ذره تا خورشید اسباب جهان سوزنده است

ذره تا خورشید اسباب جهان سوزنده است بیدل ازگلخن شراری‌کرده باشی انتخاب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

رفته چون رنگ روان بیدل‌تری ازآبله

رفته چون رنگ روان بیدل‌تری ازآبله عمرها شد پهلوی ما زین طرف‌گردیده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

رونق پیری‌ست بیدل از جوانی دم زدن

رونق پیری‌ست بیدل از جوانی دم زدن جنس ‌گرمی زینت دکان خاکستر بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز بس به عشق تو گمگشتهٔ خودم بیدل

ز بس به عشق تو گمگشتهٔ خودم بیدل به یاد خویش‌ کنم ناله هرکه من‌ گوید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز تسلیم سپهر کینه‌جو ایمن مشو بیدل

ز تسلیم سپهر کینه‌جو ایمن مشو بیدل که این ظالم دم تیغ است و بد خوابیدنی دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز خود رفتن بهاری داشت در باغ هوس بیدل

ز خود رفتن بهاری داشت در باغ هوس بیدل بقدر رنگ‌گل من هم درین‌گلزارگردیدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز سامان عرق بیدل خطش حسنی دگر دارد

ز سامان عرق بیدل خطش حسنی دگر دارد گهر در رشتهٔ موج رگ ‌گل می‌کند شبنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز شور بی‌نشانی‌، بی‌نشانی شد نشان بیدل

ز شور بی‌نشانی‌، بی‌نشانی شد نشان بیدل که‌گم‌گشتن زگم‌گشتن برون آورد عنقا را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز نشئهٔ می تمکین ما مگو بیدل

ز نشئهٔ می تمکین ما مگو بیدل قدح در آب‌گهر زد ادب معاشی ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زبان ز حرف خطا محو کام به بیدل

زبان ز حرف خطا محو کام به بیدل به هرزه چند کشی دست از آستین شعور حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زمام‌ کار به تعجیل نسپری بیدل

زمام‌ کار به تعجیل نسپری بیدل که بال برق شرار از شتاب می‌ریزد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زین‌ نُه‌ آتشخانه بیدل هرچه‌ برهم چید حرص

زین‌ نُه‌ آتشخانه بیدل هرچه‌ برهم چید حرص یأس جز تکلیف پشت دست و دندانم نکرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سجود سایه از آفات دارد ایمنی بیدل

سجود سایه از آفات دارد ایمنی بیدل تو هم‌کر عافیت‌خواهی نهالین در جبین خود را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سراپا جوهری دارم ز روشن طینتی بیدل

سراپا جوهری دارم ز روشن طینتی بیدل که چون مینای می از موج خون تار نفس دارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سعد و نحس‌دهربیدل‌کی دهد تشویش ما

سعد و نحس‌دهربیدل‌کی دهد تشویش ما همچو طفلان ‌کار ما با شنبه و آدینه نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سوال بیدل اگر جوهر قبول ندارد

سوال بیدل اگر جوهر قبول ندارد تو لب به عربده مگشا من از جواب ‌گذشتم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شب‌که حسنش بود بپدل غارت‌اندیش بهار

شب‌که حسنش بود بپدل غارت‌اندیش بهار غنچه تا بیدار گشتن دامنی در چنگ داشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شرم محروم است بیدل از حصول مدعا

شرم محروم است بیدل از حصول مدعا بیشتر کار جهان بی‌انفعالی می‌کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شکوهٔ افسردگی بیدل‌ کجا باید شمرد

شکوهٔ افسردگی بیدل‌ کجا باید شمرد ناله در نقش نگین خفت از دل سنگین من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

صاف‌طبعانند بیدل بسمل شوق بهار

صاف‌طبعانند بیدل بسمل شوق بهار جادهٔ رگهای گل دارد سراغ خون آب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

صید شوق بسملم بیدل نمی‌دانم‌ که باز

صید شوق بسملم بیدل نمی‌دانم‌ که باز خنجر و پیکان ناز کیست آب و دانه‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عارضش‌از سایهٔ‌گیسو به خط غلتیده است

عارضش‌از سایهٔ‌گیسو به خط غلتیده است برگ گل‌کم می‌شود بیدل به زهرمار سبز حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عروج نشئهٔ همت درین خمخانه‌ها بیدل

عروج نشئهٔ همت درین خمخانه‌ها بیدل برون جوشی‌ست اما از می نارس نمی‌آید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عشوهٔ الفت دنیا نخرد بیدل ما

عشوهٔ الفت دنیا نخرد بیدل ما نقد دل باخته سودای محقر نکند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عمریست در طلسم کدورت نشسته‌ایم

عمریست در طلسم کدورت نشسته‌ایم بیدل غبار خاطر ما آشیان ماست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غم تدبیر لذات از مزاجت‌گم نشد بیدل

غم تدبیر لذات از مزاجت‌گم نشد بیدل به دندان سنگ زن پر زحمت مسواک می‌بینی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

فریب اعتبارات است بیدل مانع وصلت

فریب اعتبارات است بیدل مانع وصلت غبار نیستی شو، خاک در چشم جدایی کن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

فشار تنگی دل بیدل از چه نیرنگ است

فشار تنگی دل بیدل از چه نیرنگ است شرار سنگم و امکان آرمیدن نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قانع صفتا‌ن بیدل بر مائدة قسمت

قانع صفتا‌ن بیدل بر مائدة قسمت چون موج‌گهر بالند از خوردن پهلوها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قناعت نیست در طبع فضولی مشربت بیدل

قناعت نیست در طبع فضولی مشربت بیدل وگرنه آسمان شب تا سحر دارد چراغانی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کباب یک نگاهم بود اجزای من بیدل‌

کباب یک نگاهم بود اجزای من بیدل‌ به رنگ شمع از سر تا به پای خوبشتن‌گشتم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کس از باغ طمع بیدل ندارد حاصل عزت

کس از باغ طمع بیدل ندارد حاصل عزت چو شبنم زین چمن با سیر چشمیها قناعت‌کن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کمینگاه تعلق هاست خواب غفلت بید‌ل

کمینگاه تعلق هاست خواب غفلت بید‌ل به یک واکردن مژگان جهانی را ز سر واکن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گر اسقاط اضافات است منظور یقین بیدل

گر اسقاط اضافات است منظور یقین بیدل بس است الله الله از من‌الله و الی ‌اللهش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گران شد آنقدر از گوهر نصیحت خلق

گران شد آنقدر از گوهر نصیحت خلق که ‌گوش من چو صدف بیدل از شنیدن رفت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گریبان زار اسراریست بیدل هر بن مویم

گریبان زار اسراریست بیدل هر بن مویم محیط فطرتم توفان گردابی دگر دارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

لاف آزادی‌ست بیدل تهمت وارستگان

لاف آزادی‌ست بیدل تهمت وارستگان شوخی نام تجرد بر مسیحا سوزن است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مایهٔ خرد بیدل منشاء فضولی نیست

مایهٔ خرد بیدل منشاء فضولی نیست خودفروشی عالم از جنون دکانیهاست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

متاب روی وفا ز بیدل مشو ز مجنون خویش غافل

متاب روی وفا ز بیدل مشو ز مجنون خویش غافل به دستگاه شهان چه نقصان ز پرسش حال بینوایان حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از خط او دم مزن بیدل ‌که این حرف غریب

از خط او دم مزن بیدل ‌که این حرف غریب بر زبان خامه ی صنع الاهی می رود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از قطره تا محیط وبال تعلق است

از قطره تا محیط وبال تعلق است بیدل خوش‌آنکه الفت جزووکلیش نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ازکجا یابدکسی بیدل سراغ خون من

ازکجا یابدکسی بیدل سراغ خون من در دلم‌شمشیر نازش سخت بیرنگ است آب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اشک ما بیدل ز درد نارسایی خاک شد

اشک ما بیدل ز درد نارسایی خاک شد ریشه‌ای پیدا نکرد این تخم هر جا ریختند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر بار هستی گران نیست بیدل

اگر بار هستی گران نیست بیدل خمیدن چرا زحمت دوش‌ کردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر شمع رخش صد انجمن روشن‌ کند بیدل

اگر شمع رخش صد انجمن روشن‌ کند بیدل تحیر آتشی دارد که جز در من نمی‌گیرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

آن قیامت مزرعم بیدل که چون ریگ روان

آن قیامت مزرعم بیدل که چون ریگ روان صد بیابان می‌دود از ربشه آن سو دانه‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

این‌ عقده امید که دل نقش بسته‌است

این‌ عقده امید که دل نقش بسته‌است بیدل به رشته‌ ای‌ که توان‌ کرد وامبند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

با شکست رنگ بیدل‌کرده‌ام جولان عجز

با شکست رنگ بیدل‌کرده‌ام جولان عجز رفتن از خویشم قدم در هیچ جا ننهاده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

آبم ازین درد که آن مست ناز

آبم ازین درد که آن مست ناز آینه می‌خواهد و من بیدلم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اختلاف وضعها بیدل لباسی بیش نیست

اختلاف وضعها بیدل لباسی بیش نیست ورنه یکرنگ‌است خون در پیکر طاووس و زاغ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب