قاموس سخن (سخنان طلایی بزرگان)

عشق تنها مرضي است كه بيمار از آن لذت مي برد. (افلاطون)

كاهلي [ = تنبلي ]، از هر بيماري مسري تر است. (گاندي)

عشق حقيقي هيچگاه يكنواخت و آرام پيش نمي رود. (ويليام شكسپير)

كاملترين پاداش براي انسان، بخششي است كه بتواند اميال هستي اش را تغيير دهد و خواستهاي دو لب خشكيده از عطش او را دگرگون سازد…

عشق را اجبار مي‌پژمرد؛ زيربنايش آزادي‌ست. با انقياد [=گردن نهادن]، حسادت [=بدخواهي] و ترس، سازگار نيست. اگر رهروانش نيرومند، برابر و پُخته باشند، زلال، بي‌نياز…

كاميابي، مجموعه‌اي از تلاش‌هاي كوچك است كه هر روز تكرار مي‌شود. (نامشخص)

عشق راستين، به طور رايج، زماني به سراغ ما مي آيد كه هرگز چشم داشت آن را نداريم. (نامشخص)

كامپيوتر يك ماشين با روح است كه فرد مي تواند كمابيش به همان سرعتي كه با آن كار مي كند، فكر هم بكند. (نامشخص)

عشق، زماني است كه براده هاي انديشه ي ما مثل آهن ربا به درون دل ديگري بشتابد. (كريستين بوبن)

كاري را بكنيد كه از عهده‌ي آن برآييد و در توان شما باشد. (پرمودا باترا)

عشق، شبنمي است كه از آسمان به غنچه ي قلب انسان مي نشيند. (نامشخص)

كارمندان نابكار بيشتر از دزدان و آشوبگران به كشور آسيب مي رسانند. (ارد بزرگ)

عشق گل كميابي است. (نامشخص)

كار ما در زندگي، پيشي گرفتن از ديگران نيست، بلكه پيشي گرفتن از خودمان است. (نامشخص)

عشق مانند آن بوته ي خاري است كه هرچه بيشتر در كندن آن از زمين تلاش شود، آن خارها بيشتر در جسم و گوشت طرف…

كاركنان كاري ندارند كه رهبر به چه ميزان آگاه است، مگر اينكه مطمئن باشند رهبر به فكر آنها است. رهبري از قلب آغاز مي شود…

عشق، نه تنها كلمه اي بارور است، بلكه چنان گنجايشي دارد كه صدها مفهوم را در بر مي گيرد. (اريك نيوتن)

كار، كار پيروزي بود؛ پيروزي همه چيز را حل مي كند. (نامشخص)

عشق، همان چيزي است كه به شما امكان مي دهد بارها و بارها زاده شويد. (باربارا دي آنجليس)

هر آنچه كه يك استاد مي گويد، واژه هايي زيبا هستند كه نمي توانند او را رهايي بخشند؛ آنهم از نخستين حمله ي يك سگ…

عشق و عاشقي هر چند لطيف و پر احساس ابراز گردد باز هم ريشه در شهوت دارد و بس. (آرتور شوپنهاور)

هر اشتباهي، ما را يك گام به حل مسأله نزديك‌تر مي‌كند. (پرمودا باترا)

عشق يعني اينكه شما شصت درصد ببخشيد و چهل درصد بگيريد و بگوييد اين دو با هم برابر هستند. (نامشخص)

هدف هر حكومت و دولت تنها بهتر كردن ابزارهاي زندگي مادي و راحتي مردم نيست، بلكه حكومت وظيفه دارد سعادت مردم را نيز تامين كند….

عصباني مباش زيرا مرد عصباني مانند آتش است که در بيشه برافروزد و تر و خشک را با هم بسوزاند (کورش کبير)

هر اخلاق و دستور اخلاقي، طبيعت بردگي و حماقت را پرورش مي دهد؛ زيرا روح را با انضباط تحميلي خود خفه و نابود مي كند….

