دام راه دل نشد بیدل خم وپیچ نفس

دام راه دل نشد بیدل خم وپیچ نفس پاس‌گوهر نیست‌ممکن رشتهٔ بگسسته‌را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در پردهٔ تحیر شور قیامتی هست

در پردهٔ تحیر شور قیامتی هست نشنیده است بیدل‌ گوشت فسانهٔ چشم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در دیدة بیدل نبود یک دل پر خون

در دیدة بیدل نبود یک دل پر خون بی‌داغ هوای تو درتن لاله‌ستانها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در هوای مقدمش بیدل به خاک انتظار

در هوای مقدمش بیدل به خاک انتظار نقش پا گشتیم لیک آواز پایی برنخاست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

درین چمن به‌چه سرمایه‌خوشدلی بیدل

درین چمن به‌چه سرمایه‌خوشدلی بیدل که شبنمی نخریده‌ست آبروی تو را زفرق تا قدم افسون حیرتی بیدل کسی چه شرح دهد معنی نکوی تورا حضرت…

ادامه مطلب

دست هر امید محکم داشت دامان دلی

دست هر امید محکم داشت دامان دلی یاس تا بیکس نباشد بیدلی آراستند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دل بیتاب تا کی رام تسکین باشدم بیدل

دل بیتاب تا کی رام تسکین باشدم بیدل محال است این گهر را در گره بستن ز غلتانی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دلت چو شمع به هجر که داغ شد بیدل

دلت چو شمع به هجر که داغ شد بیدل کز اشک گرم تو بوی کباب می‌خندد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دماغی ساز کن درد سر اینجا کم نمی‌باشد

دماغی ساز کن درد سر اینجا کم نمی‌باشد جهان افسانه سامان است بید‌ل هر قدر گوشم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ذره تا خورشید اسباب جهان سوزنده است

ذره تا خورشید اسباب جهان سوزنده است بیدل ازگلخن شراری‌کرده باشی انتخاب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

رفته چون رنگ روان بیدل‌تری ازآبله

رفته چون رنگ روان بیدل‌تری ازآبله عمرها شد پهلوی ما زین طرف‌گردیده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

رونق پیری‌ست بیدل از جوانی دم زدن

رونق پیری‌ست بیدل از جوانی دم زدن جنس ‌گرمی زینت دکان خاکستر بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز بس به عشق تو گمگشتهٔ خودم بیدل

ز بس به عشق تو گمگشتهٔ خودم بیدل به یاد خویش‌ کنم ناله هرکه من‌ گوید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز تسلیم سپهر کینه‌جو ایمن مشو بیدل

ز تسلیم سپهر کینه‌جو ایمن مشو بیدل که این ظالم دم تیغ است و بد خوابیدنی دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز خود رفتن بهاری داشت در باغ هوس بیدل

ز خود رفتن بهاری داشت در باغ هوس بیدل بقدر رنگ‌گل من هم درین‌گلزارگردیدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز سامان عرق بیدل خطش حسنی دگر دارد

ز سامان عرق بیدل خطش حسنی دگر دارد گهر در رشتهٔ موج رگ ‌گل می‌کند شبنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز شور بی‌نشانی‌، بی‌نشانی شد نشان بیدل

ز شور بی‌نشانی‌، بی‌نشانی شد نشان بیدل که‌گم‌گشتن زگم‌گشتن برون آورد عنقا را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز نشئهٔ می تمکین ما مگو بیدل

ز نشئهٔ می تمکین ما مگو بیدل قدح در آب‌گهر زد ادب معاشی ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زبان ز حرف خطا محو کام به بیدل

زبان ز حرف خطا محو کام به بیدل به هرزه چند کشی دست از آستین شعور حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زمام‌ کار به تعجیل نسپری بیدل

زمام‌ کار به تعجیل نسپری بیدل که بال برق شرار از شتاب می‌ریزد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زین‌ نُه‌ آتشخانه بیدل هرچه‌ برهم چید حرص

زین‌ نُه‌ آتشخانه بیدل هرچه‌ برهم چید حرص یأس جز تکلیف پشت دست و دندانم نکرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سجود سایه از آفات دارد ایمنی بیدل

سجود سایه از آفات دارد ایمنی بیدل تو هم‌کر عافیت‌خواهی نهالین در جبین خود را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سراپا جوهری دارم ز روشن طینتی بیدل

سراپا جوهری دارم ز روشن طینتی بیدل که چون مینای می از موج خون تار نفس دارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سعد و نحس‌دهربیدل‌کی دهد تشویش ما

سعد و نحس‌دهربیدل‌کی دهد تشویش ما همچو طفلان ‌کار ما با شنبه و آدینه نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سوخت بیدل غافل از خود شعلهٔ تصویر ما

سوخت بیدل غافل از خود شعلهٔ تصویر ما یک شرر برق نگاهی وام نتوانست‌کرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شبم آمد به‌کف بیدل حضور دامن وصلی

شبم آمد به‌کف بیدل حضور دامن وصلی که ناخن هم ز شوقش چشم حیران بود در دستم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شرم می‌دارد درشتی از ملایم‌طینتان

شرم می‌دارد درشتی از ملایم‌طینتان غالب افتاده‌ست بیدل سرب بر الماسها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شکوه فطرتم فرشست هرجا می‌روی بیدل

شکوه فطرتم فرشست هرجا می‌روی بیدل ز هستی تا ‌عدم یک سایه افکنده است شمشادم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

صبح امیدیم بیدل آفتاب عشق‌کو

صبح امیدیم بیدل آفتاب عشق‌کو تیغ میلی می‌کشد خواب‌گران زخم را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ضعیفم آنقدربیدل‌که با صد شعله بیتابی

ضعیفم آنقدربیدل‌که با صد شعله بیتابی نچیند تا ابد دامن شکست رنگ در رویم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عاجزی بیدل ندارد چاره از خفّت کشی

عاجزی بیدل ندارد چاره از خفّت کشی نقش پایم تاکجا تدبیر پا مالی‌ کنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عجز طاقت سد راه رفتن از خویشم نشد

عجز طاقت سد راه رفتن از خویشم نشد بیدل از واماندگی سر تا به پای شمع‌ پاست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عقدهٔ دل را ز زلفش بازکردن مشکل ست

عقدهٔ دل را ز زلفش بازکردن مشکل ست بیدل اینجا ناخن از انگشت‌های شانه ریخت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عمری‌ست می‌کنم عرق ومی‌چکم به خاک

عمری‌ست می‌کنم عرق ومی‌چکم به خاک بیدل سرشته‌اند گلم از حیای ابر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غریق بحر ز فکر حباب مستغنی‌ست

غریق بحر ز فکر حباب مستغنی‌ست رسیده‌ایم به جایی‌که بیدل آنجا نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غیرمن زین قلزم حیرت حبابی‌گل نکرد

غیرمن زین قلزم حیرت حبابی‌گل نکرد عالمی صاحبدل‌است امّاکسی بید‌ل نشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

فضل‌حق وافی‌ست بیدل از فنا غمگین مباش

فضل‌حق وافی‌ست بیدل از فنا غمگین مباش عمر باطل بود اگر بسیار و گر اندک‌ گذشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قباهای هنر از عیب جویی چاک شد بیدل

قباهای هنر از عیب جویی چاک شد بیدل چو عریانی لباسی نیست‌ گر مژگان بهم دوزی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قید جسم افزود بیدل وحشت آزادگان

قید جسم افزود بیدل وحشت آزادگان درخور بند از زمین چون نیشکر برخاستند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کجاست مشتری لفظ و معنی‌ام بیدل

کجاست مشتری لفظ و معنی‌ام بیدل پری متاعم و دکان شیشه‌گر دارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کس از رمز گرفتاران دل آگه نشد بیدل

کس از رمز گرفتاران دل آگه نشد بیدل قیامت کرده است آواز زنجیری به تاریکی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کنار عافیت‌گم بود در بحر طلب بیدل

کنار عافیت‌گم بود در بحر طلب بیدل شکست از موج ماگل‌کرد بیرون ریخت ساحلها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گر اهل سخن بیدل سامان‌ غنا خواهند

گر اهل سخن بیدل سامان‌ غنا خواهند چون نسخهٔ اشعارت ‌گنجینه نمی‌باشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گربه سپهرم التجاست ورمه و مهرم آشناست

گربه سپهرم التجاست ورمه و مهرم آشناست بیدل بیکس توام غیر تو کیست یار من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گریه هم‌بیدل لب خشکم چومژگان‌ترنکرد

گریه هم‌بیدل لب خشکم چومژگان‌ترنکرد وحشتی زین وادی بی‌آب می‌باید مرا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

لاله سودایی‌ست بیدل ورنه هر گلزار دهر

لاله سودایی‌ست بیدل ورنه هر گلزار دهر هرکجا داغی‌ست‌چشمش با دل ما روشن است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ماند از حیرت رفتار بلاانگیزت

ماند از حیرت رفتار بلاانگیزت ناله در سینهٔ بیدل چو رگ خارا خشک حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حوادث‌مژدهٔ‌امن‌است اگردل‌جمع‌شدبیدل

حوادث‌مژدهٔ‌امن‌است اگردل‌جمع‌شدبیدل گهرافسانه‌داندشورش امواج‌جیحون را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از خط او دم مزن بیدل ‌که این حرف غریب

از خط او دم مزن بیدل ‌که این حرف غریب بر زبان خامه ی صنع الاهی می رود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از قطره تا محیط وبال تعلق است

از قطره تا محیط وبال تعلق است بیدل خوش‌آنکه الفت جزووکلیش نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب