آفاق بپای آه ما فرسنگیست

آفاق بپای آه ما فرسنگیست وز آتش ما سپهر دود آهنگیست در پای امید ماست هر جا خاریست بر شیشۀ عمر ماست هرجا سنگیست

ادامه مطلب

آیا که مرا تو دستگیری یا نه

آیا که مرا تو دستگیری یا نه فریاد رسی باین اسیری یا نه گفتی که ترا ببندگی بپذیرم خدمت کردم گر بپذیری یا نه

ادامه مطلب

خوبی ز رخ تو بر گرفته است پری

خوبی ز رخ تو بر گرفته است پری رفتن ز تو آموخت مگر کبک دری جان شده را بمردگان باز بری گوئی که دم پیمبر…

ادامه مطلب

فریاد کنم زان سر زلف تو بسی

فریاد کنم زان سر زلف تو بسی کو کرد جهان بر دل من چون قفسی

ادامه مطلب

وز دست همی در گذرد کارم ازو

وز دست همی در گذرد کارم ازو آن دل که بدست بت گرفتارم ازو بیزار شدست از من و من زارم ازو دل نه ،…

ادامه مطلب

ای رخ نه رخی ، که لالۀ سیرابی

ای رخ نه رخی ، که لالۀ سیرابی ای لب نه لبی ، بنوش در عنابی ای غمزه بجادوئی مگر قصابی تو غمزه نه ای…

ادامه مطلب

بر زلف مگر تهمت ناحق داری

بر زلف مگر تهمت ناحق داری زیرا که بر آتشش معلق داری گر ماه بغالیه مطوق داری چون رنگ لبان می مروق داری

ادامه مطلب

چون مهره بروی تخته نردیم همه

چون مهره بروی تخته نردیم همه گاهی جمعیم و گاه فردیم همه سرگشتۀ چرخ لاجوردیم همه تا درنگرید درنوردیم همه

ادامه مطلب

گر زلف ترا رخ تو منزل نشدی

گر زلف ترا رخ تو منزل نشدی تاریکی شب ز خلق زایل نشدی گر بر حکما وصف تو مشکل نشدی فرزانه ز دیدار تو بیدل…

ادامه مطلب

ای تیره شده آب بجوی تو ز تو

ای تیره شده آب بجوی تو ز تو وز خوی تو بر نخورد روی تو ز تو عشاق زمانه را فراغت داده است روی تو…

ادامه مطلب

بر لاله ز مشگ زلف را گاه زدی

بر لاله ز مشگ زلف را گاه زدی وز شب دو هزار حلقه بر ماه زدی بر غالیه ای ماه رهی راه زدی وین راه…

ادامه مطلب

چون بگشائی بخنده آن چشمۀ نوش

چون بگشائی بخنده آن چشمۀ نوش شکر بفغان آید و پروین بخروش وز چشم بدش در آن دو زلفین بپوش کو غارت کرد کلبۀ مشک…

ادامه مطلب

سیمین بر تو سنگ بپوشد بسمور

سیمین بر تو سنگ بپوشد بسمور زلفت بشبه همی کند نقش بلور ای با لب طوطیان و با کشی گور حسن تو همی مرده بر…

ادامه مطلب

من صورت تو بدیده اندر دارم

من صورت تو بدیده اندر دارم کز دیده همی برخ برش بنگارم چندان صنما ز دیدگان خون بارم تا صورت تو ز دیده بیرون آرم

ادامه مطلب

ای تیره شده آب بجوی تو ز تو

ای تیره شده آب بجوی تو ز تو وز خوی تو بر نخورد روی تو ز تو عشاق زمانه را فراغت داده است روی تو…

ادامه مطلب

بفروختمت سزد بجان باز خرم

بفروختمت سزد بجان باز خرم ازران بفروختم گران باز خرم یاری خواهم ز دوستان ای دلبر تابو که ترا ز دشمنان باز خرم

ادامه مطلب

خوش خو دارم بکار ، بدخو چکنم

خوش خو دارم بکار ، بدخو چکنم چون هست هنر نگه به آهو چکنم چون کار گشاده گشت نیرو چکنم با زشت مرا خوشست نیکو…

ادامه مطلب

شبها چو ز روز وصل او یاد کنم

شبها چو ز روز وصل او یاد کنم تا روز هزار گونه فریاد کنم ترسم که شب اجل امانم ندهد تا باز بروز وصل دل…

ادامه مطلب

ای دل چو بغمهای جهان درمانم

ای دل چو بغمهای جهان درمانم از دیده سرشکهای رنگین رانم خود را چه دهم عشوه یقین میدانم کاندر سر دل بآخر جانم

ادامه مطلب

بر زلف مگر تهمت ناحق داری

بر زلف مگر تهمت ناحق داری زیرا که بر آتشش معلق داری گر ماه بغالیه مطوق داری چون رنگ لبان می مروق داری

ادامه مطلب

خوش خو دارم بکار ، بدخو چکنم

خوش خو دارم بکار ، بدخو چکنم چون هست هنر نگه به آهو چکنم چون کار گشاده گشت نیرو چکنم با زشت مرا خوشست نیکو…

ادامه مطلب

کی عیب سر زلف بت از کاستن است

کی عیب سر زلف بت از کاستن است چه جای بغم نشستن و خاستن است روز طرب و نشاط و می خواستن است کاراستن سرو…

ادامه مطلب

از چهره و حسنشان همی تابد ماه

از چهره و حسنشان همی تابد ماه بر ماه شکسته زلفشان گیرد راه با چهرۀ اینچنین بتان دلخواه من چون دارم خویشتن از عشق نگاه

ادامه مطلب

ای دل ز وصال تو نشانی دارم

ای دل ز وصال تو نشانی دارم وی جان ز فراق تو امانی دارم بیچاره تنم همه جهان داشت بتو و اکنون بهز ار حیله…

ادامه مطلب

بر شست دو زلف حلقه بست آوردی

بر شست دو زلف حلقه بست آوردی تا چون ماهی دلم بشست آوردی اینوقت می از کجا بدست آوردی بی باده همش ز غمزه مست…

ادامه مطلب

در عشق تو پای کس ندارد جز من

در عشق تو پای کس ندارد جز من در شوره کسی تخم نکارد جز من با دشمن و با دوست بدت می گویم تا هیچ…

ادامه مطلب

گر زلف تو سال و ماه لرزان بودی

گر زلف تو سال و ماه لرزان بودی عنبر ببها همیشه ارزان بودی ور نه رخ تو بزلف پنهان بودی روز و شب ازو بنور…

ادامه مطلب

ای رخ نه رخی ، که لالۀ سیرابی

ای رخ نه رخی ، که لالۀ سیرابی ای لب نه لبی ، بنوش در عنابی ای غمزه بجادوئی مگر قصابی تو غمزه نه ای…

ادامه مطلب

بر شست دو زلف حلقه بست آوردی

بر شست دو زلف حلقه بست آوردی تا چون ماهی دلم بشست آوردی اینوقت می از کجا بدست آوردی بی باده همش ز غمزه مست…

ادامه مطلب

خورشید خراسان و خدیو زابل

خورشید خراسان و خدیو زابل از نخشب و کش بهار گردد کابل غل بر یبغو نهاد و پل بر جیحون جیحون به پل دارد و…

ادامه مطلب

گر زلف ترا رخ تو منزل نشدی

گر زلف ترا رخ تو منزل نشدی تاریکی شب ز خلق زایل نشدی گر بر حکما وصف تو مشکل نشدی فرزانه ز دیدار تو بیدل…

ادامه مطلب

از مشک حصار گل خود روی که دید

از مشک حصار گل خود روی که دید بر گل خطی ز مشک خوشبوی که دید گل روی بتی با دل چون روی که دید…

ادامه مطلب

ای روی تو چشم حسن را بینایی

ای روی تو چشم حسن را بینایی یغماست مرا قبله گر از یغمائی خندان گل سرخی و بت گویائی زینست که از بتان تو بی…

ادامه مطلب

بشکفته گلیست بر رخ فرخ دوست

بشکفته گلیست بر رخ فرخ دوست نی نی گل نیست آن رخ فرخ اوست همچون گل سرخ پوست آن برگ نکوست هرگز دیدی که سرخ…

ادامه مطلب

راز تو ز بیم خصم پنهان دارم

راز تو ز بیم خصم پنهان دارم ور نه غم و محنت تو چندان دارم گویی که ز دل دوست نداریم همه آری ز دلت…

ادامه مطلب

گفتم چشمم کرد بزلف تو نگاه

گفتم چشمم کرد بزلف تو نگاه چون گشت دلم برنگ زلف تو سیاه گفت او نبرد مگر به بیراهی راه زیرا که نگیرد آن لب…

ادامه مطلب

از بوسه تو مرده با روان تانی کرد

از بوسه تو مرده با روان تانی کرد وز چهره دل پیر جوان تانی کرد رخ گاه گل و گه ارغوان تانی کرد وز غمزه…

ادامه مطلب

ای دل ز وصال تو نشانی دارم

ای دل ز وصال تو نشانی دارم وی جان ز فراق تو امانی دارم بیچاره تنم همه جهان داشت بتو و اکنون بهز ار حیله…

ادامه مطلب

بشکفته گلیست بر رخ فرخ دوست

بشکفته گلیست بر رخ فرخ دوست نی نی گل نیست آن رخ فرخ اوست همچون گل سرخ پوست آن برگ نکوست هرگز دیدی که سرخ…

ادامه مطلب

در عشق تو پای کس ندارد جز من

در عشق تو پای کس ندارد جز من در شوره کسی تخم نکارد جز من با دشمن و با دوست بدت می گویم تا هیچ…

ادامه مطلب

گفتم چشمم ز بس کزو خون آید

گفتم چشمم ز بس کزو خون آید از لاله برنگ و سرخی افزون آید گفت آنهمه خون نبد که بیرون آمد ؟ کز رنگ رخم…

ادامه مطلب

از بوسه تو مرده با روان تانی کرد

از بوسه تو مرده با روان تانی کرد وز چهره دل پیر جوان تانی کرد رخ گاه گل و گه ارغوان تانی کرد وز غمزه…

ادامه مطلب

ای ماه سخنگوی من ای حور نژاد

ای ماه سخنگوی من ای حور نژاد از حسن بزرگ ، کودک خرد نزاد در سحر بدلبری شدستی استاد این ساحری از که داری ای…

ادامه مطلب

بگرفت سر زلف تو رنگ از دل تو

بگرفت سر زلف تو رنگ از دل تو نزدود وفا و مهر زنگ از دل تو تا کم نشود کبر پلنگ از دل تو موم…

ادامه مطلب

دیدار بدل فروخت نفروخت گران

دیدار بدل فروخت نفروخت گران بوسه با جان فرو شد و هست ارزان آری چو چنان ماه بود بازرگان دیدار بدل فروشد و بوسه بجان

ادامه مطلب

گفتم چشمم ز بس کزو خون آید

گفتم چشمم ز بس کزو خون آید از لاله برنگ و سرخی افزون آید گفت آنهمه خون نبد که بیرون آمد ؟ کز رنگ رخم…

ادامه مطلب

از مشک نگر که لاله بنگاه گرفت

از مشک نگر که لاله بنگاه گرفت زو طبع غمی دراز و کوتاه گرفت بر ماه بشست زلفکان راه گرفت گیرند بشست ماهی او ماه…

ادامه مطلب

ای سرو روان و بارِ آن سرو، قمر

ای سرو روان و بارِ آن سرو، قمر سروت قد و سیمین بر و چهره چو قمر ماهی تو؛ اگر بخنددی ماه از ابر سروی…

ادامه مطلب

بفروختمت سزد بجان باز خرم

بفروختمت سزد بجان باز خرم ازران بفروختم گران باز خرم یاری خواهم ز دوستان ای دلبر تابو که ترا ز دشمنان باز خرم

ادامه مطلب

دیدار بدل فروخت نفروخت گران

دیدار بدل فروخت نفروخت گران بوسه با جان فرو شد و هست ارزان آری چو چنان ماه بود بازرگان دیدار بدل فروشد و بوسه بجان

ادامه مطلب