شانی تکلو
تا تن به بلای زندگی متهم است
تا تن به بلای زندگی متهم است پیوسته ز خون دل نصیبم الم است خوش باش به غم خوردن دایم کامروز چیزی که به کام…
منت چه مینهی که به وصلم رسانده ای
منت چه مینهی که به وصلم رسانده ای روز طرب نتیجهی ایام محنت است شانی تکلو
ما بلبل نادیده بهاریم در این باغ
ما بلبل نادیده بهاریم در این باغ تاریک تر از سینهی زاغ است دل ما شانی تکلو
کسی به خواب مگر وعدهی وصالم داد
کسی به خواب مگر وعدهی وصالم داد که عمر من همه در آرزوی خواب گذشت شانی تکلو
منم که مشتریام لعلِ نوشخند تو را
منم که مشتریام لعلِ نوشخند تو را شِکرفروش چه داند بهای قند تو را؟ به حُسن پنجهی خورشید و ماه میتابی کسی چه چاره کند…
بختم اگر تلافی شبهای غم کند
بختم اگر تلافی شبهای غم کند یک روزِ خوش به مردمِ عالم نمیرسد شانی تکلو
تا زنده ایم مرحمتی کن به حال ما
تا زنده ایم مرحمتی کن به حال ما دنبال مرده آه کشیدن چه فایده شانی تکلو
چو ما به مهر نشستیم ، او به کین برخاست
چو ما به مهر نشستیم ، او به کین برخاست که خاک بر سر تاثیر دوستداری ما شانی تکلو
پُرست از تو دلم ، وا مکن دهان مرا
پُرست از تو دلم ، وا مکن دهان مرا چراغِ بزمِ شکایت مکن زبان مرا مرو که خو به وصال تو کرده است دلم بیا…
تا چند بیکسی همه شب با خیال تو
تا چند بیکسی همه شب با خیال تو زانوی خویش را به هم آغوشی آورد شانی تکلو