رباعیات رکنالدین اوحدی مراغهای
گه وسمه بر ابروی سیاه اندازی
گه وسمه بر ابروی سیاه اندازی گه زلف بر آن روی چو ماه اندازی اینها همه از چه؟ تا به بازی دل من خوش بر…
گر جور کنی نیاورم دل ز تو باز
گر جور کنی نیاورم دل ز تو باز ور ناز کنی به جان پذیرم ز تو ناز چون بنده نپیچد ز خداوندان سر وانگاه خداوند…
شد در پی اوباش چو ننگیش نبود
شد در پی اوباش چو ننگیش نبود در خوی و سرشت ساز و سنگیش نبود ایشان چو شدند سیر و ترکش کردند آمد بر من…
رفتم بر آن شمع چگل مست امروز
رفتم بر آن شمع چگل مست امروز گفتم که مرا با تو سری هست امروز گفتم که ز غصه کی رهد؟ دل گفتا حالی دلت…
در عشق تو از سر بنهادم هستی
در عشق تو از سر بنهادم هستی زین پس من و شوریدگی و سرمستی با روی تو حالی و حدیثی که مراست در نامه نبشتم…
حسنی که تو، ای نگار، داری بردست
حسنی که تو، ای نگار، داری بردست آن نقش چرا همی نگاری بردست؟ ساعد به سر آستین همی پوش، از آنک تو میگیری سیاه کاری…
تا چند گریزم و به نازم خوانی؟
تا چند گریزم و به نازم خوانی؟ من فاش گریزم و به رازم خوانی بس دست خجالت چو مگس بر سر خود خواهم زدن آن…
با روی تو آفتاب صافی تیره است
با روی تو آفتاب صافی تیره است با لعل لبت شراب صافی تیره است تاریکی آب صافی از سیل نبود در جنب رخ تو آب…
ای خط تو گرد لاله وشم آورده
ای خط تو گرد لاله وشم آورده سیب زنخت آب ز یشم آورده لعل تو ز من خون جگر کرده طلب دل رفته روان بر…
ای پیش تو ماه تا به ماهی همه هیچ
ای پیش تو ماه تا به ماهی همه هیچ وین خواجگی و میری و شاهی همه هیچ آن دمدمه و غلغل و آوازه و بانگ…
از ژاله چو لاله راست لل در کام
از ژاله چو لاله راست لل در کام برخیز و به سوی گل و گلزار خرام تا در ورق جوی ببینی مسطور صد بار که…
هر چیز که در دو کون جز روی تو بود
هر چیز که در دو کون جز روی تو بود عکس تو و یا رنگ تو، یا بوی تو بود لاف پر پیران جهان گردیده…
لب نیست که از مراغه پر خنده نشد
لب نیست که از مراغه پر خنده نشد آب قرقش دید و به جان بنده نشد از مردهٔ گور او عجب میدارم کز شهر برون…
گر آدمیی دور شو از دمدمها
گر آدمیی دور شو از دمدمها ور گرگ نهای مگر و گرد رمها تا کی ز برای جستن آب رخی؟ از گردن خود فرو نه…
شاهی ز غلام خویش یاد آوردست
شاهی ز غلام خویش یاد آوردست ما را به سلام خویش یاد آوردست نشگفت که نام ما بلندی گیرد ما را چو به نام خویش…
دیگر ز شراب شوق مستی، ای دل
دیگر ز شراب شوق مستی، ای دل و آن توبه که داشتی شکستی، ای دل از بادهٔ نیستی خراب افتادی تا باد چنین باد که…
در عالم کج نهاد پر پیچ و خمش
در عالم کج نهاد پر پیچ و خمش یک چیز طلب میکنم از بیش و کمش یا معشوقی که وصل او باشد خاص یا ممدوحی…
چون دوستی روی تو ورزم به نیاز
چون دوستی روی تو ورزم به نیاز مگذار به دست دشمن دونم باز گر سوختنیست جان من هم تو بسوز ور ساختنیست کار من هم…
تا با خودی، ای خواجه، خدا چون گردی؟
تا با خودی، ای خواجه، خدا چون گردی؟ بیگانه سرشتی آشنا چون گردی؟ جز سایهٔ خویشتن نمیبینی تو ای سایه، ز خورشید جدا چون گردی؟
این فرع که دیدی همه از اصلی خاست
این فرع که دیدی همه از اصلی خاست در ذات خود آن اصل نه افزود و نه کاست زان روی دو چشم داد و یک…
ای داده به بازی دل من، جان را نیز
ای داده به بازی دل من، جان را نیز عهدم ز جفا شکسته، پیمان را نیز خواهم به تو خط بندگی دادن، لیک ترسم به…
آن مه، که ز شعر زلف ذیلی دارد
آن مه، که ز شعر زلف ذیلی دارد همچون دل من شیفته خیلی دارد گوید که به کشتن تو دارم میلی المنة لله که میلی…
از مشک سیه سه خال کت بر سمنند
از مشک سیه سه خال کت بر سمنند نزدیک به چشم تو و دور از دهنند از گوشهٔ چشم ار نظریشان نکنی بر خال زنخها…
نی بیتو مرا قرار باشد یک دم
نی بیتو مرا قرار باشد یک دم نی سوی منت گذار باشد یک دم هر گه که بخواندمت به کاری باشی پیداست که خود چه…
گندم گونی که همچو کاهم بربود
گندم گونی که همچو کاهم بربود نه مهر ز من خورد و نه خود مهر نمود از غصهٔ ما به ارزنی باک نداشت یک جو…
کم کن ز غمش فغان و مستی، ای دل
کم کن ز غمش فغان و مستی، ای دل وین بار بیفگن که شکستی، ای دل آخر نه خدای تست؟ چندین او را نادیده چرا…
ساقی، بده آن باده، زبانم بشکن
ساقی، بده آن باده، زبانم بشکن وز باده خمار سر و جانم بشکن پیشانی توبه را شکستم ز لبت گر توبه کنم دگر دهانم بشکن
دی باد صبا ز خاک بر داشت سرم
دی باد صبا ز خاک بر داشت سرم آن نامه بیاورد و بر افراشت سرم گفتم که ببوسم و نهم بر سینه خود دیده رها…
در کارگه غیب چو نقاش نخست
در کارگه غیب چو نقاش نخست جویندهٔ نقش خویشتن را میجست بر لوح وجود نقشها بست و در آن چون روشن گشت نقش آن جزو…
چون خیل غم تو در دل ریش آید
چون خیل غم تو در دل ریش آید بر سینه ز درد و غصه صد نیش آید خونریز غمت چو مرد میدان طلبد جز دیده…
پیش تو نشست و خاست نتوان کردن
پیش تو نشست و خاست نتوان کردن وز لعل تو باز خواست نتوان کردن چشمت که درو میل نگنجد، بر اوست خالی که به میل…
ای میل دل من به جهان سوی لبت
ای میل دل من به جهان سوی لبت تنگ آمده دل ز تنگی خوی لبت چون خال تو آخر دل ما چند خورد؟ خون دل…
ای دوست، کنون که بوی گل حامی ماست
ای دوست، کنون که بوی گل حامی ماست زاهد بودن موجب بدنامی ماست فصل گل و باغ تازه و صحرا خوش بیبادهٔ خام بودن از…
ای آنکه ترا قوت هر بیشی هست
ای آنکه ترا قوت هر بیشی هست بنگر به دلم، که اندکش ریشی هست درویشم و دست حاجتی داشته پیش گر زانکه ترا فراغ درویشی…
آتش تپش از جان به تابم بردست
آتش تپش از جان به تابم بردست دود از دل خستهٔ خرابم بر دست با این همه دود و آتش اندر دل و جان پیش…
یارا، گر از آن شربت شافی داری
یارا، گر از آن شربت شافی داری یاری دو سه هوشمند کافی داری مادر قرقیم بر لب آب روان برخیز و بیا گر دل صافی…
گل گفت مهل، که باد بویم ببرد
گل گفت مهل، که باد بویم ببرد چون خاک به هر برزن و کویم ببرد با وصل من آن آب چو آتش مینوش زان پیش…
کس لاف غم تو، ای پریوش، نزدست
کس لاف غم تو، ای پریوش، نزدست تا در دل او مهر تو آتش نزدست از طرهٔ طیرهٔ تو مشک ختنی عمریست که هرگز نفسی…
زلفی، که به ناز و درد سر داشتهایش
زلفی، که به ناز و درد سر داشتهایش بر دوش کشیدهای و برداشتهایش در پای تو گر سر بنهد باکی نیست کز خاک هزار بار…
دم با تو زنم، که یار دیرینه تویی
دم با تو زنم، که یار دیرینه تویی کم با تو زنم، که یار دیرینه تویی در عیش قدیم، ار قدمی خواهم زد هم با…
در سینه ز دست دل جگر تابیهاست
در سینه ز دست دل جگر تابیهاست در دیده ز تاب سینه بیخوابیهاست ای دیده، بریز خون این دل، که مرا دیریست که با او…
چشم ار چه به خون شد ز غم هجر تو غرق
چشم ار چه به خون شد ز غم هجر تو غرق زین پس همه پیش تو به چشم آیم و فرق دل نامهٔ شوق تو…
پیمانه بده، که مرد پیمانه منم
پیمانه بده، که مرد پیمانه منم در دام زمانه مرغ این دانه منم زان باده که عقل میبرد جامی ده گو خلق بدانند که دیوانه…
ای مهر تو از جهان پذیرفتهٔ من
ای مهر تو از جهان پذیرفتهٔ من مشتاق تو این دیدهٔ ناخفتهٔ من هر چند جهان ز گفتهٔ من پر شد اکنون به کمال میرسد…
ای خرمن ماه خوشهچین رخ تو
ای خرمن ماه خوشهچین رخ تو خوبی همه در زیر نگین رخ تو خورشید، که پای بر سر چرخ نهاد بوسید هزار پی زمین رخ…
اوحد، دیدی که هرچه دیدی هیچست؟
اوحد، دیدی که هرچه دیدی هیچست؟ وین هم که بگفتی و شنیدی هیچست؟ عمری به سر خویش دویدی هیچست وین هم که به کنجی بخزیدی…
ابر آن نکند که این جلب زن کردست
ابر آن نکند که این جلب زن کردست ببر آن نکند که این جلب زن کردست بنیاد مسلمانی ازو گشت خراب گبر آن نکند که…
هر دم لحد تنگ بگرید بر من
هر دم لحد تنگ بگرید بر من وین خاک به صد رنگ بگرید بر من بر سنگ نویسید به زاری حالم تا بشنود و سنگ…
گل شرم چمن به هیچ رویی نبرد
گل شرم چمن به هیچ رویی نبرد از لاله خجالت سر مویی نبرد شب غنچه ازان نواله بر شاخ آویخت تا گربهٔ بید باز بویی…
قدش به درخت سرو میماند راست
قدش به درخت سرو میماند راست زلفش به رسن، که پای بند دل ماست دل میل گنه دارد از آن روز که دید کو را…