علاقه، انديشه و مطالعه چيز هايي هستند كه شما را به سوي موفقيت سوق مي دهند… . (نامشخص)

هدف زندگي دو چيز است: آنچه را كه مي خواهيم به دست آوريم و آنگاه از آن لذت ببريم. (لوگان پيرسال اسميت)

عمر شانس با عمر گلوله برفي بر روي بخاري يكي است. (مثل سوئدي)

هدف از زندگي، آموختن است. (پيتر مك ويليام)

عيب كار اينجاست كه در دانشكده انتظار دارند آدم همه چيز را بداند. (جين وبستر)

نيكمرد نيست كه به مهماني زيردست مي رود، بلكه زيردستي به مهماني نيكمرد مي رود. (افلاطون)

غرور، هر جاي آسيب ديده و پاره پوره را رفو مي كند. (نيچه)

نيروهاي بالقوه‌ي خود را تا جايي كه مي‌توانيد، گسترش دهيد؛ چون اگر اراده كنيد، شما هم مي‌توانيد نبوغ [=هوش سرشار] خفته‌ي خود را بيدار سازيد….

غير ممكن كلمه اي است كه تنها در فرهنگ لغت انسانهاي احمق يافت مي شود. (ناپلئون بناپارت)

نيك بختي آن نيست كه انسان خود به خود دوست داشته باشد، بلكه اين است كه غرور آميخته با نفرتي به خرسندي برسد. نيك بختي،…

فر و شكوه زماني فزوني مي يابد كه دانا در نزد ما ارجمند باشد و كام بدخواه را به زهر بي اعتنايي بيالاييم. (بزرگمهر)

نيرنگ پيران بدنهاد تنها با مرگ به پايان مي رسد. (ارد بزرگ)

فراموش نكنيد كه زندگي، مجموعه اي از لحظات است. مي توانيم لحظاتي را براي خود بيافرينيم كه مايه ي برآمدن ما باشد، نه اينكه محدودمان…

نويسندگي مستلزم داشتن اطلاع و استعداد است، [ اما ] سياست نه دانش مي خواهد و نه استعداد؛ كافي است كه مرد سياسي فقط پررو…

فرد خردمند، دانش خويش را براي خودش انباشته نمي‌كند. آن كس كه دانش انباشته دارد، خردمند نيست. فرد خردمند، دانش را انباشته نمي‌كند، هرچه بيشتر…

نود درصد از مخاطبين خود را از دست مي دهي، مگر آنكه ياد بگيري سخنت را كوتاه نگاه داري. (ريچارد باخ)

فردي كه دامنه اي وسيع از معلومات در ذهن دارد و با اين حال بر آنها تامل نكرده و زمينه كاري براي آنها فراهم نياورده،…

نه عشق، اما اصول تشكيل دهنده ي عشق ارزش زحمت را دارد. (فرناندو پسوا)

فرصت بدي كردن در هر روز صدها بار به دست مي آيد و فرصت خوبي كردن در هر سال، يكبار. (فرانسوا ولتر)

نوآوري در زندگي، يك ضرورت [=بايستگي] است. (كيم وو چونگ)

فرق ميان من و تو در شنيدن است؛ تو صداي بسته شدن در را مي شنوي و من صداي باز شدن آن را. (نامشخص)

نه تنها بايد بتوانيد ديگران را ببخشيد، بلكه بايد بتوانيد خودتان را نيز ببخشيد. (پرمودا باترا)

فروختن آب به كسي كه در بيابان مانده، كار آساني‌ست. هر كسي مي‌تواند اين كار را انجام دهد. بازارياب راستين، كسي است كه به صحرانشينان،…

نمي توانيم كاري كنيم كه مرغان غم، بالاي سرِ ما پرواز نكنند، اما مي توانيم نگذاريم كه روي سرِ ما آشيانه بسازند. (ضرب المثل چيني)