خجلم زننگ حقیقتت ‌که چو حرف بیدل بی‌زبان

خجلم زننگ حقیقتت ‌که چو حرف بیدل بی‌زبان به نظر نه‌ای و به گوشها ز فسانه دربه‌دری عبث حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

خموشی ربط آهنگ جنونم نگسلد بیدل‌

خموشی ربط آهنگ جنونم نگسلد بیدل‌ ز ساز دل مشو غافل تپیدن زیر و بم دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

خیال نازکی داری دل خود جمع‌کن بیدل

خیال نازکی داری دل خود جمع‌کن بیدل بجز هیچ از میان چیزی نمی‌یابی‌کمر بگشا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در این ماتمسرا بیدل مپرس از کسوت شمعم

در این ماتمسرا بیدل مپرس از کسوت شمعم ز من تا آستینی هست مژگان پاک می‌سازم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در خاک طلب بیدل اثرهای ضعیفان

در خاک طلب بیدل اثرهای ضعیفان لغزش قدمی بود که چون اشک سپردند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در عدم ‌هم‌ کم نخواهد گشت بیدل وحشتم

در عدم ‌هم‌ کم نخواهد گشت بیدل وحشتم شعله خاکستر اگر شد بال پروازش رساست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

درگلستانی‌که بیدل نوبر تسلیم‌کرد

درگلستانی‌که بیدل نوبر تسلیم‌کرد سایه هم یک پایه برتر بود ز دیوارها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

درین گلزار حیرت هرکه بسمل می‌شود بیدل

درین گلزار حیرت هرکه بسمل می‌شود بیدل چو اشک دیدهٔ شبنم تپیدن نیست امکانش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دل آگاه را لازم بود پاس نفس بیدل

دل آگاه را لازم بود پاس نفس بیدل به دام ربشه افتد چون‌گره از ریشه واگردد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دل گداخته بیدل نیاز مژگان کن

دل گداخته بیدل نیاز مژگان کن طراوت چمن عمر از این سحاب طلب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دلیل وحدت از افسون‌ کثرتی بیدل

دلیل وحدت از افسون‌ کثرتی بیدل همین قدر که به جسم آشنا شدی جان باش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دوزخ‌ کجاست بیدل جز انفعال غفلت

دوزخ‌ کجاست بیدل جز انفعال غفلت آتش حریف ما نیست زبن آب اگر برآییم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

رسید نشئهٔ پیری چه خفته‌ای بیدل

رسید نشئهٔ پیری چه خفته‌ای بیدل به‌ گریه زن قدحی از شراب خندهٔ صبح حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

رنگ پروانهٔ این بزم ندارد بیدل

رنگ پروانهٔ این بزم ندارد بیدل تا به‌ کی نکهت گل واکشی از بوی چراغ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز آفات زمان بیدل خدایش در امان دارد

ز آفات زمان بیدل خدایش در امان دارد بیاگرد سرش گردیم تا گردد حصار او حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز بی‌نشانی آن جلوه شرم کن بیدل

ز بی‌نشانی آن جلوه شرم کن بیدل هنوز رنگ تو صرف بهار آینه است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز حرف پوچ بی‌مغزان سراپا شورشم بیدل

ز حرف پوچ بی‌مغزان سراپا شورشم بیدل ز وحشت چاره نبود همچو آتش در نیستانم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز دام حادثه بیدل رهایی امکان نیست

ز دام حادثه بیدل رهایی امکان نیست که قطرهٔ تو به‌کام نهنگ می‌بارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز شرم ِ بیدلی خویش آب می‌گردم

ز شرم ِ بیدلی خویش آب می‌گردم مباد آینه پیش تو نام دل‌گیرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز قطره‌، قطره عیان دید و از محیط‌، محیط

ز قطره‌، قطره عیان دید و از محیط‌، محیط نکرد فطرت بیدل به هیچ باب غلط حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زان بهارم مژدهٔ بوی خرامی می‌رسد

زان بهارم مژدهٔ بوی خرامی می‌رسد رنگ های رفته بیدل ‌گرد پیدا کرده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زگفتن چرب‌و نرمی خواه و از دیدن‌حیا بیدل

زگفتن چرب‌و نرمی خواه و از دیدن‌حیا بیدل بهار پسته و بادام هریک روغنی دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زودتر بیدل به منزلگاه راحت می‌رسد

زودتر بیدل به منزلگاه راحت می‌رسد زاد راه خویش هرکس وحشت از دنیاگرفت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سپهر مجمری تا گرمی سامان ‌کند بیدل

سپهر مجمری تا گرمی سامان ‌کند بیدل دلم را کرده داغ حسرت و اخگر برآورده حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سر به سر باغ جهان بیدل مقام حیرتست

سر به سر باغ جهان بیدل مقام حیرتست دارد از هر برگ اینجا پشت بر دیوارگل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سرت بیدل از وهم و ظن عالمی‌ست

سرت بیدل از وهم و ظن عالمی‌ست ازین بام چندین هوا می‌دمد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سلامت در این‌ کوچه وقتی‌ست بیدل

سلامت در این‌ کوچه وقتی‌ست بیدل که از آمدن بیشتر رفته باشی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شام اگرگل‌کرد بیدل پرده‌دار عیب ماست

شام اگرگل‌کرد بیدل پرده‌دار عیب ماست صبح اگر خندید در تجدیدکار رحمت است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شد نظر واکردنی خواب فراموش شرار

شد نظر واکردنی خواب فراموش شرار لغزش پای نگاهی داشت مدهوش شرار حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شکرکن بیدل‌که درتوفان نیرنگ شعور

شکرکن بیدل‌که درتوفان نیرنگ شعور عالمی شد غرق و دست ما قدح‌نوشی‌گرفت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شوق طاووس است بیدل بیضه می‌باید شکست

شوق طاووس است بیدل بیضه می‌باید شکست صد در فردوست از یک عقده وا خواهد شدن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

صرف معنی نیست بیدل فطرت ابنای دهر

صرف معنی نیست بیدل فطرت ابنای دهر یکقلم این خوابناکان مردهٔ افسانه‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

طرب‌پرستی از افسردگی برآ بیدل

طرب‌پرستی از افسردگی برآ بیدل که شعله نیز ز پا تا نشسته دارد رنگ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عالمی شد بیدل ار سرگشتگی پامال‌یأس

عالمی شد بیدل ار سرگشتگی پامال‌یأس تخم ما هم در خم این آسیا افتاده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عشق بیدل گر بساط نازم آراید چو شمع

عشق بیدل گر بساط نازم آراید چو شمع آنقدر گردن ‌کشم از خود که سر را پا کنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عمرها شد بیدل از بیچارگی پر می‌زنم

عمرها شد بیدل از بیچارگی پر می‌زنم چون نفس در دام یک عالم دل نامهربان حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غبار جسد چشم بند است بیدل

غبار جسد چشم بند است بیدل چو دیوارت افتاد صحراست خانه حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غوطه درآتش زدم چون شمع و داغی یافتم

غوطه درآتش زدم چون شمع و داغی یافتم این‌ گهر بوده‌ست بیدل حاصل درباب من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

فریب معرفتی خورده بود بیدل ما

فریب معرفتی خورده بود بیدل ما چو وارسید یقینها همه‌ گمانی بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

فنا را دام تسکین خوانده‌ام بیدل ازین غافل

فنا را دام تسکین خوانده‌ام بیدل ازین غافل که در هر ذره چشم آهویی دارد غبار من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قضا چه صور دمیده‌ست در مزاج تو بیدل

قضا چه صور دمیده‌ست در مزاج تو بیدل که از نفس زدنی‌ کوه را به زلزله ‌گیری حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کباب آتش بی‌ دردی ‌ام مکن یارب

کباب آتش بی‌ دردی ‌ام مکن یارب به حق دیده بیدل که بی نم افتادست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کدورت‌خیز اوهامند ابنای زمان‌، بیدل

کدورت‌خیز اوهامند ابنای زمان‌، بیدل دم حاجت دماغ این عزیزان را صفا بنگر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کشاکش نفس از ما نمی‌رود بیدل

کشاکش نفس از ما نمی‌رود بیدل درین‌محیط همه ماهی‌ایم و یک شست است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گداز درد توفان‌کرد، دست از ما بشو بیدل

گداز درد توفان‌کرد، دست از ما بشو بیدل نبرد این سیل اگر امروز، فردا می‌برد ما را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گر خم اندیشه‌ات بیدل گریبانی کند

گر خم اندیشه‌ات بیدل گریبانی کند می‌شود روشن ‌که خود محرابی و در سجده‌ای حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گرفتار طلسم حیرت دل مانده‌ام بیدل

گرفتار طلسم حیرت دل مانده‌ام بیدل به رنگ آب‌ گوهر نیست بیش از یک ‌گره دامم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گم‌گشتن پی موج جز در گهر مجویید

گم‌گشتن پی موج جز در گهر مجویید جایی‌که یأس بیدل نالد ز بینوایی نم از مژه مخواهید آه از جگر مجویید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ما را شکیب دل برد آنسوی خود فروشی

ما را شکیب دل برد آنسوی خود فروشی شبگیر کرد بیدل آواز چپنی از مو حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مباش منکر بی‌دست و پایی‌ام بیدل

مباش منکر بی‌دست و پایی‌ام بیدل که رفته رفته درین دشت نقش پا شده‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب