غمنامهٔ ما خواند و جوابی ننوشت

غمنامهٔ ما خواند و جوابی ننوشت از لطف گذشتیم و عتابی ننوشت خاطر به امید ستمش خوش می بود بی رحم، خراجی به خرابی ننوشت

ادامه مطلب

شد صید خم زلف رسایی دل ما

شد صید خم زلف رسایی دل ما افتاد به دام اژدهایی دل ما از بوی کباب می توان دانستن کز عشق در آتش است جایی…

ادامه مطلب

رخ، تازه به اشک ارغوانی دارم

رخ، تازه به اشک ارغوانی دارم از دولت عشق، کامرانی دارم خون دل و اشک دیده و آه جگر اینها همه از تو یار جانی…

ادامه مطلب

دردانهٔ دریای حقیقت درد است

دردانهٔ دریای حقیقت درد است درد است که میزان عیار مرد است ای خاک ره یار، عزیزش می دار این طفل یتیم اشک، غم پرورد…

ادامه مطلب

در دهر، به مستعار آلوده مگرد

در دهر، به مستعار آلوده مگرد هرگز به دی و بهار، آلوده مگرد تن در رَهِ تو مشت غباری ست حزین زنهار، به این غبار…

ادامه مطلب

حال دل آسوده دلان سوخت دلم

حال دل آسوده دلان سوخت دلم بی دردیِ این بی خبران سوخت دلم درد دل هیچکس مرا کار نکرد بر حال سلامت طلبان سوخت دلم

ادامه مطلب

تا عشق تو گشت از ازل روزی دل

تا عشق تو گشت از ازل روزی دل بربست میان را به غم اندوزی دل درد تو کند مگر پرستاری جان داغ تو کند مگر…

ادامه مطلب

بشکن قدح سپهر دون ای ساقی

بشکن قدح سپهر دون ای ساقی می نیست درین جام نگون ای ساقی مُردم ز خمار، بادهٔ ناب کجاست؟ تا چند توان کشید خون ای…

ادامه مطلب

با تنگدلی حوصلهٔ ماست فراخ

با تنگدلی حوصلهٔ ماست فراخ در دیدهٔ ما یکی بود گلخن و کاخ ما سینه زنیم بر در و بام قفس چندان که پرد مرغ…

ادامه مطلب

ای رهرو عشق، کاهلی پیشه مکن

ای رهرو عشق، کاهلی پیشه مکن در کالبد فسردگی ریشه مکن جانان سر وصل پاکبازان دارد گر جان طلبد بباز و اندیشه مکن

ادامه مطلب

ای آنکه به لافگاه دعوی چستی

ای آنکه به لافگاه دعوی چستی واندر طلب گوهر عرفان سستی تا دریابی که در گره داری هیچ کاش آنچه سپرده ای به خود، می…

ادامه مطلب

آن دیده، که بازاری عشاقش خوست

آن دیده، که بازاری عشاقش خوست روی طلب راه نوردان با اوست پرسید که: مِن اَینَ اِلی اینَ تَروحُ گفتم از دوست، هم روم باز…

ادامه مطلب

از می، لب غنچه گشت گلگون ساقی

از می، لب غنچه گشت گلگون ساقی چون لاله نشسته ایم در خون ساقی اقبال تو می دهد ز ادبار نجات تنگ آمدم از نکبت…

ادامه مطلب

از حرف وداع، دیده جیحون شد و رفت

از حرف وداع، دیده جیحون شد و رفت هوش از سر سودا زده مجنون شد و رفت تن شعله کشید و دود آهی برخاست دل…

ادامه مطلب