آن روز که حرف عشق بشنفت دلم

آن روز که حرف عشق بشنفت دلم شب تا به سحر میان خون خفت دلم از بسکه خزان نامرادی دیدم صد بار بهار آمد و…

ادامه مطلب

امروز محصلین ز اعلی تا پست

امروز محصلین ز اعلی تا پست دارند کل اندر کف و بیرق در دست یعنی که به قحطی‌زدگان رحم کنید ای ملت با عاطفه نوع‌پرست

ادامه مطلب

از چیست که باد فتنه انگیخته‌اید

از چیست که باد فتنه انگیخته‌اید وین رشته اتحاد بگسیخته‌اید ای دسته کهنه‌کار افسونگر رند گویا که دگر طرح نوی ریخته‌اید

ادامه مطلب

یک عمر چو باد دور دنیا گشتیم

یک عمر چو باد دور دنیا گشتیم چون موج هزار زیر و بالا گشتیم با آنکه ز قطره ای نبودم افزون خون خوردم و متصل…

ادامه مطلب

هرچند که سیل آرزو را سد نیست

هرچند که سیل آرزو را سد نیست هرچند توقع بشر را حد نیست با کم غرضی اگر کنی خوب نظر کابینه امروزی ما پر بد…

ادامه مطلب

هر چند که پشت خم تخت من است

هر چند که پشت خم تخت من است در روی زمین برهنگی رخت من است با اینهمه جور چرخ و بی مهری ماه خورشید فلک…

ادامه مطلب

ما را همه از دو کون یک گوشه بس است

ما را همه از دو کون یک گوشه بس است در راه طلب عزم متین توشه بس است از کشته روزگار و از خرمن دهر…

ادامه مطلب

گر شیخ ریا رند قدح نوش نبود

گر شیخ ریا رند قدح نوش نبود گر شحنه شهر مست و مدهوش نبود یک شمه ز بی مهری او می گفتم گر مهر مرا…

ادامه مطلب

عمری که مرا به گردش و سیر گذشت

عمری که مرا به گردش و سیر گذشت دیروز به کعبه دوش در دیر گذشت هر چند که زندگی بلا بود اما از دولت مرگ…

ادامه مطلب

زد چنگ زمانه چنگ بی‌تکلیفی

زد چنگ زمانه چنگ بی‌تکلیفی شد باز شروع جنگ بی‌تکلیفی ای آه که آتیه این ملک خراب بگرفت دوباره زنگ بی‌تکلیفی

ادامه مطلب

دوشینه لوای صلح افراشته شد

دوشینه لوای صلح افراشته شد در مزرع دل تخم صفا کاشته شد اصلاح وزیر جنگ با پارلمان نیکو قدمی بود که برداشته شد

ادامه مطلب

درباره منصورالسلطنه

درباره منصورالسلطنه عدلیه که داد باید از داد کند از چیست که جای داد بیداد کند ای داد که از عدلیهٔ منصوری بر هرکه نظر…

ادامه مطلب

در مسلک ما که عزت و ذلت نیست

در مسلک ما که عزت و ذلت نیست سلطان و فقیر و کثرت و قلت نیست هر کس که به دست خویشتن کار نکرد صالح…

ادامه مطلب

در کشور دیگران که بیداری بود

در کشور دیگران که بیداری بود از علم چو سیل معرفت جاری بود تعلیم عمومی و نظام اجباری این هر دو اصول مملکت داری بود

ادامه مطلب

خواهی تو چو مشت بسته را وانکنی

خواهی تو چو مشت بسته را وانکنی خود را ببر جامعه رسوا نکنی هر جا که سخن کنی تو با دقت باش هشدار که اشتباه…

ادامه مطلب

تحکیم اساس بر مؤسس فرض است

تحکیم اساس بر مؤسس فرض است این اصل بهر منعم و مفلس فرض است بر فرض وکیل هم خطا پیشه بود بر جامعه احترام مجلس…

ادامه مطلب

پیش همه منفعت اگر مطلوب است

پیش همه منفعت اگر مطلوب است در نفع چرا این بد و آن یک خوب است سودی که زیان ندارد از بهر عموم سودیست که…

ادامه مطلب

با هم رفقا که یار و جفتند همه

با هم رفقا که یار و جفتند همه بنشسته و گفتند و شنفتند همه شد راستی از خواندن آرا معلوم کز حیله به هم دروغ…

ادامه مطلب

با این ره و رسم بد چه می‌باید کرد

با این ره و رسم بد چه می‌باید کرد بگذشته بدی ز حد چه می‌باید کرد برگشته محیط ما ز دیو و دد و دام…

ادامه مطلب

ای مرد جوان، تجربه از پیر بگیر

ای مرد جوان، تجربه از پیر بگیر در دست یلی قبضه شمشیر بگیر حق تو اگر در دهن شیر بود با جرأت شیر از دهن…

ادامه مطلب

ای دل شکن آتش به دل تنگ مزن

ای دل شکن آتش به دل تنگ مزن بر شیشه ارباب وفا سنگ مزن ای دوست بپشت گرمی دشمن خویش بیهوده بروی دوستان چنگ مزن

ادامه مطلب

ای آنکه ترا به دل نه شک است و نه ریب

ای آنکه ترا به دل نه شک است و نه ریب آگاه ز حال خضر و چوپان شعیب خوش باش که گر خبر به طوفان…

ادامه مطلب

آنان که سوار اسب گلگون شده‌اند

آنان که سوار اسب گلگون شده‌اند از مکمن ارتجاع بیرون شده‌اند با آنکه گرو برده به قانون‌شکنی امروز نماینده قانون شده‌اند

ادامه مطلب

آن روز که چون سرو سر از خاک زدیم

آن روز که چون سرو سر از خاک زدیم با دست تهی پای بر افلاک زدیم دیدیم چو دلتنگی مرغان چمن چون غنچه گل جامه…

ادامه مطلب

اکنون که چمن چو چتر کیکاوس است

اکنون که چمن چو چتر کیکاوس است وز سبزه دمن چو خوابگاه طوس است برخیز به بط کن می چون چشم خروس کز گل در…

ادامه مطلب

از درد و غم زمانه افسرده مباش

از درد و غم زمانه افسرده مباش وز کجروی سپهر آزرده مباش ور گردش آسمان زمینت بزند چون مردم سرگشته کله خورده مباش

ادامه مطلب

یک عمر چو جغد نوحه خوانی کردیم

یک عمر چو جغد نوحه خوانی کردیم نفرین به اساس زندگانی کردیم جان کندن تدریجی خود را آخر تبدیل به مرگ ناگهانی کردیم

ادامه مطلب

هر گل که ز یکرنگی خود بو دارد

هر گل که ز یکرنگی خود بو دارد در باغ هزار تهنیت گو دارد روزی به چمن اگر در آیم چو هزار من بو نکنم…

ادامه مطلب

هر چند که انقلاب را قاعده نیست

هر چند که انقلاب را قاعده نیست در آتش و خون برای کس مائده نیست اما دول قوی چو در جنگ شوند بهر ملل ضعیف…

ادامه مطلب

ما زاده کیقباد و کیکاووسیم

ما زاده کیقباد و کیکاووسیم جان باختگان وطن سیروسیم در تحت لوای شیر و خورشید ای لرد آزاد ز بند انگلیس و روسیم

ادامه مطلب

گر سائس ملک با کیاست باشد

گر سائس ملک با کیاست باشد دارای درایت و فراست باشد مابین دو همسایه بباید ناچار مایل بتوازن سیاست باشد

ادامه مطلب

عمری به هوس گرد جهان گردیدم

عمری به هوس گرد جهان گردیدم از دشمن و دوست خوب و بد بشنیدم سرمایه زندگی همین بود که من با دیده بسی ندیدنیها دیدم

ادامه مطلب

سردار سپه

سردار سپه اسرار نهفته گر نگفتی بهتر وین راز نگفته گر نهفتی بهتر کز بهر زمامدار امروزی نیست سرمایه‌ای از پوست کلفتی بهتر

ادامه مطلب

دهقان پسر کارگری کهنه لباس

دهقان پسر کارگری کهنه لباس آمد پی دعوتم ز شب رفته دو پاس با پای برهنه راضی از دست و چکش با فرق شکسته شاکر…

ادامه مطلب

درباره وستداهل سوئدی، رییس شهربانی

درباره وستداهل سوئدی، رییس شهربانی وستال پی دفاع دل یکدله کرد پس پیش وزیر و شه ز طوفان گله کرد دیروز فغان ما گر از…

ادامه مطلب

در مرز عجم ذلت ایرانی بین

در مرز عجم ذلت ایرانی بین در ملک عرب محو مسلمانی بین دایم سر سروران اسلامی را پامال تجاوز بریتانی بین

ادامه مطلب

در دهر کسی چو ما بدین ذلت نیست

در دهر کسی چو ما بدین ذلت نیست وین ذلت بی کرانه بیعلت نیست دولت ز که جلب نفع سرمایه کند وقتی که ز فقر…

ادامه مطلب

خیزید و چو شیر شرزه اقدام کنید

خیزید و چو شیر شرزه اقدام کنید خفتان پلنگ زیب اندام کنید هرجا نگرید گرگ خونخواری را با حربه انتقام اعدام کنید

ادامه مطلب

تن یافت برهنگی ز بی رختی ما

تن یافت برهنگی ز بی رختی ما دل تن بقضا داد ز جان سختی ما چون دید غم و محنت ما را شب عید بگرفت…

ادامه مطلب

پولی که ز خون خلق آماده شود

پولی که ز خون خلق آماده شود صرف بت ساده و بط و باده شود افسوس که دسترنج یک مشت فقیر چون جمع شود حقوق…

ادامه مطلب

با نخل خوشی همیشه پیوند بزن

با نخل خوشی همیشه پیوند بزن می با دل شاد و جان خرسند بزن گر بر تو زمانه یک دمی سخت گرفت دندان بجگر گذار…

ادامه مطلب

با آنکه ز فقر پاکبازیم همه

با آنکه ز فقر پاکبازیم همه پیش دگران دست درازیم همه اشراف طمعکار اگر بگذارند با کثرت فقر بی نیازیم همه

ادامه مطلب

ای کوه تو همسنگ غم و درد منی

ای کوه تو همسنگ غم و درد منی وی کاه تو همرنگ رخ زرد منی ای آتش عشق از تو دلگرم شدم چون مجمر سوز…

ادامه مطلب

ای دل تو همیشه راه حق پوی و مترس

ای دل تو همیشه راه حق پوی و مترس با مسلک حق رضای حق جوی و مترس کن پیشه خویش پاکی و چون طوفان با…

ادامه مطلب

اول ره کار را نشان باید داد

اول ره کار را نشان باید داد در موقع کار امتحان باید داد چون کار به عالم جوان نسپاری پس کار به پیر کاردان باید…

ادامه مطلب

آنان که لوای فقر افراخته‌اند

آنان که لوای فقر افراخته‌اند یکباره سوی ملک فنا تاخته‌اند بیچاره و چاره‌ساز خلقند تمام آنان که به دل‌سوختگی ساخته‌اند

ادامه مطلب

آن روز که چون سبزه سر از خاک زدیم

آن روز که چون سبزه سر از خاک زدیم چون لاله ز داغ آه غمناک زدیم گشتیم چو غنچه بسکه از غم دلتنگ چون گل…

ادامه مطلب

اشراف عزیز نکته سنج من و تو

اشراف عزیز نکته سنج من و تو چون مار نشسته روی گنج من و تو تا بیحس و جاهلیم یک سر تو و من پامال…

ادامه مطلب

از بهر مجازات و مکافات وزیر

از بهر مجازات و مکافات وزیر قانع نشوم به نفی و اثبات وزیر این است که از پارلمان باید خواست بگذشتن قانون مجازات وزیر

ادامه مطلب

یک دم دل من ز غصه آسوده نشد

یک دم دل من ز غصه آسوده نشد وین عقده ناگشوده بگشوده نشد این دامن پاک چاک چاکم هرگز الا ز سرشک دیده آلوده نشد

ادامه مطلب