گم باد سریکه سروران را پا نیست

گم باد سریکه سروران را پا نیست وان دل که به جان غرقهٔ این سودا نیست گفتند در این میان نگنجد موئی من موی شدم…

ادامه مطلب

گوهر چه بود به بحر او جز سنگی

گوهر چه بود به بحر او جز سنگی گردون چه بود بر در او سرهنگی از دولت دوست هیچ چیزم کم نیست جز صبر که…

ادامه مطلب

لب بر لب هر بوسه ربائی بنهی

لب بر لب هر بوسه ربائی بنهی نوبت چو به ما رسد بهائی بنهی جرم را همه عفو کنی بی‌سببی وین جرم مرا تو دست…

ادامه مطلب

ما خواجهٔ ده نه‌ایم ما قلاشیم

ما خواجهٔ ده نه‌ایم ما قلاشیم ما صدر سرانه‌ایم ما اوباشیم نی نی چو قلم به دست آن نقاشیم خود نیز ندانیم کجا میباشیم

ادامه مطلب

ما مردانیم شسته بر تنگ دره

ما مردانیم شسته بر تنگ دره مائیم که شیر و گرگ بر ما گذره با فقر و صفا به هم درآمیخته‌ایم چون درگه ارتضاع آن…

ادامه مطلب

مائیم که تا مهر تو آموخته‌ایم

مائیم که تا مهر تو آموخته‌ایم چشم از همه خوبان جهان دوخته‌ایم هر شعله کز آتش زنهٔ عشق جهد در ما گیرد از آنکه ما…

ادامه مطلب

مرغ جان را میل سوی بالا نیست

مرغ جان را میل سوی بالا نیست در شش جهتش پر زدن وپروا نیست گفتی به کجا پرد که او را یابد نی خود بکجا…

ادامه مطلب

مصنوع حقیم و صید صانع باشیم

مصنوع حقیم و صید صانع باشیم جانرا ز مراد جان چه مانع باشیم صد بره برای بندگان قربان کرد ما چند به آب گرم قانع…

ادامه مطلب

من بر سر کویت آستین گردانم

من بر سر کویت آستین گردانم تو پنداری که من ترا میخوانم نی نی رو رو که من ترا میدانم خود رسم منست کاستین جنبانم

ادامه مطلب

من خاک ترا به چرخ اعظم ندهم

من خاک ترا به چرخ اعظم ندهم یک ذره غمت بهر دو عالم ندهم نقش خود را نثار عالم کردم وز نقش تو من آب…

ادامه مطلب

من عاشق عشق و عشق هم عاشق من

من عاشق عشق و عشق هم عاشق من تن عاشق جان آمد و جان عاشق تن گه من آرم دو دست در گردن او گه…

ادامه مطلب

من نیز چو تو عاقل و هشیار بدم

من نیز چو تو عاقل و هشیار بدم بر جملهٔ عاشقان به انکار بدم دیوانه و مست و لاابالی گشتم گوئیکه همه عمر در این…

ادامه مطلب

می‌آ ید یار و چون شکر میخندد

می‌آ ید یار و چون شکر میخندد وز مرتبه بر شمس و قمر میخندد این یک نظری که در جهان محرم او است هم پنهانی…

ادامه مطلب

ناخوانده به هرجا که روی غم باشی

ناخوانده به هرجا که روی غم باشی ور خوانده روی تو محرم آن دم باشی تا کافر را خدا نخواند نرود شرمت بادا ز کافری…

ادامه مطلب

نی دست که در مصاف خونریز کنم

نی دست که در مصاف خونریز کنم نی پای که در صبر قدم تیز کنم نی رحم ترا که با رهی در سازی نی عقل…

ادامه مطلب

هر چند به حلم یار ما جورکش است

هر چند به حلم یار ما جورکش است لیکن زاری عاشقان نیز خوش است جان عاشق چون گلستان میخندد تن میلفرزد چو برگ گوئی تبش…

ادامه مطلب

هر روز خوش است منزلی بسپردن

هر روز خوش است منزلی بسپردن چون آب روان و فارغ از افسردن دی رفت و حدیث دی چو دی هم بگذشت امروز حدیث تازه…

ادامه مطلب

هر لحظه مها پیش خودم می‌خوانی

هر لحظه مها پیش خودم می‌خوانی احوال همی پرسی و خود می‌دانی تو سرو روانی و سخن پیش تو باد می‌گویم و سر به خیره…

ادامه مطلب

هرگز نبود میل تو کافراشت کنی

هرگز نبود میل تو کافراشت کنی تا عاشق آنی که فرو داشت کنی بسم الله ناگفته تو گوئی الحمد ناآمده صبح از طمع چاشت کنی

ادامه مطلب

همچون سر زلف تو پریشان توایم

همچون سر زلف تو پریشان توایم آنداری و آنداری و ما آن توایم هر جا باشیم حاضر خوان توایم مهمان تو مهمان تو مهمان توایم

ادامه مطلب

یا من هوب سیدی و اعلی و اجل

یا من هوب سیدی و اعلی و اجل یا من انا عبده و ادنی و اقل حاشاک تملنی و یوشیک تعل ان لم یکن الوابل…

ادامه مطلب

یرغوش بک و قیر بک و سالارم

یرغوش بک و قیر بک و سالارم با نصرت و با همت و با اظهارم گر کوه احد بخصمیم برخیزد آن را به سر نیزه…

ادامه مطلب

ای مجمع دل راه پراکنده مزن

ای مجمع دل راه پراکنده مزن زان زخمه پریشان چو دل بنده مزن ای دل لب خود را که زند لاف بقا جز بر لب…

ادامه مطلب

ای کان العباد ما اهواه

ای کان العباد ما اهواه ما یذکرنا فکیف ما ینساه قدر ان به القلوب والافواه قد احسن لا اله الا الله

ادامه مطلب

ای عاشق گفتار و تفاصیل سخن

ای عاشق گفتار و تفاصیل سخن ای گر ز سخنوران قهارهٔ کن روزیت چو نیست علم نونو هله ور ای کهنه فروش در سخنهای کهن

ادامه مطلب

ای شب چه شبی که روزها چاکر تست

ای شب چه شبی که روزها چاکر تست تو دریائی و جان جان اخگر تست اندر دل من شعله زنانست امشب آن آتش و آن…

ادامه مطلب

ای زادهٔ ساقی هله از غم بگذر

ای زادهٔ ساقی هله از غم بگذر ای همدم روح قدس از دم بگذر گفتی که ز غم گریختم شاد شدم شادی روان خود از…

ادامه مطلب

ای دوست که دل ز دوست برداشته‌ای

ای دوست که دل ز دوست برداشته‌ای نیکوست که دل ز دوست برداشته‌ای دشمن چو شنیده می‌نگنجد از شوق در پوست که دل ز دوست…

ادامه مطلب

ای دل چه حدیث ماجرا می‌جوئی

ای دل چه حدیث ماجرا می‌جوئی من با توام ای دل تو کرا می‌جوئی ور زانکه ندیده‌ای کرا می‌جوئی ور زانکه بدیده‌ای چرا می‌جوئی

ادامه مطلب

ای دل اگرت رضای دلبر باید

ای دل اگرت رضای دلبر باید آن باید کرد و گفت کو فرماید گر گوید خون گری مگوی از چه سبب ور گوید جان بده…

ادامه مطلب

ای خوی تو در جهان می و شیر ای جان

ای خوی تو در جهان می و شیر ای جان از دلشده‌گان گناه کم گیر ای جان گر دست شکسته شد کمان گیر ای جان…

ادامه مطلب

ای چرخ فلک پایهٔ پیروزهٔ تو

ای چرخ فلک پایهٔ پیروزهٔ تو زنبیل جهان گدای دریوزهٔ تو صد سال فلک خدمت خاک تو کند نگزارده باشد حق یکروزهٔ تو

ادامه مطلب

ای تن تو نمیری که چنان جان با تست

ای تن تو نمیری که چنان جان با تست ای کفر طرب‌فزا، که ایمان با تست هرچند که از زن صفتان خسته شدی مردی به…

ادامه مطلب

ای بانگ رباب از کجا می‌آئی

ای بانگ رباب از کجا می‌آئی پرآتش و پر فتنه و پر غوغائی جاسوس دلی و پیک آن صحرائی اسرار دلست هرچه می‌فرمائی

ادامه مطلب

ای آنکه مرا به لطف بنواخته‌ای

ای آنکه مرا به لطف بنواخته‌ای در دفع کنون بهانه‌ای ساخته‌ای گر با همگان عشق چنین باخته‌ای پس قیمت هیچ دوست نشناخته‌ای

ادامه مطلب

ای آنکه چو آفتاب فرداست بیا

ای آنکه چو آفتاب فرداست بیا بیرون تو برگ و باغ زرد است بیا عالم بی‌تو غبار و گرد است بیا این مجلس عیش بی‌تو…

ادامه مطلب

ای از دل و جان لطیفتر قالب تو

ای از دل و جان لطیفتر قالب تو بسیار رهست از شکر تا لب تو عمریست که آفتاب و مه میگردند روزان و شبان در…

ادامه مطلب

آهوی قمرا سهامه عیناه

آهوی قمرا سهامه عیناه ما شوش عزم خاطری الا هو روحی تلفت و مهجتی تهواه قلبی ابدا یقون یا هویا هو

ادامه مطلب

آنکو طمع وفا برد بر شکران

آنکو طمع وفا برد بر شکران بر خویش بزد عیب و نزد بر شکران ور شکران نهاد انگشت به عیب در هجر بسی دست گزد…

ادامه مطلب

اندیشهٔ هشیار تو هشیار کشد

اندیشهٔ هشیار تو هشیار کشد زارش کشد و بزاری زار کشد شاهان همه خصم خویش بر دار کشند زان دولت بیدار تو بیدار کشد

ادامه مطلب

آنجا که عنایتست چه صلح و چه جنگ

آنجا که عنایتست چه صلح و چه جنگ ور کار تو نیکست چه تسبیح و چه جنگ وانکس که قبولست چه رومی و چه زنگ…

ادامه مطلب

آن لحظه که از پیرهنت بوی رسد

آن لحظه که از پیرهنت بوی رسد من خود چه کسم چرخ و فلک جامه درد آن پیرهن یوسف خوشبوی کجاست کامروز ز پیراهن تو…

ادامه مطلب

آن کس که ببست خواب ما را بستم

آن کس که ببست خواب ما را بستم یارب تو ببند خواب او را به کرم تا باز چشد مرارت بی‌خوابی و اندیشه کند به…

ادامه مطلب

آن سر که بود بی‌خبر از وی خسبد

آن سر که بود بی‌خبر از وی خسبد آنکس که خبر یافت از او کی خسبد می‌گوید عشق در دو گوشم همه شب ای وای…

ادامه مطلب

آن رهزن دل که پای کوبانم از او

آن رهزن دل که پای کوبانم از او چون آینهٔ خیال خوبانم از او جانیست که چون دست زنان می‌آید یارب یارب چه میشود جانم…

ادامه مطلب

آن دشمن دوست روی دیدی که چه کرد

آن دشمن دوست روی دیدی که چه کرد یا هیچ به غور آن رسیدی که چه کرد گفتا همه آن کنم که رایت خواهد دیدی…

ادامه مطلب

از بانگ سرافیل دمیده است رباب

از بانگ سرافیل دمیده است رباب تا زنده و تازه کرده دلهای کباب آن سوداها که غرقه گشتند و فنا چون ماهیکان برآمدند از تک…

ادامه مطلب

امشب منم و یکی حریف چو منی

امشب منم و یکی حریف چو منی بر ساخته مجلسی برسم چمنی جام می و شمع و نقل و مطرب همه هست ای کاش تو…

ادامه مطلب

امشب چه لطیف و با نوا می‌گردد

امشب چه لطیف و با نوا می‌گردد لطفی دارد که کس بدان پی نبرد اندر گل و سنبلی که ارواح چرد خیره شده خواب و…

ادامه مطلب

امروز چو هر روز خرابیم خراب

امروز چو هر روز خرابیم خراب مگشا در اندیشه و برگیر رباب صدگونه نماز است و رکوعست و سجود آنرا که جمال دوست باشد محراب

ادامه مطلب