شد کودکی و رفت جوانی ز جوان

شد کودکی و رفت جوانی ز جوان روز پیری رسید بر پر ز جهان هر مهمانرا سه روز باشد پیمان ای خواجه سه روز شد…

ادامه مطلب

صد بار ز سر برفت عقلم و آمد

صد بار ز سر برفت عقلم و آمد تا کی ز می شیفتگان آشامد از کار بماندم وز بیکاری نیز تا عاقبت کار کجا انجامد

ادامه مطلب

عاشق تو یقین دان که مسلمان نبود

عاشق تو یقین دان که مسلمان نبود در مذهب عشق کفر و ایمان نبود در عشق تن و عقل و دل و جان نبود هرکس…

ادامه مطلب

عشق آمد و توبه را چو شیشه بشکست

عشق آمد و توبه را چو شیشه بشکست چون شیشه شکست کیست کو داند بست گر هست شکسته‌بند آن هم عشق است از بند و…

ادامه مطلب

عشقست طریق و راه پیغمبر ما

عشقست طریق و راه پیغمبر ما ما زادهٔ عشق و عشق شد مادر ما ای مادر ما نهفته در چادر ما پنهان شده از طبیعت…

ادامه مطلب

عمریست که جان بنده بیخویشتن است

عمریست که جان بنده بیخویشتن است و انگشت‌نمای عالمی مرد و زن است برخاستن از جان و جهان مشکل نیست مشکل ز سر کوی تو…

ادامه مطلب

فرمود خدا به وحی کای پیغمبر

فرمود خدا به وحی کای پیغمبر جز در صف عاشقان بمنشین بگذر هر چند ز آتشت جهان گرم شود آتش میرد ز صحبت خاکستر

ادامه مطلب

کس دل ندهد بدو که خونخوار منست

کس دل ندهد بدو که خونخوار منست جان رفت چه جای کفش و دستار منست تو نیز برو دلا که این کار تو نیست این…

ادامه مطلب

گر آب دهی نهال خود کاشته‌ای

گر آب دهی نهال خود کاشته‌ای ور پست کنی مرا تو برداشته‌ای خاکی بودم به زیر پاهای خسان همچون فلکم مها تو افراشته‌ای

ادامه مطلب

گر جملهٔ آفاق همه غم بگرفت

گر جملهٔ آفاق همه غم بگرفت بیغم بود آنکه عشق محکم بگرفت یک ذره نگر که پای در عشق بکوفت وان ذره جهان شد که…

ادامه مطلب

گر در طلبی ز چشمه در بر ناید

گر در طلبی ز چشمه در بر ناید جویندهٔ در به قعر دریا باید این گوهر قیمتی کسی را شاید کز آب حیات تشنه بیرون…

ادامه مطلب

گر صبر کنم جامعهٔ جان میسوزد

گر صبر کنم جامعهٔ جان میسوزد جان من و آن جملگان میسوزد ور بانگ برآورم دهان میسوزد از من گذرد هر دو جهان میسوزد

ادامه مطلب

گر مجلس انس را به کار آمدمی

گر مجلس انس را به کار آمدمی هردم بدر تو بنده وار آمدمی گر آفت تصدیع نبودی و ملال هر روز برت هزار بار آمدمی

ادامه مطلب

گر یک ورق از کتاب ما برخوانی

گر یک ورق از کتاب ما برخوانی حیران ابد شوی زهی حیرانی گر یک نفسی به درس دل بنشینی استادان را به درس خود بنشانی

ادامه مطلب

گفتم دلم از تو بوسه‌ای خواهانست

گفتم دلم از تو بوسه‌ای خواهانست گفتا که بهای بوسهٔ ما جانست دل آمد و در پهلوی جان گشت روان یعنی که بیا بیع و…

ادامه مطلب

گفتم که دلم آلت و انگاز مست

گفتم که دلم آلت و انگاز مست مانند رباب دل هم‌آواز منست خود ایندل من یار کسی دیگر بود من میگفتم مگر که همباز منست

ادامه مطلب

گلباغ نهانست و درختان پنهان

گلباغ نهانست و درختان پنهان صد سال نماید او و او خود یکسان بحریست محیط و بی‌حد و بی‌پایان صد موج ز موج او درون…

ادامه مطلب

گوید چونی خوشی و در خنده شود

گوید چونی خوشی و در خنده شود چون باشد مردهٔ ای که او زنده شود امروز پراکنده نخواهم گفتن هرچند که راه او پراکنده شود

ادامه مطلب

لب بستم و صد نکته خموشت گفتم

لب بستم و صد نکته خموشت گفتم در گوش دل عشوه فروشت گفتم در سر دارم آنچه به گوشت گفتم فردا بنمایم آنچه دوشت گفتم

ادامه مطلب

ما خاک ترا به آب زمزم ندهیم

ما خاک ترا به آب زمزم ندهیم شادی نستانیم و از این غم ندهیم این صورت ما نصیب آدمیانست از صورت تو آب به آدم…

ادامه مطلب

ما مرد سنانیم نه از بهر سه نان

ما مرد سنانیم نه از بهر سه نان ما دست زنانیم نه از دست زنان در صید بدانیم نه در صید بدان از بند جهانیم…

ادامه مطلب

مائیم که پوستین بگازر دادیم

مائیم که پوستین بگازر دادیم وز دادن پوستین بگازر شادیم در بحر غمی که ساحل و قعرش نیست نظاره‌گر آمدیم و پست افتادیم

ادامه مطلب

مرغ جان را میل سوی بالا نیست

مرغ جان را میل سوی بالا نیست در شش جهتش پر زدن وپروا نیست گفتی به کجا پرد که او را یابد نی خود بکجا…

ادامه مطلب

مصنوع حقیم و صید صانع باشیم

مصنوع حقیم و صید صانع باشیم جانرا ز مراد جان چه مانع باشیم صد بره برای بندگان قربان کرد ما چند به آب گرم قانع…

ادامه مطلب

من بر سر کویت آستین گردانم

من بر سر کویت آستین گردانم تو پنداری که من ترا میخوانم نی نی رو رو که من ترا میدانم خود رسم منست کاستین جنبانم

ادامه مطلب

من خاک ترا به چرخ اعظم ندهم

من خاک ترا به چرخ اعظم ندهم یک ذره غمت بهر دو عالم ندهم نقش خود را نثار عالم کردم وز نقش تو من آب…

ادامه مطلب

من عاشق عشق و عشق هم عاشق من

من عاشق عشق و عشق هم عاشق من تن عاشق جان آمد و جان عاشق تن گه من آرم دو دست در گردن او گه…

ادامه مطلب

من نیز چو تو عاقل و هشیار بدم

من نیز چو تو عاقل و هشیار بدم بر جملهٔ عاشقان به انکار بدم دیوانه و مست و لاابالی گشتم گوئیکه همه عمر در این…

ادامه مطلب

می‌آ ید یار و چون شکر میخندد

می‌آ ید یار و چون شکر میخندد وز مرتبه بر شمس و قمر میخندد این یک نظری که در جهان محرم او است هم پنهانی…

ادامه مطلب

ناخوانده به هرجا که روی غم باشی

ناخوانده به هرجا که روی غم باشی ور خوانده روی تو محرم آن دم باشی تا کافر را خدا نخواند نرود شرمت بادا ز کافری…

ادامه مطلب

نی دست که در مصاف خونریز کنم

نی دست که در مصاف خونریز کنم نی پای که در صبر قدم تیز کنم نی رحم ترا که با رهی در سازی نی عقل…

ادامه مطلب

هر چند به حلم یار ما جورکش است

هر چند به حلم یار ما جورکش است لیکن زاری عاشقان نیز خوش است جان عاشق چون گلستان میخندد تن میلفرزد چو برگ گوئی تبش…

ادامه مطلب

هر روز خوش است منزلی بسپردن

هر روز خوش است منزلی بسپردن چون آب روان و فارغ از افسردن دی رفت و حدیث دی چو دی هم بگذشت امروز حدیث تازه…

ادامه مطلب

هر لحظه مها پیش خودم می‌خوانی

هر لحظه مها پیش خودم می‌خوانی احوال همی پرسی و خود می‌دانی تو سرو روانی و سخن پیش تو باد می‌گویم و سر به خیره…

ادامه مطلب

هرگز نبود میل تو کافراشت کنی

هرگز نبود میل تو کافراشت کنی تا عاشق آنی که فرو داشت کنی بسم الله ناگفته تو گوئی الحمد ناآمده صبح از طمع چاشت کنی

ادامه مطلب

همچون سر زلف تو پریشان توایم

همچون سر زلف تو پریشان توایم آنداری و آنداری و ما آن توایم هر جا باشیم حاضر خوان توایم مهمان تو مهمان تو مهمان توایم

ادامه مطلب

یا من هوب سیدی و اعلی و اجل

یا من هوب سیدی و اعلی و اجل یا من انا عبده و ادنی و اقل حاشاک تملنی و یوشیک تعل ان لم یکن الوابل…

ادامه مطلب

یرغوش بک و قیر بک و سالارم

یرغوش بک و قیر بک و سالارم با نصرت و با همت و با اظهارم گر کوه احد بخصمیم برخیزد آن را به سر نیزه…

ادامه مطلب

ای مجمع دل راه پراکنده مزن

ای مجمع دل راه پراکنده مزن زان زخمه پریشان چو دل بنده مزن ای دل لب خود را که زند لاف بقا جز بر لب…

ادامه مطلب

ای کان العباد ما اهواه

ای کان العباد ما اهواه ما یذکرنا فکیف ما ینساه قدر ان به القلوب والافواه قد احسن لا اله الا الله

ادامه مطلب

ای عاشق گفتار و تفاصیل سخن

ای عاشق گفتار و تفاصیل سخن ای گر ز سخنوران قهارهٔ کن روزیت چو نیست علم نونو هله ور ای کهنه فروش در سخنهای کهن

ادامه مطلب

ای شب چه شبی که روزها چاکر تست

ای شب چه شبی که روزها چاکر تست تو دریائی و جان جان اخگر تست اندر دل من شعله زنانست امشب آن آتش و آن…

ادامه مطلب

ای زادهٔ ساقی هله از غم بگذر

ای زادهٔ ساقی هله از غم بگذر ای همدم روح قدس از دم بگذر گفتی که ز غم گریختم شاد شدم شادی روان خود از…

ادامه مطلب

ای دوست که دل ز دوست برداشته‌ای

ای دوست که دل ز دوست برداشته‌ای نیکوست که دل ز دوست برداشته‌ای دشمن چو شنیده می‌نگنجد از شوق در پوست که دل ز دوست…

ادامه مطلب

ای دل چه حدیث ماجرا می‌جوئی

ای دل چه حدیث ماجرا می‌جوئی من با توام ای دل تو کرا می‌جوئی ور زانکه ندیده‌ای کرا می‌جوئی ور زانکه بدیده‌ای چرا می‌جوئی

ادامه مطلب

ای دل اگرت رضای دلبر باید

ای دل اگرت رضای دلبر باید آن باید کرد و گفت کو فرماید گر گوید خون گری مگوی از چه سبب ور گوید جان بده…

ادامه مطلب

ای خوی تو در جهان می و شیر ای جان

ای خوی تو در جهان می و شیر ای جان از دلشده‌گان گناه کم گیر ای جان گر دست شکسته شد کمان گیر ای جان…

ادامه مطلب

ای چرخ فلک پایهٔ پیروزهٔ تو

ای چرخ فلک پایهٔ پیروزهٔ تو زنبیل جهان گدای دریوزهٔ تو صد سال فلک خدمت خاک تو کند نگزارده باشد حق یکروزهٔ تو

ادامه مطلب

ای تن تو نمیری که چنان جان با تست

ای تن تو نمیری که چنان جان با تست ای کفر طرب‌فزا، که ایمان با تست هرچند که از زن صفتان خسته شدی مردی به…

ادامه مطلب

ای بانگ رباب از کجا می‌آئی

ای بانگ رباب از کجا می‌آئی پرآتش و پر فتنه و پر غوغائی جاسوس دلی و پیک آن صحرائی اسرار دلست هرچه می‌فرمائی

ادامه مطلب