رباعیات سلیم تهرانی
دیگر به چمن نغمه ی مرغان سرشد
دیگر به چمن نغمه ی مرغان سرشد از خنده ی گل، ابر بهاری تر شد از لاله و گلگشت چمن، همچو بهشت عالم ز بهار،…
ماییم درین گلشن پر بیم و امید
ماییم درین گلشن پر بیم و امید آشفته و تیره روز چون سایه ی بید از قصه ی عشق، صرفه در خاموشی ست به ز…
از تندی مرکب نه ز زین افتادی
از تندی مرکب نه ز زین افتادی گویم ز چه ای قبله ی دین افتادی از غیب ترا بشارت فتح رسید در سجده ی شکر…
ای بزم ترا ساغر می مجمره سوز
ای بزم ترا ساغر می مجمره سوز هر روز ز ایام تو روز نوروز از گلشن اقبال تو کان خرم باد خورشید بود یک گل…
با هم دو برادر سیه فام ببین
با هم دو برادر سیه فام ببین گویی که دوپاره کرده ای یک سرگین لیکن به قد پست و بلند ایشان فرق است چو سایه…
حاسد که همه دعوی لافش پوچ است
حاسد که همه دعوی لافش پوچ است از مغز حیا، چو نافش پوچ است از طبع زبان دراز، معنی مطلب شمشیر کشیده را غلافش پوچ…
دیگر ز چمن خرمی اخراج شده ست
دیگر ز چمن خرمی اخراج شده ست سامان گل از خزان به تاراج شده ست پروانه به بخت خویشتن می نازد بلبل به گل چراغ…
ماییم که داغ دل ما ناسور است
ماییم که داغ دل ما ناسور است از پای فتاده ایم و منزل دور است احوال خود از کسی چه پنهان داریم چون زلف، پریشانی…
از صحبت آن رشک ملک می ترسم
از صحبت آن رشک ملک می ترسم زخمم، ز ملاقات نمک می ترسم یک خنده به کام دل نکردم هرگز چون طفل دبستان ز فلک…
ای بلبل خوش نغمه، مکان تو کجاست
ای بلبل خوش نغمه، مکان تو کجاست آتشکده ی آه و فغان تو کجاست تا چند درین چمن سراغ تو کنیم عنقا نه ای، آخر…
باغی دارم همچو بهشت ای بلبل
باغی دارم همچو بهشت ای بلبل باغی که بود غبار خاکش سنبل باغی که کهن قلعه ی بنگاله ازو شد قلعه ی قهقهه ز خندیدن…
چون حرف تب تو در میان می افتد
چون حرف تب تو در میان می افتد پیمانه ز دست می کشان می افتد افلاک ز لرزیدن تو می لرزد برخیز، وگرنه آسمان می…
دیگر ز بهار، شورش مرغان است
دیگر ز بهار، شورش مرغان است وز نغمه چمن چومجلس مستان است از سبزه زمانه عرصه ی کشمیر است وز لاله چمن دیار داغستان است…
ماییم و دلی که دایم از غم خون است
ماییم و دلی که دایم از غم خون است از دایره ی ساختگی بیرون است موزونی طبع ما بود زینت ما تقطیع برای طبع ناموزون…
از شورش دریاست دلم غمخورکی
از شورش دریاست دلم غمخورکی خوش نیست صدای آب جز شرشرکی بار سفرم کجا به کشتی بودی چون موج مرا بودی اگر اشترکی سلیم تهرانی
ای خواجه ترا چه پیرهن می باید؟
ای خواجه ترا چه پیرهن می باید؟ آن جسم کثیف را کفن می باید از بهر اخ و تف تو چاه مبرز چون چاه زنخ،…
بر هرچه نگاه کردم اسباب غم است
بر هرچه نگاه کردم اسباب غم است چیزی که ازو دلم شود شاد، کم است ما را به وصال او چه جای شادی ست در…
خواجه نکند نظر به سوی حلوا
خواجه نکند نظر به سوی حلوا گویی هرگز ندیده روی حلوا در خانه ی زین هنوز اگر پای نهد اسبش مگسی شود به بوی حلوا…
دل از غم عشق گلرخان بی تاب است
دل از غم عشق گلرخان بی تاب است آغشته به خون چو لاله ی سیراب است هر جزوی ازان بود بر نوخطی گویی دل من…
مهری به دلم چو نور در باصره ای
مهری به دلم چو نور در باصره ای شوری به سرم چو دود در مجمره ای در بزم ز ناله بینوایم، ای کاش مطرب ز…
از شوق تو خون در دل گل می جوشد
از شوق تو خون در دل گل می جوشد شمع از هوست به سوختن می کوشد از عکس گل روی تو دایم چون گل آیینه…
ای حاصل دور سال و ماه عالم
ای حاصل دور سال و ماه عالم وی سایه ی لطف تو پناه عالم تا نام و نشان ز عید در عالم هست درگاه تو…
بر خواجه ببین و قامت و رفتارش
بر خواجه ببین و قامت و رفتارش وان صعوه که شد بینی او منقارش بالاپوش است در حقیقت او را چون بال مگس، علاقه ی…
خود را چه اسیر غم ایام کنم؟
خود را چه اسیر غم ایام کنم؟ رفتم که شراب عیش در جام کنم گر دل ز برم رمید، من هم داغی بر سینه بسوزم…
رخشت که دمش علامت چوگان است
رخشت که دمش علامت چوگان است در دعوی خود چو گوی در میدان است رنگین شود از رنگ خوشش دست، مگر در خانه ی زین…
مال دنیا که منعمان را جان است
مال دنیا که منعمان را جان است فرداست که صرف کار محتاجان است تا چند به پشت گاو، خر خواهد بود آخر گذر پوست به…
افسوس که از شورش این بحر خطیر
افسوس که از شورش این بحر خطیر عاجز گردید ناخدای تدبیر از موج به موج است گذارم، گویی مورم که رهم فتاده بر روی حصیر…
ای دشمن اهل سخن از بی سخنی
ای دشمن اهل سخن از بی سخنی در عیب هنر، کار تو گوهرشکنی انصاف چگونه در تو گنجد، که پر است بیرون تو از کبر…
بی تاب و تبم چو شمع تن می میرد
بی تاب و تبم چو شمع تن می میرد می میرم اگر آتش من می میرد از آتش دوزخ دل ما را چه غم است…
دارم ز غم تو صد فغان اندر دل
دارم ز غم تو صد فغان اندر دل باری چو زمین و آسمان اندر دل عشقی چو عتاب دشمنان اندر سر مهری چو حساب دوستان…
زان طرف کله چو کاکل آید بیرون
زان طرف کله چو کاکل آید بیرون دود از دل شاخ سنبل آید بیرون در هر چمنی که روی او گل باشد از غنچه چو…
می آیی و مطلب دل این بود، بیا
می آیی و مطلب دل این بود، بیا نزدیک شدی و شوق افزود، بیا از روزن دیده، چشم دل بر راه است ای روشنی دیده…
آسوده نه ایم یک زمان از رفتن
آسوده نه ایم یک زمان از رفتن اما نکنیم آه و فغان از رفتن از سیر و سفر چه غم سبکروحان را کی مانده شود…
ای خواجه ترا ضعیفی از پیری نیست
ای خواجه ترا ضعیفی از پیری نیست از گرسنگی ست سستی، از سیری نیست اسبی که کشند بر ورق نقاشان گر بی حرکت بود ز…
تا افتادی ز صدر زین، ناشادم
تا افتادی ز صدر زین، ناشادم از نسبت مرکب تو خصم بادم می خواستم این الم مرا هم باشد چون اسب نداشتم، ز پا افتادم!…
در بحر نیابد اگر از فیض تو قوت
در بحر نیابد اگر از فیض تو قوت اورنگ صدف شود گهر را تابوت گر زان که نه لطف تو برو آب زند در آتش…
دستی به چمن دراز بر گل نکنم
دستی به چمن دراز بر گل نکنم تکلیف نوا به هیچ بلبل نکنم هر گام افتم ز ضعف طالع صدجا گر تکیه به دیوار توکل…
میخانه طرب خیز چو طبع مست است
میخانه طرب خیز چو طبع مست است دیوار غم از بلندی خم پست است مردافکنی و زور سبوی می بین گویی که ز خاک رستم…
امشب که فلک در پی عشرت سازی ست
امشب که فلک در پی عشرت سازی ست از رقص بتان به بزم آتشبازی ست قامت ز ادا رقص روانی دارد گردن ز اصول در…
ای شاخ گل این حسن قبولت نازم
ای شاخ گل این حسن قبولت نازم طرز نگه چشم فضولت نازم آهنگ سماع تو ز دف بیرون است چون سرو به رقص بی اصولت…
تا آمدن تو شوق را گشت یقین
تا آمدن تو شوق را گشت یقین بندد ز طرب، خانه ی دل را آیین خود را برسان که شوق از اندازه گذشت جایی مکن…
در باغ، رخت چو سوی گل می آید
در باغ، رخت چو سوی گل می آید رنگی تازه به روی گل می آید بلبل به بغل دود ترا هر ساعت کز پیرهن تو…
صبح است و نوای بلبلی می آید
صبح است و نوای بلبلی می آید زان طره نسیم سنبلی می آید همچون مژه در دیده ی ما جا دارد خاری که ازو بوی…
نوروز شد و زد به گلستان ز فرح
نوروز شد و زد به گلستان ز فرح طاووس بهار، چتر از قوس قزح در بزم ز جوش گل ز بس جای نماند استاده چو…