از قدم نیست جدا عشرت مجنون بیدل

از قدم نیست جدا عشرت مجنون بیدل شور زنجیر نواسنج هزار آهنگ است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ازبن باغ عبرت نجوشید بیدل

ازبن باغ عبرت نجوشید بیدل دماغی ‌که بوی دل سرد گیرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اشک مژگان است بیدل برگ ساز این چمن

اشک مژگان است بیدل برگ ساز این چمن می‌نهد هر غنچه بر بالین چندین خار سر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر این برق دارد آتش رخسار او بیدل

اگر این برق دارد آتش رخسار او بیدل نیابی در پس دیوار هیچ آیینه سیمابش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر ز وارستگان شوقی به فکر هستی مپیچ بیدل

اگر ز وارستگان شوقی به فکر هستی مپیچ بیدل که همّت آیینهٔ تعلٌق به دست دامن‌فشان نگیرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

آن جلوه ‌که در عالم امکان نتوان دید

آن جلوه ‌که در عالم امکان نتوان دید در آینهٔ بیدل معذور ببینید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

این سخن نیست‌ که یارا‌ن فهمند

این سخن نیست‌ که یارا‌ن فهمند عبرت ازبیدل ما سر زده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

با زبان خلق‌ کار افتاد بیدل چاره چیست

با زبان خلق‌ کار افتاد بیدل چاره چیست گوشه‌‌گیری‌های ما عنقا شد و تنها نشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

باطن آسوده ازیک حرف بر هم می‌خورد

باطن آسوده ازیک حرف بر هم می‌خورد غنچه تا خواهد نفس‌بر لب‌رساند بیدل است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

آخر ای بیدل چه‌کردی حاصل بزم وصال

آخر ای بیدل چه‌کردی حاصل بزم وصال وقف‌چشمت‌تاجمالش دیده‌ای‌خمیازه است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بر دل مایوس بیدل پشت دستی می‌گزم

بر دل مایوس بیدل پشت دستی می‌گزم غنچهٔ این عقده کاش از سعی دندان بشکفد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

برون از خودت‌ گر همه اوست بیدل

برون از خودت‌ گر همه اوست بیدل مبینش‌، مدانش‌، ‌مخوانش‌، مجویش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بسکه بیدل کلفت‌اندود است گلزار جهان

بسکه بیدل کلفت‌اندود است گلزار جهان بوی‌ گل در دیده‌ام دود ز آتش جسته‌ای‌ست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بنایم را نم اشکی به غارت می‌برد بید‌ل

بنایم را نم اشکی به غارت می‌برد بید‌ل به‌کشتی حبابم می‌کند یک قطره توفانی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به این‌گرانی دل بیدل از من مأیوس

به این‌گرانی دل بیدل از من مأیوس صدا اگر همه گردد بلندکهسار است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به جلوهٔ تو ندانم چسان رسم بیدل

به جلوهٔ تو ندانم چسان رسم بیدل به خود نمی‌رسم از بسکه نارساست نگاهم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به حرف لب مگشا تا توانی ای بیدل

به حرف لب مگشا تا توانی ای بیدل که آبروی نفس چون حباب می‌ریزد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به در زن از مدعا چوبیدل زالفت وهم پوچ بگسل

به در زن از مدعا چوبیدل زالفت وهم پوچ بگسل بر آستان امید باطل‌، خجل مکن انتظار خود را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به رنگ جوهر آیینه داغ حیرتم بیدل

به رنگ جوهر آیینه داغ حیرتم بیدل نمی‌دانم چسان آسوده چندین پیچ و تاب من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به سلک نظم رسید آبروی ما بیدل

به سلک نظم رسید آبروی ما بیدل گهر به رشته کشیدیم از خط مسطر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به عریانی‌کسی آگه نبود از حال ما بیدل

به عریانی‌کسی آگه نبود از حال ما بیدل چه‌رسوایی‌که آمد پیش در زیر قبا ما را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به کیش آن چشم فتنه مایل به فتوی آن نگاه قاتل

به کیش آن چشم فتنه مایل به فتوی آن نگاه قاتل بحل گرفتند خون بیدل چو می به دین فرنگ خوردن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به نیرنگ خیالش آنقدر جوشیده‌ام بیدل

به نیرنگ خیالش آنقدر جوشیده‌ام بیدل که در رنگ غبارم می‌توان زد خامهٔ مانی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به همّت یک قدم زین عرصه نتوان تاختن بیدل

به همّت یک قدم زین عرصه نتوان تاختن بیدل وگر نه هر که بینی رخش صد دعوی به زین دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به یاد جلوه عمری شد نگه می‌پرورد بیدل

به یاد جلوه عمری شد نگه می‌پرورد بیدل هنر از حیرت آیینه‌ام منت‌کش دامی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به‌حسن خلق بیدل‌ناتوان‌در جنت‌آسودن

به‌حسن خلق بیدل‌ناتوان‌در جنت‌آسودن مشو چون زاهدان توفانی آب طهارتها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بی حوصلگی‌کرد درین بزم ‌کبابم

بی حوصلگی‌کرد درین بزم ‌کبابم واکردن چشم آنقدرم ده دله دارد بی‌دل به همین صفر فزوده است حسابم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اثر سعی ندامت اگر این است

بیدل اثر سعی ندامت اگر این است آتش به دو عالم فکن از سودن دستی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل آدم باش فکر راکب و مرکوب چیست

بیدل آدم باش فکر راکب و مرکوب چیست از هوس تا کی‌ کسی پالان‌ گاو و خر شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از آغاز گذر زحمت انجام مبر

بیدل از آغاز گذر زحمت انجام مبر بررخ فرصت چقدر آینه بندد شرری حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از انجام و آغاز چراغ زندگی

بیدل از انجام و آغاز چراغ زندگی بی‌تکلف اشک و داغ و آه خواهی یافتن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از آیینهٔ ما غیر ادب‌گل نکند

بیدل از آیینهٔ ما غیر ادب‌گل نکند خون تحیر به خیال از رگ جوهر مگشا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از بی دست‌وپاییهای من غافل مباش

بیدل از بی دست‌وپاییهای من غافل مباش چون ضعیفی گوشمال گردن بالیده‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از جهل میندیش‌که در مکتب عشق

بیدل از جهل میندیش‌که در مکتب عشق گر همه طفل سرشک است تبحر دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از خود رنگ و بوی اعتبار افشانده‌ایم

بیدل از خود رنگ و بوی اعتبار افشانده‌ایم همچوگل ماییم و دامن تاگریبان پشت دست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از زندگی آخر نتوان جان بردن

بیدل از زندگی آخر نتوان جان بردن رنگ این باغ هوس آتش بی‌زنهار است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از صحبتم کنار گزین

بیدل از صحبتم کنار گزین فرصتم من فرار خواهم کرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از غفلت به ‌تعمیر شکست ‌دل مکوش

بیدل از غفلت به ‌تعمیر شکست ‌دل مکوش در ازل دیوانه‌ای طرح بنایی کرد و رفت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از کلفت شکست منال

بیدل از کلفت شکست منال بزم هستی دکان شیشه‌گر است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از منصوبهٔ عنقایی‌ام غافل مباش

بیدل از منصوبهٔ عنقایی‌ام غافل مباش نقد اظهاری ندارم پاکباز هستی‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از یوسف دماغ بی‌نیاز من پراست

بیدل از یوسف دماغ بی‌نیاز من پراست انفعال بوی پیراهن ندارد شامه‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ازکیفیت ذوق گرفتاری مپرس

بیدل ازکیفیت ذوق گرفتاری مپرس من سری دزدیده‌ام در هرکجا زنجیر پاست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ازین مایه‌که جز باد نیست

بیدل ازین مایه‌که جز باد نیست عمر در اندیشهٔ سودا گذشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل افسانه بشنو و تن زن

بیدل افسانه بشنو و تن زن شب دراز است وگفت ‌و گو بیکار حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اگر آگه شوی از علم خموشی

بیدل اگر آگه شوی از علم خموشی تحصیل‌کمال تو، به یک حرف تمام است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اگر نه شرم عشق‌، لب ‌گزد از جنون‌ تو

بیدل اگر نه شرم عشق‌، لب ‌گزد از جنون‌ تو تا به سپهر می رسد چاک سحر قباییت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل امل اندیشی‌ام از عجزرسایی‌ست

بیدل امل اندیشی‌ام از عجزرسایی‌ست واماندگی افکند به این راه درازم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل آن‌کیست‌که با سیل خرامش امروز

بیدل آن‌کیست‌که با سیل خرامش امروز همچو دل نیست بنایی ‌که ندارد رفتن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل این ما و منت حایل آثار صفاست

بیدل این ما و منت حایل آثار صفاست نفسی آینه باشی‌ که نفس ننمایی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل این‌عیش و غم و عجزو غرور و مهر وکین

بیدل این‌عیش و غم و عجزو غرور و مهر وکین در ازل زینسان ‌که موجودند با هم بوده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب