گر شاخ بقا ز بیخ بختت رستست

گر شاخ بقا ز بیخ بختت رستست ور بر تن تو عمر لباسی چستست در خیمه تن که سایبانی‌ست ترا هان تکیه مکن که چارمیخش…

ادامه مطلب

رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین

رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین…

ادامه مطلب

دارنده چو ترکیب طبایع آراست

دارنده چو ترکیب طبایع آراست از بهر چه اوفکندش اندر کم و کاست گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود ور نیک نیامد این…

ادامه مطلب

جامی است که عقل آفرین میزندش

جامی است که عقل آفرین میزندش صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف می‌سازد و باز بر زمین میزندش…

ادامه مطلب

برخیز بتا بیا ز بهر دل ما

برخیز بتا بیا ز بهر دل ما حل کن به جمال خویشتن مشکل ما یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم زآن پیش که…

ادامه مطلب

این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت

این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت هر کس سخنی از سر سودا گفتند زآن روی که هست…

ادامه مطلب

آن‌کس که زمین و چرخ و افلاک نهاد

آن‌کس که زمین و چرخ و افلاک نهاد بس داغ که او بر دل غمناک نهاد بسیار لب چو لعل و زلفین چو مشک در…

ادامه مطلب

از آمدنم نبود گردون را سود

از آمدنم نبود گردون را سود وز رفتن من جلال و جاهش نفزود وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود کاین آمدن و رفتنم از…

ادامه مطلب

وقت سحر است خیز ای مایه ناز

وقت سحر است خیز ای مایه ناز نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز کانها که بجایند نپایند بسی و آنها که شدند کس نمیاید…

ادامه مطلب

من هیچ ندانم که مرا آن‌که سرشت

من هیچ ندانم که مرا آن‌که سرشت از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت جامی و بتی و بربطی بر لب کشت این هرسه مرا…

ادامه مطلب

گر دست دهد ز مغز گندم نانی

گر دست دهد ز مغز گندم نانی وز می دو منی ز گوسفندی رانی با لاله رخی و گوشه بستانی عیشی بود آن نه حد…

ادامه مطلب

عمرت تا کی به خودپرستی گذرد

عمرت تا کی به خودپرستی گذرد یا در پی نیستی و هستی گذرد می نوش که عمری که اجل در پی اوست آن به که…

ادامه مطلب

خوش باش که پخته‌اند سودای تو دی

خوش باش که پخته‌اند سودای تو دی فارغ شده‌اند از تمنای تو دی قصه چه کنم که به تقاضای تو دی دادند قرار کار فردای…

ادامه مطلب

ترکیب طبایع چو به کام تو دمی‌ست

ترکیب طبایع چو به کام تو دمی‌ست رو شاد بزی اگرچه بر تو ستمی‌ست با اهل خرد باش که اصل تن تو گردی و نسیمی…

ادامه مطلب

برخیز ز خواب تا شرابی بخوریم

برخیز ز خواب تا شرابی بخوریم زان پیش که از زمانه تابی بخوریم کاین چرخ ستیزه روی ناگه روزی چندان ندهد زمان که آبی بخوریم…

ادامه مطلب

ایدل تو به اسرار معما نرسی

ایدل تو به اسرار معما نرسی در نکته زیرکان دانا نرسی اینجا به می لعل بهشتی می ساز کانجا که بهشت است رسی یا نرسی…

ادامه مطلب

آنان که محیط فضل و آداب شدند

آنان که محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند ره زین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند…

ادامه مطلب

از آمدن و رفتن ما سودی کو

از آمدن و رفتن ما سودی کو وز تار امید عمر ما پودی کو چندین سر و پای نازنینان جهان می‌سوزد و خاک می‌شود دودی…

ادامه مطلب

هنگام صبوح ای صنم فرخ پی

هنگام صبوح ای صنم فرخ پی برساز ترانه‌ای و پیش‌آور می کافکند بخاک صد هزاران جم و کی این آمدن تیرمه و رفتن دی

ادامه مطلب

مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان

مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان می خواه مروق به طراز آمدگان رفتند یکان یکان فراز آمدگان کس می ندهد نشان ز بازآمدگان عمر خیام

ادامه مطلب

گر یک نفست ز زندگانی گذرد

گر یک نفست ز زندگانی گذرد مگذار که جز به شادمانی گذرد هشدار که سرمایهٔ سودای جهان عمر است چنان کش گذرانی گذرد عمر خیام

ادامه مطلب

رفتم که در این منزلِ بیداد بُدَن

رفتم که در این منزلِ بیداد بُدَن در دست نخواهد به جز از باد بُدَن آن را باید به مرگِ من شاد بُدَن کز دستِ…

ادامه مطلب

خیام اگر ز باده مستی خوش باش

خیام اگر ز باده مستی خوش باش با ماهرخی اگر نشستی خوش باش چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش…

ادامه مطلب

ترکیب پیاله‌ای که در هم پیوست

ترکیب پیاله‌ای که در هم پیوست بشکستن آن روا نمی‌دارد مست چندین سر و پای نازنین از سر دست از مهر که پیوست و به…

ادامه مطلب

بر من قلم قضا چو بی من رانند

بر من قلم قضا چو بی من رانند پس نیک و بدش ز من چرا می‌دانند دی بی من و امروز چو دی بی من…

ادامه مطلب

این اهل قبور خاک گشتند و غبار

این اهل قبور خاک گشتند و غبار هر ذره ز هر ذره گرفتند کنار آه این چه شراب است که تا روز شمار بیخود شده…

ادامه مطلب

آن قصر که جمشید در او جام گرفت

آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور…

ادامه مطلب

از آمدن بهار و از رفتن دی

از آمدن بهار و از رفتن دی اوراق وجود ما همی گردد طی می خور! مخور اندوه که فرمود حکیم غمهای جهان چو زهر و…

ادامه مطلب

هر سبزه که بر کنار جویی رسته‌ست

هر سبزه که بر کنار جویی رسته‌ست گویی ز لب فرشته‌خویی رسته‌ست پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی کآن سبزه ز خاک لاله‌رویی…

ادامه مطلب

من بی می ناب زیستن نتوانم

من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده کشید بار تن نتوانم من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من…

ادامه مطلب

گر بر فلکم دست بدی چون یزدان

گر بر فلکم دست بدی چون یزدان برداشتمی من این فلک را ز میان از نو فلکی دگر چنان ساختمی کازاده بکام دل رسیدی آسان…

ادامه مطلب

دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود

دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود غم خوردن بیهوده نمی‌دارد سود پر کن قدح می به کفم درنه زود تا باز خورم که…

ادامه مطلب

خورشید به گِل نَهُفت می‌نتوانم

خورشید به گِل نَهُفت می‌نتوانم و اسرار زمانه گفت می‌نتوانم از بحر تفکرم برآورد خرد دُرّی که ز بیم سُفت می‌نتوانم عمر خیام =========================۹ دشمن…

ادامه مطلب

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که…

ادامه مطلب

بر گیر پیاله و سبو ای دلجوی

بر گیر پیاله و سبو ای دلجوی فارغ بنشین بکشتزار و لب جوی بس شخص عزیز را که چرخ بدخوی صد بار پیاله کرد و…

ادامه مطلب

ایدل همه اسباب جهان خواسته گیر

ایدل همه اسباب جهان خواسته گیر باغ طربت به سبزه آراسته گیر و آنگاه بر آن سبزه شبی چون شبنم بنشسته و بامداد برخاسته گیر…

ادامه مطلب

آن را که به صحرای علل تاخته‌اند

آن را که به صحرای علل تاخته‌اند بی او همه کارها بپرداخته‌اند امروز بهانه‌ای درانداخته‌اند فردا همه آن بود که درساخته‌اند عمر خیام

ادامه مطلب

آرند یکی و دیگری بربایند

آرند یکی و دیگری بربایند بر هیچ‌کسی راز همی‌نگشایند ما را ز قضا جز این قدر ننمایند پیمانهٔ عمر ماست می‌پیمایند عمر خیام =========================۹ اجرام…

ادامه مطلب

هر ذره که در خاک زمینی بوده‌ست

هر ذره که در خاک زمینی بوده‌ست پیش از من و تو تاج و نگینی بوده‌ست گرد از رخ نازنین به آزرم فشان کآن هم…

ادامه مطلب

مهتاب به نور دامن شب بشکافت

مهتاب به نور دامن شب بشکافت می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت خوش باش و میندیش که مهتاب بسی اندر سر خاک یک…

ادامه مطلب

گر آمدنم بخود بُدی، نامدمی

گر آمدنم بخود بُدی، نامدمی ور نیز شدن بمن بُدی، کی شدمی به زان نَبُدی که اندر این دیر خراب نه آمدمی نه شدمی نه…

ادامه مطلب

دی کوزه‌گری بدیدم اندر بازار

دی کوزه‌گری بدیدم اندر بازار بر پاره گلی لگد همی زد بسیار و آن گل بزبان حال با او می‌گفت من همچو تو بوده‌ام مرا…

ادامه مطلب

خشت سر خم ز ملکت جم خوشتر

خشت سر خم ز ملکت جم خوشتر بوی قدح از غذای مریم خوشتر آه سحری ز سینهٔ خماری از نالهٔ بوسعید و ادهم خوشتر عمر…

ادامه مطلب

تا زهره و مه در آسمان گشت پدید

تا زهره و مه در آسمان گشت پدید بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید من در عجبم ز می‌فروشان کایشان به زآن‌که فروشند چه…

ادامه مطلب

بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی

بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی سرمست بدم که کردم این عیاشی با من به زبان حال می‌گفت سبو من چون تو بدم تو نیز…

ادامه مطلب

ای کاش که جای آرمیدن بودی

ای کاش که جای آرمیدن بودی یا این ره دور را رسیدن بودی کاش از پی صد هزار سال از دل خاک چون سبزه امید…

ادامه مطلب

آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی

آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی معذوری اگر در طلبش میکوشی باقی همه رایگان نیرزد هشدار تا عمر گرانبها بدان نفروشی عمر خیام

ادامه مطلب

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست بی بادهٔ گلرنگ نمی‌باید زیست این سبزه که امروز تماشاگه ماست تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست…

ادامه مطلب

هر یک چندی یکی برآید که منم

هر یک چندی یکی برآید که منم با نعمت و با سیم و زر آید که منم چون کارک او نظام گیرد روزی ناگه اجل…

ادامه مطلب

مرغی دیدم نشسته بر باره طوس

مرغی دیدم نشسته بر باره طوس در پیش نهاده کله کیکاووس با کله همی گفت که افسوس افسوس کو بانگ جرسها و کجا ناله کوس…

ادامه مطلب