رباعیات فرخی یزدی
اوضاع نجومی چو به تقویم آید
اوضاع نجومی چو به تقویم آید این جمله برجسته به تنظیم آید کز جانب کابینه امروزی ما از روز نخست بوی ترمیم آید
آن کس که مقام مستشاری دارد
آن کس که مقام مستشاری دارد در مالیه اختصاص کاری دارد راپورت ورا اگر بدقت خوانی بیش از همه چیز امیدواری دارد
آن رند دغل بازگه با مکر و حیل
آن رند دغل بازگه با مکر و حیل با لفظ قرارداد، می کرد جدل دیدی که چسان عاقبت اندر مجلس بگرفت قرارداد، ناطق به بغل
افسوس که از رأی خراب من و تو
افسوس که از رأی خراب من و تو یکمرتبه شد پاک حساب من و تو آراء لواسان چو بخوبی خوانند حاکی است ز سؤ انتخاب…
از یک طرفی مجلس ما شیک و قشنگ
از یک طرفی مجلس ما شیک و قشنگ از یک طرفی عرصه به ملیون تنگ قانون و حکومت نظامی و فشار این است حکومت شتر…
از بسکه به پیش این و آن مبتذلیم
از بسکه به پیش این و آن مبتذلیم چون شمع ز آتش درون مشتعلیم آنها همه بی قرار حرف املند ما جمله در انتظار کار…
یک چند گرفتار خطر گردیدم
یک چند گرفتار خطر گردیدم با گفتن حق گرد ضرر گردیدم گوش شنوا نداشت کس، گشتم گنگ فریاد ز بسکه بود کر گردیدم
هر کس که در این زمانه با فرهنگ است
هر کس که در این زمانه با فرهنگ است با طالع برگشته خود در جنگ است دلتنگی غنچه در چمن تنها نیست بر هر که…
هر چند افق زمانه روشن نبود
هر چند افق زمانه روشن نبود تکلیف جهانیان معین نبود در قرن طلائی نکند آدم روی در مملکتی که راه آهن نبود
ما را متمولین گدا می خواهند
ما را متمولین گدا می خواهند بیچاره و بی برگ و نوا می خواهند با بودن این مجلس اشرافی باز یکدسته ستمکار «سنا» می خواهند
گر درد عموم را دوا باید کرد
گر درد عموم را دوا باید کرد با کوشش مستشار ما باید کرد اما ز ره پند نصیحت گاهی او را به وظیفه آشنا باید…
عمری به دهان راستگو مشت زدیم
عمری به دهان راستگو مشت زدیم وز راه کژی به شیر انگشت زدیم رفت آبروی کشور جمشید بباد بس آتش کین به خاک زرتشت زدیم
روزی که دل غمزده را شادی بود
روزی که دل غمزده را شادی بود دل شادیم از پرتو آزادی بود زان پیش که برزگر شود خانه خراب از گنج در این خرابه…
دنیا که حیاتش همه جنگ و جدل است
دنیا که حیاتش همه جنگ و جدل است وصلش همگی فراغ و اصلش بدل است امروز چو دیروز مکن تکیه به حرف کامروز جهان، جهان…
درباره شکست قیام خیابانی
درباره شکست قیام خیابانی طوفان بشنو چو نی، نوای تبریز وز دیده ببار خون برای تبریز تا جبهه نای و قامت چنگ چو نی کن…
در مسلک ما طریق مطلوب خوش است
در مسلک ما طریق مطلوب خوش است دلجوئی مردمان مغلوب خوش است کافی نبود برای ما نیت خوب با نیت خوب کرده خوب خوش است
در این ره سخت گر شود پای تو سست
در این ره سخت گر شود پای تو سست از دست شکستگان شوی رنجه درست هر چیز که خواستی مهیا کردند گر مرد هنروری کنون…
چون مرکز ثقل ما بجز مجلس نیست
چون مرکز ثقل ما بجز مجلس نیست آنکس که به مجلس نبود خاضع کیست بر ملت اگر وکیل تحمیل شود پس فایده حکومت ملی چیست
تجار ز فقر ناشکیبا گشتند
تجار ز فقر ناشکیبا گشتند بی چیز و گدا ز پیر و برنا گشتند دیگر چه ثمر ز دستگیری وقتی کز فقر عمومی همه بی…
بی چیزی من اگر چه پابست مرا
بی چیزی من اگر چه پابست مرا غم نیست که تاب نیستی هست مرا با بی سر و پائی ز قناعت دایم سرمایه روزگار در…
با کجروی خلق جعلق خوش باش
با کجروی خلق جعلق خوش باش با کشمکش گنبد ازرق خوش باش دی با سیه و سفید اگر خوش بودی امروز به کابینه ابلق خوش…
آئینه حق نما دل خسته ماست
آئینه حق نما دل خسته ماست برهان حقیقت دهن بسته ماست آنکس که درست حق و باطل بنوشت نوک قلم و خامه بشکسته ماست
ای کاش من و تو را کمی مدرک بود
ای کاش من و تو را کمی مدرک بود خودخواهی هر دو پر نبود اندک بود جای همه نامهای حزبی ای کاش این مردم خودپرست…
ای دسته پابند هوی رحم کنید
ای دسته پابند هوی رحم کنید بر مردم بی برگ و نوا رحم کنید مستأجر اگر بنده مزدور شماست بر حالت او بهر خدا رحم…
اول بخطا پیشه مماشات کنید
اول بخطا پیشه مماشات کنید قانع چو نشد خطایش اثبات کنید اثبات چو شد خطا بحکم قانون بر کیفر آن خطا مجازات کنید
آن قوم که با عاطفه و انسانند
آن قوم که با عاطفه و انسانند با قید اصول بنده احسانند چون نیست اصول اقل و اکثر همگی در چشم اصول بین ما یکسانند
آن را که نفوذ و اقتدارات بود
آن را که نفوذ و اقتدارات بود در دست تمام اختیارات بود از چیست ندانست که بدبختی ما یکسر ز خرابی ادارات بود
آسوده در این دیر کهن نیست کسی
آسوده در این دیر کهن نیست کسی بی درد و غم و رنج محن نیست کسی یاران شرکای موقع منفعتند هنگام ضرر شریک من نیست…
از عدل اگر وکیل توصیف کند
از عدل اگر وکیل توصیف کند روزنامه نگار مدح و تعریف کند زین پس به خلاف پیشتر جا دارد گر پارلمان ادای تکلیف کند
از بسکه زند نوای غم چنگی ما
از بسکه زند نوای غم چنگی ما اندوه کند عزم همآهنگی ما شادی و گشایش جهان کافی نیست در موقع غم برای دل تنگی ما
یعنی کشک
یعنی کشک ای آنکه ز جود تست دریا در رشک افلاک همی گرید و میریزد اشک اولاد بنی آدم و با این همه جود شرمنده…
هر کس که چو گل در این چمن یکرنگ است
هر کس که چو گل در این چمن یکرنگ است با خار به پیش باغبان هم سنگ است دل تنگی غنچه در چمن تنها نیست…
می کوش که پامال جهالت نشوی
می کوش که پامال جهالت نشوی سرگشته وادی ضلالت نشوی ری مرکز دستان زبردستان است هشدار که بی اراده آلت نشوی
ما خاک به سر ز بیحسابی شدهایم
ما خاک به سر ز بیحسابی شدهایم ما دربهدر از خانهخرابی شدهایم ای صاحب مال و مالک کاخ جلال با ما منشین که انقلابی شدهایم
گر درد و غم قدیم تجدید شود
گر درد و غم قدیم تجدید شود یا دوره ارتجاع تمدید شود بهتر که ز آراء لواسان خراب آزادی ما یکسره تهدید شود
عاقل که جز اقدام لزومی نکند
عاقل که جز اقدام لزومی نکند غمناک دل غریب و بومی نکند داند که حکومتی نگردد ثابت تا تکیه بر افکار عمومی نکند
روزی که به تاج طعنه سخت زدیم
روزی که به تاج طعنه سخت زدیم با دست تهی پا به سر تخت زدیم بگریخت ز دست من و دل طالع و بخت پس…
دنیا چو یکی خانه و جای همه است
دنیا چو یکی خانه و جای همه است وین خانه غم سراسرای همه است این است که عیش و نوش این خانه تمام از بهر…
درباره قوامالسلطنه و وثوقالدوله
درباره قوامالسلطنه و وثوقالدوله بدبختی ایران ز دو تن یافت دوام این نکته مسلم خواص است و عوام آن دولت انگلیس را بود وثوق این…
در ملک جهان زوال مال همه است
در ملک جهان زوال مال همه است هنگام خوشی منال مال همه است پامال غنی بود تهی دست چرا گر نعمت و جاه و مال،…
در دیده ما فقر و غنا هر دو یکیست
در دیده ما فقر و غنا هر دو یکیست در مسلک ما شاه و گدا هر دو یکیست در کشتی بشکسته طوفانی ما دردا که…
چون عامل ماضی است منصورالملک
چون عامل ماضی است منصورالملک در داخله قاضی است منصورالملک ملت زهر آن شقی که ناراضی بود دیدیم که راضی است منصورالملک
تا رسم غنی غیر دلآزاری نیست
تا رسم غنی غیر دلآزاری نیست از بهر فقیر چاره جز زاری نیست این خواری و این ذلت و این فقر عموم بیشبهه به جز…
به مناسبت قتل کلنل پسیان
به مناسبت قتل کلنل پسیان روزی که شهید عشق قربانی شد آغشته به خون مفخر ایرانی شد در ماتم او عارف و عامی گفتند ایام…
با فکر قوی گرسنه چون شیر، منم
با فکر قوی گرسنه چون شیر، منم وز چار طرف بسته زنجیر منم جز خون نخورم ز دست هر دشمن و دوست در معرکه چون…
این فقر و فنا برای ما مایل کیست
این فقر و فنا برای ما مایل کیست وز خواری ما بهر غنی حاصل چیست گر عقده آز اغنیا آسان شد دانی که علاج فقرا…
ای کاش مرا ناطقه گویا میشد
ای کاش مرا ناطقه گویا میشد یک لحظه دهان بستهام وا میشد تا این دل سودازدهٔ پردهنشین بیپرده میان خلق رسوا میشد
ای خصم تو را مجال کین توزی نیست
ای خصم تو را مجال کین توزی نیست در کشور ما امید فیروزی نیست با ما ز در صلح و صفا بیرون آی کامروز جهان،…
انتقادی نسبت به مستشاران آمریکایی
انتقادی نسبت به مستشاران آمریکایی این غنچهٔ نوشکفته، خوش وا شده است واین غورهٔ نارسیده حلوا شده است آن را که برای نوکری آوردیم دیری…
آن عهد که بسته شد میان من و دوست
آن عهد که بسته شد میان من و دوست بشکسته شد از فتنه اهریمن و دوست دانستم از اول که در این کار آخر انگشت…