بیدل ‌رم فرصت سرو برگ نفس‌ توست

بیدل ‌رم فرصت سرو برگ نفس‌ توست جایی‌که تو باشی نتوان آنهمه بودن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ز تنگنای جهانت ملال نیست

بیدل ز تنگنای جهانت ملال نیست پرواز ناله را به قفس ره نبسته‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ز سخنهای،‌ تو مست است شنیدن

بیدل ز سخنهای،‌ تو مست است شنیدن تحریک زبان قلمت موج شرابست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ز ننگ طینت بیکار سوختم

بیدل ز ننگ طینت بیکار سوختم افسوس دست من ز حنا نم نمی‌کشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل سخن این است تأمل کن و تن زن

بیدل سخن این است تأمل کن و تن زن من خواجه طلب مردم و او بنده ندارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل شکست شیشهٔ دل نیز عالمی‌ست

بیدل شکست شیشهٔ دل نیز عالمی‌ست ساز جنون‌کن و قدحی در ترنگ زن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل غبار ما ز چه دامن جدا فتاد

بیدل غبار ما ز چه دامن جدا فتاد بر باد رفته‌ایم و همان دست سودنست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بید‌ل ‌کرم از طینت ممسک نتوان خواست

بید‌ل ‌کرم از طینت ممسک نتوان خواست چون بحر به ساحل نتراود زگهر موج حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل لب آن برگ ‌گل اندام ندارد

بیدل لب آن برگ ‌گل اندام ندارد شهدی‌ که تواند به خیالش مگس افتاد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل مزبل عقل‌، شراب تعلق است

بیدل مزبل عقل‌، شراب تعلق است مست تغافل این همه بیهش نمی‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل من و بیکاری و معشوق تراشی

بیدل من و بیکاری و معشوق تراشی جز شوق برهمن‌، صنمی نیست در اینجا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل نشدم دچار تحقیق

بیدل نشدم دچار تحقیق آیینه به دست من شب آمد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل نکند موج گهر شوخی جولان

بیدل نکند موج گهر شوخی جولان در سکته شکسته‌ست قدم شعر روانم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل هزار جلوه در آیینه‌ات گذشت

بیدل هزار جلوه در آیینه‌ات گذشت آن شخص‌کوکه این همه عرض مثال داشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل‌،‌که داشت جلوه‌ که از برق خجلتش

بیدل‌،‌که داشت جلوه‌ که از برق خجلتش در مجلس بهار چراغان رنگ بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدلیها گشت بیدل مانع اظهار شوق

بیدلیها گشت بیدل مانع اظهار شوق گر دلی می‌داشتم با خود جهان ناله بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بی‌یار زیستن ز تو بیدل قیامت است

بی‌یار زیستن ز تو بیدل قیامت است جرمی نکرده‌ای که توان کردنت معاف حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

پوشش حال است بیدل ساز حفظ آبرو

پوشش حال است بیدل ساز حفظ آبرو بی‌نیامی می‌کند بی‌جوهر این شمشیر را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

تا بپوشم بیدل آن‌گنجی‌که در دل داشتم

تا بپوشم بیدل آن‌گنجی‌که در دل داشتم عالم ویرانی از بام و درم گل کرد و ریخت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

تا در خیال جاکرد تمییز آب وگوهر

تا در خیال جاکرد تمییز آب وگوهر بیدل من و تو گویا هرگز به هم نبودیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

تارگیسو نیست بیدل رشتهٔ تسخیر من

تارگیسو نیست بیدل رشتهٔ تسخیر من از زبان‌ مار باید جست فسون مرا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

تحیر صورتی نگذاشت در آیینه‌ام بیدل

تحیر صورتی نگذاشت در آیینه‌ام بیدل صفای خانه‌ای دارم که سیلابست پنداری حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

تغافل صد نگه می‌پرسد احوال من بیدل

تغافل صد نگه می‌پرسد احوال من بیدل مژه نگشوده سوی خاکساران دیدنت نازم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

تنها نه بیدل از تپش آرام منزل است

تنها نه بیدل از تپش آرام منزل است هر بسمل‌، آشیان طرب‌، زبر بال داشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

جام در خون زن چو گل بیدل دگر ابرام چیست

جام در خون زن چو گل بیدل دگر ابرام چیست در بساط رنگ نتوان بیش از این مختار شد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

جز مبتذلی چند که عامست در این عصر

جز مبتذلی چند که عامست در این عصر بیدل نرسیده است به یاران سخن من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

