سوال بیدل اگر جوهر قبول ندارد

سوال بیدل اگر جوهر قبول ندارد تو لب به عربده مگشا من از جواب ‌گذشتم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شب‌که حسنش بود بپدل غارت‌اندیش بهار

شب‌که حسنش بود بپدل غارت‌اندیش بهار غنچه تا بیدار گشتن دامنی در چنگ داشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شرم محروم است بیدل از حصول مدعا

شرم محروم است بیدل از حصول مدعا بیشتر کار جهان بی‌انفعالی می‌کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شکوهٔ افسردگی بیدل‌ کجا باید شمرد

شکوهٔ افسردگی بیدل‌ کجا باید شمرد ناله در نقش نگین خفت از دل سنگین من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

صاف‌طبعانند بیدل بسمل شوق بهار

صاف‌طبعانند بیدل بسمل شوق بهار جادهٔ رگهای گل دارد سراغ خون آب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

صید شوق بسملم بیدل نمی‌دانم‌ که باز

صید شوق بسملم بیدل نمی‌دانم‌ که باز خنجر و پیکان ناز کیست آب و دانه‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عارضش‌از سایهٔ‌گیسو به خط غلتیده است

عارضش‌از سایهٔ‌گیسو به خط غلتیده است برگ گل‌کم می‌شود بیدل به زهرمار سبز حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عروج نشئهٔ همت درین خمخانه‌ها بیدل

عروج نشئهٔ همت درین خمخانه‌ها بیدل برون جوشی‌ست اما از می نارس نمی‌آید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عشوهٔ الفت دنیا نخرد بیدل ما

عشوهٔ الفت دنیا نخرد بیدل ما نقد دل باخته سودای محقر نکند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عمریست در طلسم کدورت نشسته‌ایم

عمریست در طلسم کدورت نشسته‌ایم بیدل غبار خاطر ما آشیان ماست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غم تدبیر لذات از مزاجت‌گم نشد بیدل

غم تدبیر لذات از مزاجت‌گم نشد بیدل به دندان سنگ زن پر زحمت مسواک می‌بینی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

فریب اعتبارات است بیدل مانع وصلت

فریب اعتبارات است بیدل مانع وصلت غبار نیستی شو، خاک در چشم جدایی کن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

فشار تنگی دل بیدل از چه نیرنگ است

فشار تنگی دل بیدل از چه نیرنگ است شرار سنگم و امکان آرمیدن نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قانع صفتا‌ن بیدل بر مائدة قسمت

قانع صفتا‌ن بیدل بر مائدة قسمت چون موج‌گهر بالند از خوردن پهلوها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قناعت نیست در طبع فضولی مشربت بیدل

قناعت نیست در طبع فضولی مشربت بیدل وگرنه آسمان شب تا سحر دارد چراغانی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کباب یک نگاهم بود اجزای من بیدل‌

کباب یک نگاهم بود اجزای من بیدل‌ به رنگ شمع از سر تا به پای خوبشتن‌گشتم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کس از باغ طمع بیدل ندارد حاصل عزت

کس از باغ طمع بیدل ندارد حاصل عزت چو شبنم زین چمن با سیر چشمیها قناعت‌کن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کمینگاه تعلق هاست خواب غفلت بید‌ل

کمینگاه تعلق هاست خواب غفلت بید‌ل به یک واکردن مژگان جهانی را ز سر واکن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گر اسقاط اضافات است منظور یقین بیدل

گر اسقاط اضافات است منظور یقین بیدل بس است الله الله از من‌الله و الی ‌اللهش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گران شد آنقدر از گوهر نصیحت خلق

گران شد آنقدر از گوهر نصیحت خلق که ‌گوش من چو صدف بیدل از شنیدن رفت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گریبان زار اسراریست بیدل هر بن مویم

گریبان زار اسراریست بیدل هر بن مویم محیط فطرتم توفان گردابی دگر دارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

لاف آزادی‌ست بیدل تهمت وارستگان

لاف آزادی‌ست بیدل تهمت وارستگان شوخی نام تجرد بر مسیحا سوزن است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مایهٔ خرد بیدل منشاء فضولی نیست

مایهٔ خرد بیدل منشاء فضولی نیست خودفروشی عالم از جنون دکانیهاست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

متاب روی وفا ز بیدل مشو ز مجنون خویش غافل

متاب روی وفا ز بیدل مشو ز مجنون خویش غافل به دستگاه شهان چه نقصان ز پرسش حال بینوایان حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از جنون جولانی تحقیق این بیدل مپرس

از جنون جولانی تحقیق این بیدل مپرس شعلهٔ جواله‌ای بر گرد خود گردید و سوخت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از قدم نیست جدا عشرت مجنون بیدل

از قدم نیست جدا عشرت مجنون بیدل شور زنجیر نواسنج هزار آهنگ است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ازبن باغ عبرت نجوشید بیدل

ازبن باغ عبرت نجوشید بیدل دماغی ‌که بوی دل سرد گیرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اشک مژگان است بیدل برگ ساز این چمن

اشک مژگان است بیدل برگ ساز این چمن می‌نهد هر غنچه بر بالین چندین خار سر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر این برق دارد آتش رخسار او بیدل

اگر این برق دارد آتش رخسار او بیدل نیابی در پس دیوار هیچ آیینه سیمابش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر ز وارستگان شوقی به فکر هستی مپیچ بیدل

اگر ز وارستگان شوقی به فکر هستی مپیچ بیدل که همّت آیینهٔ تعلٌق به دست دامن‌فشان نگیرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

آن جلوه ‌که در عالم امکان نتوان دید

آن جلوه ‌که در عالم امکان نتوان دید در آینهٔ بیدل معذور ببینید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

این سخن نیست‌ که یارا‌ن فهمند

این سخن نیست‌ که یارا‌ن فهمند عبرت ازبیدل ما سر زده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

با زبان خلق‌ کار افتاد بیدل چاره چیست

با زبان خلق‌ کار افتاد بیدل چاره چیست گوشه‌‌گیری‌های ما عنقا شد و تنها نشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

باطن آسوده ازیک حرف بر هم می‌خورد

باطن آسوده ازیک حرف بر هم می‌خورد غنچه تا خواهد نفس‌بر لب‌رساند بیدل است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

آخر ای بیدل چه‌کردی حاصل بزم وصال

آخر ای بیدل چه‌کردی حاصل بزم وصال وقف‌چشمت‌تاجمالش دیده‌ای‌خمیازه است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بر دل مایوس بیدل پشت دستی می‌گزم

بر دل مایوس بیدل پشت دستی می‌گزم غنچهٔ این عقده کاش از سعی دندان بشکفد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

برون از خودت‌ گر همه اوست بیدل

برون از خودت‌ گر همه اوست بیدل مبینش‌، مدانش‌، ‌مخوانش‌، مجویش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بسکه بیدل کلفت‌اندود است گلزار جهان

بسکه بیدل کلفت‌اندود است گلزار جهان بوی‌ گل در دیده‌ام دود ز آتش جسته‌ای‌ست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بنایم را نم اشکی به غارت می‌برد بید‌ل

بنایم را نم اشکی به غارت می‌برد بید‌ل به‌کشتی حبابم می‌کند یک قطره توفانی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به این‌گرانی دل بیدل از من مأیوس

به این‌گرانی دل بیدل از من مأیوس صدا اگر همه گردد بلندکهسار است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به جلوهٔ تو ندانم چسان رسم بیدل

به جلوهٔ تو ندانم چسان رسم بیدل به خود نمی‌رسم از بسکه نارساست نگاهم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به حرف لب مگشا تا توانی ای بیدل

به حرف لب مگشا تا توانی ای بیدل که آبروی نفس چون حباب می‌ریزد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به در زن از مدعا چوبیدل زالفت وهم پوچ بگسل

به در زن از مدعا چوبیدل زالفت وهم پوچ بگسل بر آستان امید باطل‌، خجل مکن انتظار خود را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به رنگ جوهر آیینه داغ حیرتم بیدل

به رنگ جوهر آیینه داغ حیرتم بیدل نمی‌دانم چسان آسوده چندین پیچ و تاب من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به سلک نظم رسید آبروی ما بیدل

به سلک نظم رسید آبروی ما بیدل گهر به رشته کشیدیم از خط مسطر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به عریانی‌کسی آگه نبود از حال ما بیدل

به عریانی‌کسی آگه نبود از حال ما بیدل چه‌رسوایی‌که آمد پیش در زیر قبا ما را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به کیش آن چشم فتنه مایل به فتوی آن نگاه قاتل

به کیش آن چشم فتنه مایل به فتوی آن نگاه قاتل بحل گرفتند خون بیدل چو می به دین فرنگ خوردن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به نیرنگ خیالش آنقدر جوشیده‌ام بیدل

به نیرنگ خیالش آنقدر جوشیده‌ام بیدل که در رنگ غبارم می‌توان زد خامهٔ مانی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به همّت یک قدم زین عرصه نتوان تاختن بیدل

به همّت یک قدم زین عرصه نتوان تاختن بیدل وگر نه هر که بینی رخش صد دعوی به زین دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به یاد جلوه عمری شد نگه می‌پرورد بیدل

به یاد جلوه عمری شد نگه می‌پرورد بیدل هنر از حیرت آیینه‌ام منت‌کش دامی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب