رباعیات فرخی یزدی
اکنون که چمن چو چتر کیکاوس است
اکنون که چمن چو چتر کیکاوس است وز سبزه دمن چو خوابگاه طوس است برخیز به بط کن می چون چشم خروس کز گل در…
از درد و غم زمانه افسرده مباش
از درد و غم زمانه افسرده مباش وز کجروی سپهر آزرده مباش ور گردش آسمان زمینت بزند چون مردم سرگشته کله خورده مباش
یک عمر چو جغد نوحه خوانی کردیم
یک عمر چو جغد نوحه خوانی کردیم نفرین به اساس زندگانی کردیم جان کندن تدریجی خود را آخر تبدیل به مرگ ناگهانی کردیم
هر گل که ز یکرنگی خود بو دارد
هر گل که ز یکرنگی خود بو دارد در باغ هزار تهنیت گو دارد روزی به چمن اگر در آیم چو هزار من بو نکنم…
هر چند که انقلاب را قاعده نیست
هر چند که انقلاب را قاعده نیست در آتش و خون برای کس مائده نیست اما دول قوی چو در جنگ شوند بهر ملل ضعیف…
ما زاده کیقباد و کیکاووسیم
ما زاده کیقباد و کیکاووسیم جان باختگان وطن سیروسیم در تحت لوای شیر و خورشید ای لرد آزاد ز بند انگلیس و روسیم
گر سائس ملک با کیاست باشد
گر سائس ملک با کیاست باشد دارای درایت و فراست باشد مابین دو همسایه بباید ناچار مایل بتوازن سیاست باشد
عمری به هوس گرد جهان گردیدم
عمری به هوس گرد جهان گردیدم از دشمن و دوست خوب و بد بشنیدم سرمایه زندگی همین بود که من با دیده بسی ندیدنیها دیدم
سردار سپه
سردار سپه اسرار نهفته گر نگفتی بهتر وین راز نگفته گر نهفتی بهتر کز بهر زمامدار امروزی نیست سرمایهای از پوست کلفتی بهتر
دهقان پسر کارگری کهنه لباس
دهقان پسر کارگری کهنه لباس آمد پی دعوتم ز شب رفته دو پاس با پای برهنه راضی از دست و چکش با فرق شکسته شاکر…
درباره وستداهل سوئدی، رییس شهربانی
درباره وستداهل سوئدی، رییس شهربانی وستال پی دفاع دل یکدله کرد پس پیش وزیر و شه ز طوفان گله کرد دیروز فغان ما گر از…
در مرز عجم ذلت ایرانی بین
در مرز عجم ذلت ایرانی بین در ملک عرب محو مسلمانی بین دایم سر سروران اسلامی را پامال تجاوز بریتانی بین
در دهر کسی چو ما بدین ذلت نیست
در دهر کسی چو ما بدین ذلت نیست وین ذلت بی کرانه بیعلت نیست دولت ز که جلب نفع سرمایه کند وقتی که ز فقر…
خیزید و چو شیر شرزه اقدام کنید
خیزید و چو شیر شرزه اقدام کنید خفتان پلنگ زیب اندام کنید هرجا نگرید گرگ خونخواری را با حربه انتقام اعدام کنید
تن یافت برهنگی ز بی رختی ما
تن یافت برهنگی ز بی رختی ما دل تن بقضا داد ز جان سختی ما چون دید غم و محنت ما را شب عید بگرفت…
پولی که ز خون خلق آماده شود
پولی که ز خون خلق آماده شود صرف بت ساده و بط و باده شود افسوس که دسترنج یک مشت فقیر چون جمع شود حقوق…
با نخل خوشی همیشه پیوند بزن
با نخل خوشی همیشه پیوند بزن می با دل شاد و جان خرسند بزن گر بر تو زمانه یک دمی سخت گرفت دندان بجگر گذار…
با آنکه ز فقر پاکبازیم همه
با آنکه ز فقر پاکبازیم همه پیش دگران دست درازیم همه اشراف طمعکار اگر بگذارند با کثرت فقر بی نیازیم همه
ای کوه تو همسنگ غم و درد منی
ای کوه تو همسنگ غم و درد منی وی کاه تو همرنگ رخ زرد منی ای آتش عشق از تو دلگرم شدم چون مجمر سوز…
ای دل تو همیشه راه حق پوی و مترس
ای دل تو همیشه راه حق پوی و مترس با مسلک حق رضای حق جوی و مترس کن پیشه خویش پاکی و چون طوفان با…
اول ره کار را نشان باید داد
اول ره کار را نشان باید داد در موقع کار امتحان باید داد چون کار به عالم جوان نسپاری پس کار به پیر کاردان باید…
آنان که لوای فقر افراختهاند
آنان که لوای فقر افراختهاند یکباره سوی ملک فنا تاختهاند بیچاره و چارهساز خلقند تمام آنان که به دلسوختگی ساختهاند
آن روز که چون سبزه سر از خاک زدیم
آن روز که چون سبزه سر از خاک زدیم چون لاله ز داغ آه غمناک زدیم گشتیم چو غنچه بسکه از غم دلتنگ چون گل…
اشراف عزیز نکته سنج من و تو
اشراف عزیز نکته سنج من و تو چون مار نشسته روی گنج من و تو تا بیحس و جاهلیم یک سر تو و من پامال…
از بهر مجازات و مکافات وزیر
از بهر مجازات و مکافات وزیر قانع نشوم به نفی و اثبات وزیر این است که از پارلمان باید خواست بگذشتن قانون مجازات وزیر
یک دم دل من ز غصه آسوده نشد
یک دم دل من ز غصه آسوده نشد وین عقده ناگشوده بگشوده نشد این دامن پاک چاک چاکم هرگز الا ز سرشک دیده آلوده نشد
هر مملکتی در این جهان آباد است
هر مملکتی در این جهان آباد است آبادیش از پرتو عدل و داد است کمتر شود از حادثه ویران و خراب هر مملکتی که بیشتر…
هر جا سخن از سیم و زر ناب رود
هر جا سخن از سیم و زر ناب رود کی لرد طلا پرست در خواب رود ایکاش که این جزیره آتش خیز خاکش ز نزول…
ما طالب آنکه کار مطلوب کند
ما طالب آنکه کار مطلوب کند خود را بر خوب و زشت محبوب کند ما دوست نداریم نمائیم انکار گر دشمن ما هم عمل خوب…
گر رشته سعی و کار پیوند شود
گر رشته سعی و کار پیوند شود افکار عموم شاد و خرسند شود با بودجه کافی و جدیت ما باید بلدیه آبرومند شود
عمری به ره جنون نشستیم و گذشت
عمری به ره جنون نشستیم و گذشت وز ملک خرد برون نشستیم و گذشت القصه کنار این چمن با خواری چون لاله میان خون نشستیم…
روزی که شرار بغض و کین شعله ور است
روزی که شرار بغض و کین شعله ور است وز آتش فتنه خشک و تر در خطر است افسوس من این است که در آن…
دنیا که مقر حکمفرمائی توست
دنیا که مقر حکمفرمائی توست سعی و عملش اصل خودآرائی تست در پیش مدیر این تجارتخانه سهم تو بقدر فهم و دانائی تست
درد هر چو ما کسی بدین ذلت نیست
درد هر چو ما کسی بدین ذلت نیست وین ذلت لایزال بیعلت نیست هست از طرف ملت بی علم قصور تقصیر همین ز جانب دولت…
در مملکتی که جنگ اصنافی نیست
در مملکتی که جنگ اصنافی نیست آزادی آن منبسط و کافی نیست در جشن به کارگر چرا ره ندهند این مجلس اگر مجلس اشرافی نیست
در بیشه دهر، شیر با دندان باش
در بیشه دهر، شیر با دندان باش هم پیشه پنجه هنرمندان باش گر شام کند خار چمن خون به دلت چون غنچه صبحدم دمی خندان…
چون مرتجعین آلت نیرنگ شدند
چون مرتجعین آلت نیرنگ شدند آزادی و ارتجاع در جنگ شدند القصه بنام حفظ اسلام ز کفر یک دسته ز روی سادگی رنگ شدند
جان بنده رنج و زحمت کارگر است
جان بنده رنج و زحمت کارگر است دل غرقه به خون ز محنت کارگر است با دیده انصاف چو نیکو نگری آفاق رهین منت کارگر…
تا جرأت و پشتکار توأم نشود
تا جرأت و پشتکار توأم نشود شیرازه کارها منظم نشود گیرم نشد این بنای ویران آباد بی شبهه از این خرابتر هم نشود
بازداشت قوامالسلطنه و محاکمهٔ او
بازداشت قوامالسلطنه و محاکمهٔ او آنان که اصول را مراعات کنند عنوان مکافات و مجازات کنند خوبست خطاکاری بدکاران را در محکمه صالحه اثبات کنند
با آنکه غنی خزانه دولت نیست
با آنکه غنی خزانه دولت نیست با آنکه به فقر می کند ملت زیست از چیست حقوق وکلا قمچی کش یکدفعه دو اسبه آید از…
ای مجلسیان دگر چه رنگی دارید
ای مجلسیان دگر چه رنگی دارید در حمله شتاب یا درنگی دارید دیشب زده اید تیغ خود را صیقل امروز مگر خیال جنگی دارید
ای داد که راه نفسی پیدا نیست
ای داد که راه نفسی پیدا نیست راه نفسی بهر کسی پیدا نیست شهریست پر از ناله و فریاد و فغان فریاد که فریادرسی پیدا…
آنکس که ز راه جور شد شادان کیست
آنکس که ز راه جور شد شادان کیست ور هست یقین زدوده انسان نیست گر عاطفه نیست امتیاز بشری پس فرق میان آدم و حیوان…
آن میر که جا در اطلس و قاقم کرد
آن میر که جا در اطلس و قاقم کرد در جامعه خوش نامی خود را گم کرد دانی که بود به چشم مردم محبوب هرکس…
آن روز که پابند جنون گردیدیم
آن روز که پابند جنون گردیدیم از دائره عقل برون گردیدیم صید از دهن شیر گرفتیم اما در پنجه عشق تو زبون گردیدیم
اعتصاب غذای زندانیان زندان قصر
اعتصاب غذای زندانیان زندان قصر صد مرد چو شیر، عهد و پیمان کردند اعلان گرسنگی به زندان کردند شیران گرسنه از پی حفظ شرف با…
اسرار سراچه کهن تازه نبود
اسرار سراچه کهن تازه نبود غوغای حیات غیر آوازه نبود این جامه زندگی که خیاط ازل از بهر من و تو دوخت، اندازه نبود
از بسکه چو سرو چمن آزاده منم
از بسکه چو سرو چمن آزاده منم چون سایه سرو خاک افتاده منم گر عیب نبود راستی پس از چیست بی چیز و تهی دست…
یک عمر به بند آز پا بسته شدیم
یک عمر به بند آز پا بسته شدیم بر اهل هوس قائد و سردسته شدیم اینک پی مرگ ناگهانیم دوان از بسکه ز دست زندگی…