جهل ما بیدل به آگاهی نساخت

جهل ما بیدل به آگاهی نساخت نو ربر ظلمت شب تارست و بس حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چشم اورا نیست بیدل سیری از خون ریختن

چشم اورا نیست بیدل سیری از خون ریختن جام می از باده پیمایی نگردد سرگران حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چند باید بود مغرور طراوت های وهم

چند باید بود مغرور طراوت های وهم شبنمستان نیست بیدل چشم تر دارد بهار حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چه خوش آن‌که ترک سبب‌کنی بهٔقین رسی وطرب‌کنی

چه خوش آن‌که ترک سبب‌کنی بهٔقین رسی وطرب‌کنی زحقیقت‌آنچه طلب‌کنی به طریق بیدل ما طلب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چو بیدل آنکه غبار ره نیاز تو شد

چو بیدل آنکه غبار ره نیاز تو شد به چشم هر دو جهان ناز توتیاگردید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چو شمع‌از تیغ‌تسلیم وفاگردن مکش بیدل

چو شمع‌از تیغ‌تسلیم وفاگردن مکش بیدل اگر سررفت‌،‌ گو رو، رنگ برروی تو می‌آید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چوبیدل چه می‌خواهی از هست ونیست

چوبیدل چه می‌خواهی از هست ونیست که هیچی و هیچ آرزوکرده‌ای حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چون شخص سایه بیدل صدربساط عجزیم

چون شخص سایه بیدل صدربساط عجزیم تعظیم برنخیزد از روی مسند ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حال من بیدل نمی‌ارزد به استقبال وهم

حال من بیدل نمی‌ارزد به استقبال وهم صورت امروز خود دیدم غم فردا نماند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حریف دعوی دیگر کجاست جرأت بیدل

حریف دعوی دیگر کجاست جرأت بیدل به پای فیل فتد گر به پشه در فکنیمش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل درپن بیابان خلقی به عجز فرسود

بیدل درپن بیابان خلقی به عجز فرسود چون نقش‌پا قستیم ما هم به پرپا دست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

خاکدان دهر بیدل مرکز آرام نیست

خاکدان دهر بیدل مرکز آرام نیست خواب ما آخر بر این بستر پریشان می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

خطاست بیدل زتنگدستی به فکرروزی الم‌پرستی

خطاست بیدل زتنگدستی به فکرروزی الم‌پرستی چو کاسه ‌هر کس به ‌خوان‌ هستی ‌دهن‌ گشوده ‌است ‌آش دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

خواه برگنج قناعت خواه در قصر غنا

خواه برگنج قناعت خواه در قصر غنا روزکی چند است بیدل هرکسی مهمان حرص حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دام ماگرم‌روان نیست تعلق بیدل

دام ماگرم‌روان نیست تعلق بیدل خارپا مانع جولان نشود آتش را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در تماشاگاه امکان آنچه ما گم کرده‌ایم

در تماشاگاه امکان آنچه ما گم کرده‌ایم بیدل آخر از نگاه واپسین پیدا شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در زمین آرزو بیدل املها کاشتیم

در زمین آرزو بیدل املها کاشتیم لیک غیر از حسرت نشو و نمایی برنخاست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

درآن محفل‌ که لعل او تبسم می‌کند بیدل

درآن محفل‌ که لعل او تبسم می‌کند بیدل اگر پاس ادب داری نخواهی خاک بوسیدن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

درین دبستان به سعی‌ کامل نخواندم افسون نقش‌ باطل

درین دبستان به سعی‌ کامل نخواندم افسون نقش‌ باطل کمالم این بس ‌که نام بیدل به خط استاد می‌نگارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دستگاه مستی ارباب معنی باده نیست

دستگاه مستی ارباب معنی باده نیست بیدل از چشم تر خود می‌کشد ساغر محیط حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دل چه باشد تا نگردد خون به یاد طره‌اش

دل چه باشد تا نگردد خون به یاد طره‌اش گر همه‌سنگ‌است بیدل زین‌فسون می‌گردد آب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دل‌گرد جنون می‌کند امروز ببینید

دل‌گرد جنون می‌کند امروز ببینید در خانهٔ ما بیدل دیوانه نباشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دهان یار ناپیداست بیدل

دهان یار ناپیداست بیدل به فهم خود تأمل می‌توان‌ کرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ذره موهوم را شرم نسنجد به هیچ

ذره موهوم را شرم نسنجد به هیچ بیدل ما را همین سنگ ترازو کنید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب