ای آب بقا اگر ز گل پاک شوی

ای آب بقا اگر ز گل پاک شوی آیینه لعبتان افلاک شوی آلودگی تن از صفا دورت کرد مگذار که در همین صفت خاک شوی…

ادامه مطلب

اهلی تو که با اهل ریا نزدیکی

اهلی تو که با اهل ریا نزدیکی از پستی خود بحق کجا نزدیکی منصور صفت بلندی از عشق طلب بردار برآ که با خدا نزدیکی…

ادامه مطلب

آنشوخ که من شاه بتانش گویم

آنشوخ که من شاه بتانش گویم آرام دل و جان جهانش گویم او دین و دلم به روز روشن دزدید من در دل شب دعای…

ادامه مطلب

آنان که اساس کار بر خلق نهند

آنان که اساس کار بر خلق نهند باید که جواب کس بتندی ندهند خورشید که شمع عالم افروز بود آن لحظه که گرمی کند از…

ادامه مطلب

آن بت که ز فرق تا قدم صنع خداست

آن بت که ز فرق تا قدم صنع خداست آن آب حیات و جان لب تشنه ماست سیراب کجا شوم از آن آب حیات یک…

ادامه مطلب

از عشق هوای نیکنامی داریم

از عشق هوای نیکنامی داریم وز باده امید دوستکامی داریم هر چند ز عشق و داغ میسوخته ایم در سوختگی هنوز خامی داریم اهلی شیرازی

ادامه مطلب

آدم که نتش سرای ویران باشد

آدم که نتش سرای ویران باشد تا در نگری خاک پریشان باشد مد الفی که بر سر آدمی است بر حرف وجودش خط بطلان باشد…

ادامه مطلب

یارب تو خداوندی و ما بنده همه

یارب تو خداوندی و ما بنده همه رحمی، که ز کرده ایم شرمنده همه ما را تو مراد اگر نبخشی که دهد بخشنده تویی و…

ادامه مطلب

هرگز نشود حسن چنین خوار که من

هرگز نشود حسن چنین خوار که من بلبل نشود ز گل چنین زار که من هر موی تنم بسته زنار و بتی است کافر نشود…

ادامه مطلب

هر سوخته پخته کی بود در ره دوست

هر سوخته پخته کی بود در ره دوست بس سوخته یی که خامی طبع در اوست ای زاهد خشک عشوه مفروش که تو ناپخته درون…

ادامه مطلب

هر چند که عاشقی دل افکارتر است

هر چند که عاشقی دل افکارتر است کار دل او ز عشق دشوار تر است در جمجمه طریق عشق آنکه فتاد هر چند که میرود…

ادامه مطلب

می نوش نه آنچنان که از دست شوی

می نوش نه آنچنان که از دست شوی در پای خسان چون خاک ره پست شوی بیداری عیش شب بفریاد چه سود کز خواب صبوحی…

ادامه مطلب

من سوزنم و تو در مثل مغناطیس

من سوزنم و تو در مثل مغناطیس بسته است مرا برشته ها نفس خسیس عشق از همه ام گسست و با خود پیوست این رشته…

ادامه مطلب

مست تو کسی بود که چون آه کند

مست تو کسی بود که چون آه کند جانرا بغبار آه همراه کند هر کس که کند نفی خود اثبات تو کرد اثبات تو نفی…

ادامه مطلب

ما بنده پیریم سرا پا همه عیب

ما بنده پیریم سرا پا همه عیب ما را که خرد؟ چو بیند از ما همه عیب با اینهمه دوست گویدای بنده پیر بازآ که…

ادامه مطلب

گرخانه سیه زعشق او شد مخروش

گرخانه سیه زعشق او شد مخروش ور دیده سفید از انتظارش کم جوش یوسف بسواد دیده از دست مده چشم از درم سیه چو یعقوب…

ادامه مطلب

گر سر ننهم بجور دشمن چکنم؟

گر سر ننهم بجور دشمن چکنم؟ ور پای نیاورم بدامن چکنم؟ خورشید تو طالع است و من محرومم طالع چو مدد نمیکند من چکنم؟ اهلی…

ادامه مطلب

گر خرقه عارفان بصد چاک بود

گر خرقه عارفان بصد چاک بود باکی نبود ز چرکنی پاک بود گر جامه چو گل پاره بود عیبی نیست شرطست دلی که همچو گل…

ادامه مطلب

گاهی ز اسیران جگر ریش بپرس

گاهی ز اسیران جگر ریش بپرس احوال مرا از همه کس بیش بپرس آسوده چو گل ز زخم خارش چه غمست این را ز برهنه…

ادامه مطلب

فرزند بخوی و بوی خودساز بزرگ

فرزند بخوی و بوی خودساز بزرگ مگذار بصحبتش چو تاجیک چه ترک در ظاهر کس مبین که بسیار کسی با صورت یوسف است و با…

ادامه مطلب

عقل است کسی که شه برد فرمانش

عقل است کسی که شه برد فرمانش عقل است سری که گم بود سامانش ما بنده عشقیم که در هر نفسیش عیدیست که صد هزار…

ادامه مطلب

طالب که دلش در پی مطلوب بود

طالب که دلش در پی مطلوب بود او را قدم و کرم ز محبوب بود گر دوست کرم کند قدم شاید زد آری قدم و…

ادامه مطلب

شهوت مپرست و بر بتان ناظر باش

شهوت مپرست و بر بتان ناظر باش از اول کار واقف آخر باش بس جام جمی ز فضل حق در کف تست شهوت همه را…

ادامه مطلب

ساقی تو مگر چشم کرم باز کنی

ساقی تو مگر چشم کرم باز کنی تا کی همه شیوه جفا ساز کنی دریا دریا بکام مستان ریزی یک جرعه بما دهی و صد…

ادامه مطلب

زان چشم سیه که دل سیه میگردد

زان چشم سیه که دل سیه میگردد صد خانه سیه ز یک نگه میگردد از آب حیات در سیاهی خوشتر آبی که درو چشم سیه…

ادامه مطلب

دل را بغم زمانه آلوده مکن

دل را بغم زمانه آلوده مکن جان را هدف خیال بیهوده مکن می خور که جهان هیچ بود آخر کار خود را ز برای هیچ…

ادامه مطلب

در هودج عشق عقل واپس نرسد

در هودج عشق عقل واپس نرسد از عقل کسی بچرخ اطلس نرسد خاصیت عشق جذبه کاه رباست بی جاذبه عشق باو کس نرسد اهلی شیرازی

ادامه مطلب

در دیده عقل عاشقی سوختن است

در دیده عقل عاشقی سوختن است جان باختی و حکمت اندوختی است جاهل ز چراغ سوختن می نگرد غافل که در این سوختن افروختی است…

ادامه مطلب

خوش آنکه بخلقش سربازاری نیست

خوش آنکه بخلقش سربازاری نیست در هیچ صفت درونش آزاری نیست شیران سگ مجنون همه زانند که او مشغول خودست و با کسش کاری نیست…

ادامه مطلب

چون سبزه نخست بود همسایه سرو

چون سبزه نخست بود همسایه سرو وز همت او بلند شد پایه سرو امروز ز روی راستی بی روشیست گر بر سر او نمی فتد…

ادامه مطلب

جان بهر غمست و بیغم امکان نبود

جان بهر غمست و بیغم امکان نبود هر جان که در او غم نبود جان نبود حیوان صفتست هر کرا نیست غمی هر کس که…

ادامه مطلب

تا رهزن خواب در سرایت نبرد

تا رهزن خواب در سرایت نبرد بیدار نشین که هوش و تابت نبرد گر ره ببری که ذوق بیداری چیست حقا که دگر ز ذوق…

ادامه مطلب

پروانه تر از شمع روشن طلبد

پروانه تر از شمع روشن طلبد موسی ز چراغ نخل ایمن طلبد نقد تو برون ز گنج دل نیست ولی از دل طلبم من و…

ادامه مطلب

بس دور مشو که عمر بس بیتو مباد

بس دور مشو که عمر بس بیتو مباد جانی که مراست یکنفس بیتو مباد هم چشمی و هم چشم چراغ همه یی ایچشم و چراغ…

ادامه مطلب

باد است سخن ز مدح پر باد مشو

باد است سخن ز مدح پر باد مشو وز گفتن زشت هم بفریاد مشو دشنام و دعا و مدح و ذم باد هواست از باد…

ادامه مطلب

این مدعیان کی بشکایت ارزند

این مدعیان کی بشکایت ارزند نامردم اگر هم بحکایت ارزند در ارزششان اگر کنی غایت جهد گو ز سگ تو غایت غایت ارزند اهلی شیرازی

ادامه مطلب

ایخواجه که فهم نکته سنج است ترا

ایخواجه که فهم نکته سنج است ترا چند از پی زر دوی چه رنج است ترا چون از زر و مال غیر روزی نخوری انگار…

ادامه مطلب

ای گوهر دل که گنج شاهی داری

ای گوهر دل که گنج شاهی داری حیران توام که هر چه خواهی داری موجود شود هر آنچه مقصود تواست پیداست که نشأه الهی داری…

ادامه مطلب

ای خفته که راه بیخودی پیشه تست

ای خفته که راه بیخودی پیشه تست شیطان غرور در رگ و ریشه تست برخیز که آنکه در بر تست بخواب هیچست همین صورت اندیشه…

ادامه مطلب

اهلی هنر و معرفت آموختنی است

اهلی هنر و معرفت آموختنی است گر ترک کنی از تو نظر دوختنی است هر شاخ جوان که لایق میوه بود راضی چو بهیز می…

ادامه مطلب

اهلی تو گهی قبول جانان گردی

اهلی تو گهی قبول جانان گردی کاشفته صفت گرد بیابان گردی بگریز چو گرد باد از صحبت خلق زان پیش که از جمع پریشان گردی…

ادامه مطلب

آنکس که خطا از کلک گهر بار نوشت

آنکس که خطا از کلک گهر بار نوشت اول الف قامت دلدار نوشت استاد همین الف بر سر خط یکبار نوشت و طفل صد بار…

ادامه مطلب

آن گل که بود رخش گلستان همه

آن گل که بود رخش گلستان همه وز دیدن او تازه بود جان همه گر گفت رقیب وصل او حق منست نومید مشو که حق…

ادامه مطلب

آن بنده حق لطف ازل شامل اوست

آن بنده حق لطف ازل شامل اوست کو مهر محمد و علی حاصل اوست خوش خاتمت کسی که چون نقش رنگین الله و محمد و…

ادامه مطلب

از کوشش من بمن نوایی نرسد

از کوشش من بمن نوایی نرسد وز نخل تو ام بر وفایی نرسد دستی که ز شاخ بخت کوتاه بود هر چند که بر جهد…

ادامه مطلب

آراسته آمد و چه آراستنی

آراسته آمد و چه آراستنی دل خواست بعشوه و چه دل خواستنی بنشست و شراب خورد و برخاست برقص وه وه چه نشستی چه برخاستنی…

ادامه مطلب

یارب تو ز چشم غیر مستورم دار

یارب تو ز چشم غیر مستورم دار وز باده عشق مست و مخمورم دار بی یاد تو من گر نفسی خواهم زد یارب ز غبار…

ادامه مطلب

هرگز دلم از عشق پشیمان نشود

هرگز دلم از عشق پشیمان نشود با آنکه دمی زعشق شادان نشود تا نقش بتان بتخته هستی هست این کافر دل سیه مسلمان نشود اهلی…

ادامه مطلب

هر کس که به دقن بدندان نگزید

هر کس که به دقن بدندان نگزید از باغ حیات میوه عمر نچید آنان که به دقن فروشند به سیم زین به که فروشند چه…

ادامه مطلب

هر چند که صبح عیش ما کم بدمد

هر چند که صبح عیش ما کم بدمد ورهم بدمد ز مشرق غم بدمد تا کی بدمد صبح رقیبان به مراد صبحی بمراد عاشقان هم…

ادامه مطلب