما به اول‌گام از تمهید وحشت جسته‌ایم بیدل اینجا چین دامن بجد طفلانه است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مباش بیخبر از فیض گریه‌ام بیدل

مباش بیخبر از فیض گریه‌ام بیدل که شسته است جهان را به اشک من مهتاب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حیرت اظهاریم بیدل لذت تحقیق‌ کو

حیرت اظهاریم بیدل لذت تحقیق‌ کو هیچکس آگاهی از آیینه باور می‌کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از این علم و فضلی‌ که غیرت ندارد

از این علم و فضلی‌ که غیرت ندارد چه خواندی گر اشعار بیدل ندیدی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از صبح باغ امکان غافل مباش بیدل

از صبح باغ امکان غافل مباش بیدل بی‌گرد فتنه‌ای نیست این لشکر تبسم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از هجوم اشک ما بیدل مپرس

از هجوم اشک ما بیدل مپرس یار می‌آید چراغان کرده‌ایم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اسرار خط جام که پرگار بیخودی‌ست

اسرار خط جام که پرگار بیخودی‌ست بیدل به‌کلک موجهٔ صهبا نوشته‌ایم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر انشای بیدلت ز حلاوت نشان دهد

اگر انشای بیدلت ز حلاوت نشان دهد شقی از خامه طرح‌کن در مصر شکرگشا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر روشن شود بیدل خط پرگار تحقیقت

اگر روشن شود بیدل خط پرگار تحقیقت توانی بی‌تأمل ابتدا را انتها کردن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگرم غبار زمین‌کنی وگر آسمان برین ‌کنی

اگرم غبار زمین‌کنی وگر آسمان برین ‌کنی من اسیر بیدل بیکسی توکریم بنده نواز من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

آه حزینی از دلی گر شود آشنای لب

آه حزینی از دلی گر شود آشنای لب مژده به دوستان برید بیدل زار می‌رسد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

این‌گلستان‌، غنچه‌ها بسیار دارد، بوکنید

این‌گلستان‌، غنچه‌ها بسیار دارد، بوکنید در همین‌جا بیدل ما هم دلی‌گم‌کرده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

باده بر هر طبع می‌بخشد جدا خاصیتی

باده بر هر طبع می‌بخشد جدا خاصیتی بیدل اندر هر زمین طعم دگر می‌دارد آب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

آتش افتاده‌ست بیدل در قفای کاروان

آتش افتاده‌ست بیدل در قفای کاروان گلشن ما آنچه دارد باب‌ گلخن داشته‌ست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بر آتش که نهادند پهلوی بیدل

بر آتش که نهادند پهلوی بیدل که جای اشک‌، شرر زبن‌کباب می ریزد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

برخاستن ز شرم‌ضعیفی چه‌ممکن است

برخاستن ز شرم‌ضعیفی چه‌ممکن است بیدل غبار نم‌زده دارد زمین ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بسته‌ای بیدل اگر بر خود زبان مدعی

بسته‌ای بیدل اگر بر خود زبان مدعی عقربی را می‌توانم‌ گفت بی دم کرده‌ای حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب