تعظیم خسان به جا و مسکن باشد

تعظیم خسان به جا و مسکن باشد گل باش که مسکن تو گلشن باشد گردر تو فروغ معنیی هست چو شمع هر جا که تویی…

ادامه مطلب

تا دل غم جان داشت بدلبر نرسید

تا دل غم جان داشت بدلبر نرسید تا خاک نگشت سر بدان در نرسید هرگز بگهر دست شناور نرسد تا غرقه نشد کسی بگوهر نرسید…

ادامه مطلب

پرسید کسی که آخر آیا چه شود

پرسید کسی که آخر آیا چه شود وین جان بکجا رود تن ما چه شود گفتم ز من ایمدعی اینحال مپرس جانت که برآید بنگر…

ادامه مطلب

بسرشت بچل صباح ایزد گل تو

بسرشت بچل صباح ایزد گل تو کز صبر خمیر مایه گیرد دل تو جایی که بدین صبر تو حاصل شده یی بی صبر مراد کی…

ادامه مطلب

باز آتش من بلند آوازه شدست

باز آتش من بلند آوازه شدست سرمستی من برون ز اندازه شدست با موی سفید سرخوشم کز خط تو پیرانه سرم بهار دل تازه شدست…

ادامه مطلب

این عالم بی وفا ندانیم که چیست

این عالم بی وفا ندانیم که چیست کز وی دل کس چنانکه میخواست نزیست چشمی که به بدمهری عالم نگریست چون چشمه بهایهای بر خود…

ادامه مطلب

ایخواجه که از خلق بمال افزونی

ایخواجه که از خلق بمال افزونی وز کوکبه صد برابر گردونی از دوش اگر نیفکنی بار زکوة در خاک فرو روی اگر قارونی اهلی شیرازی

ادامه مطلب

ای گل که غم تو خار ره گشت مرا

ای گل که غم تو خار ره گشت مرا بی سرو قدت عمر تبه گشت مرا از بسکه بدل چو لاله ناخن زده ام خون…

ادامه مطلب

ای تازه جوان کز تو دل افروخته ام

ای تازه جوان کز تو دل افروخته ام پیرانه سر از داغ غمت سوخته ام مرغ دل من حریف عشق تو کجاست اما چکنم چون…

ادامه مطلب

اهلی که نظر یافته از آل عباست

اهلی که نظر یافته از آل عباست از آل علی همیشه کارش به صفاست امید که عاقبت سرش خاک شود در پای سگی که آن…

ادامه مطلب

اهلی بدر آ ز گوشه تنهایی

اهلی بدر آ ز گوشه تنهایی می نوش و بعیش کوش اگر دانایی در دنیی اگر ز عیش دنیا دوری دنیا چکنی چکاره دنیایی؟ اهلی…

ادامه مطلب

آنکس که بخوبان لب خندان دادست

آنکس که بخوبان لب خندان دادست خون جگری بدردمندان دادست گر قسمت مانداد شادی غم نیست شادیم که غم هزار چندان دادست اهلی شیرازی

ادامه مطلب

آن غمزده ام که زهر غم نوش منست

آن غمزده ام که زهر غم نوش منست محنت کش عالم دل مدهوش منست دور از تو ستون خانه غم شده ام بار غم عالم…

ادامه مطلب

اکسیر نظر ورای تعلیم بود

اکسیر نظر ورای تعلیم بود تعلیم درین ره سر تسلیم بود خاک تن خوش زر کن از فیض نظر تا در نظرت خاک زر و…

ادامه مطلب

از عشق اگر جگر کبابی باشی

از عشق اگر جگر کبابی باشی به کز پی عقل در سرابی باشی در سایه مقبلی اگر خاک شوی بهتر که بخود سر آفتابی باشی…

ادامه مطلب

از بخل درین سرا کسی میر نشد

از بخل درین سرا کسی میر نشد از خوردن بیهوده غم پیر نشد زان رو که نداشت در جبلت کرمی از بیکرمی عجب که دلگیر…

ادامه مطلب

یارب تو مراد من غمناک بر آر

یارب تو مراد من غمناک بر آر وز خاک چو ذره ام بر افلاک برآر تخم گنهم چو دانه در خاک فکن بار دگرم چو…

ادامه مطلب

هرکس که هوای نفس شد پیشه او

هرکس که هوای نفس شد پیشه او صد خار بلا روید از اندیشه او مگذار که این خار بلا پهن شود برکن ز زمین دل…

ادامه مطلب

هر سخت سخن که تلخگویی دارد

هر سخت سخن که تلخگویی دارد در سینه خلق تخم کین میکارد زنهار که تخم کین به بیهوده مکار کاین آخر کار تلخی بار آرد…

ادامه مطلب

هر چند که دل بوصل دادیم نشد

هر چند که دل بوصل دادیم نشد کاری که بر او نظر گشادیم نشد القصه به رغم آرزوی دل ما هر چیز که دل بر…

ادامه مطلب

می نوش که آنکه کعبه کردست و کنشت

می نوش که آنکه کعبه کردست و کنشت خاک همه را مستی عشق تو سرشت معمور بود بشاهد و باده جهان موعود بود به کوثر…

ادامه مطلب

من بلبل تلخ عیش شیرین سخنم

من بلبل تلخ عیش شیرین سخنم شد تازه ز نوبهار داغ کهنم چون برگ خزان رخم ز می گلگون کن تا من بطپانچه روی خود…

ادامه مطلب

ما میوه این چمن چشیدیم همه

ما میوه این چمن چشیدیم همه ور بار دلی بود کشیدیم همه دیدیم هر آنچه دیدنی بود دلا نادیده همان گیر که دیدیم همه اهلی…

ادامه مطلب

گویم سخنی اگر ترا هوش بود

گویم سخنی اگر ترا هوش بود زن جمله یکیست گر در آغوش بود خورشید رخان بهل کسیرا بطلب کش سایه ز آفتاب روپوش بود اهلی…

ادامه مطلب

گر نیست کلید بخت در پنجه ما

گر نیست کلید بخت در پنجه ما وان گل نشود بپرسشی رنجه ما خوش باش که آخر از پس پرده غیب صبحی بدمد که بشکفد…

ادامه مطلب

گر زلف چو شست او قضا بگشادی

گر زلف چو شست او قضا بگشادی وین دانه خال بر لبش بنهادی از شاخ بلند طوبی باغ بهشت کی طایر جان بدام دل افتادی…

ادامه مطلب

گر پیش سخی شب زر گردون باشد

گر پیش سخی شب زر گردون باشد صبح از کف او تمام بیرون باشد از بخل بود که شخص قارون گردد قارون که سخی بود…

ادامه مطلب

کسری که فلک بمعدلت پروردش

کسری که فلک بمعدلت پروردش بیداد اجل بین که چسان گم کردش ظالم که غبار فتنه انگیخته است تا چشم بهم نی نبینی گردش اهلی…

ادامه مطلب

عیش و طرب جهان فانی همه هیچ

عیش و طرب جهان فانی همه هیچ وین گفت و شنید و نکته دانی همه هیچ گیرم که هزار سال مانی بمراد یکروز که نامراد…

ادامه مطلب

عاقل ز حسود خود حذر خواهد کرد

عاقل ز حسود خود حذر خواهد کرد کو ازره چشم بد نظر خواهد کرد از رشک حسود زهر چشمی خیزد وین زهر نظر در او…

ادامه مطلب

صید حرم دل همگی نور و صفاست

صید حرم دل همگی نور و صفاست هر فتنه که هست از سگ نفس هواست نفس است سگی که پنجه با شیر کند شیری که…

ادامه مطلب

شرع از پی آن بود که غوغا نکنی

شرع از پی آن بود که غوغا نکنی کاری که نکو نباشد اصلا نکنی گرکار تو بر مراد طبع تو بود صد کس بکشی و…

ادامه مطلب

ساقی بنشین که با تو دمساز شویم

ساقی بنشین که با تو دمساز شویم نرگس صفت از باد سر انداز شویم آریم بگردن صراحی دستی هر چند که پیریم جوان باز شویم…

ادامه مطلب

رویت چمن است صد گل آورده ببار

رویت چمن است صد گل آورده ببار چشم از همه چون گوشه نشین کرده بیار آن نرگس خوابناک و خار مژه ات آهو بچه ایست…

ادامه مطلب

دستم نرسد بوصل آنمه چکنم؟

دستم نرسد بوصل آنمه چکنم؟ با نخل بلند و دست کوته چکنم؟ درمانده دام محنت از دست دلم آزادی خود نمیبرم ره چکنم؟ اهلی شیرازی

ادامه مطلب

در مذهب عشق مست و مستوره یکیست

در مذهب عشق مست و مستوره یکیست انگور و شراب و سرکه و غوره یکیست یک نقطه حباب کوزه و کوره بود آن نقطه چو…

ادامه مطلب

در بحر غم تو عالمی جان دادند

در بحر غم تو عالمی جان دادند وز خون جگر خجلت عمان دادند ابروی تو سرنگون کند کشتی عمر زان مردم دیده دل بطوفان دادند…

ادامه مطلب

خوش زی بکسان که بینی از دهر خوشی

خوش زی بکسان که بینی از دهر خوشی ور جور کنی همانقدر جور کشی نیشی که زنی ترا همان نیش زنند کان زهر که خود…

ادامه مطلب

چو گریه خون گشاد خواهم دادن

چو گریه خون گشاد خواهم دادن جان همه را بیاد خواهم دادن آن دم که چو گرد باد آیم بسماع خاک تن خود بباد خواهم…

ادامه مطلب

تا نرگس مست یار در قهر منست

تا نرگس مست یار در قهر منست حقا که حیات و زندگی زهر منست از مرهم وصل بهره ام نیست ولی هر زخم ستم که…

ادامه مطلب

تا خنده زنان لبت به بستان آمد

تا خنده زنان لبت به بستان آمد در گریه خون غنچه خندان آمد در عهد تو چار ضرب زد لاله زرشک با طاس قلندری بدوران…

ادامه مطلب

پامال شود بفتنه هر مال که هست

پامال شود بفتنه هر مال که هست گردد شب غم روز و هر اقبال که هست چون عاقبت اینست چه تشویش کنیم روزی بشب آریم…

ادامه مطلب

برخیز و طواف کعبه مشمار گزاف

برخیز و طواف کعبه مشمار گزاف کین رمز کسی نیابد الا دل صاف آن نور که طوف کعبه را شوق دلست گر با تو بود…

ادامه مطلب

با علم خدا عین یقین میباید

با علم خدا عین یقین میباید چشم و دل و عقل خرده بین میباید هر چیز که گویی به ازین میباید حقا که چنین نیست…

ادامه مطلب

این غره عمر عاقبت سلخ شود

این غره عمر عاقبت سلخ شود گر صاحب عمر خسرو و بلخ شود در غره بود غره بشیرینی عمر چون سلخ شود ببین که چون…

ادامه مطلب

ایخواجه که در حقیقت حق کوشی

ایخواجه که در حقیقت حق کوشی رمزیست در احرامش اگر باهوشی یعنی که ز کسوت ریایی بدر آ تا خلعت رحمت الهی پوشی اهلی شیرازی

ادامه مطلب

ای گل که رخ ترا صفایی عجبست

ای گل که رخ ترا صفایی عجبست از عشق منت نشو و نمایی عجبست تا دل بهتر دادم شه خوبان شده یی مرغ دل عاشقان…

ادامه مطلب

ای تنگ شکر، دهن بگفتن بگشا

ای تنگ شکر، دهن بگفتن بگشا وانگه بگدا بگو که دامن بگشا تا چند بود قفل غمم بر در دل این قفل غم از در…

ادامه مطلب

اهلی همه عمر بت پرست ار چه بزیست

اهلی همه عمر بت پرست ار چه بزیست یکبار بین که بت پرستیش ز چیست بت آینه ایست مظهر صورت دوست من سجده دوست میکنم…

ادامه مطلب

اهلی بسخن کشت تو خرمن نشود

اهلی بسخن کشت تو خرمن نشود خاموش که کارها بگفتن نشود شمعی که تو از رشته جان ساخته یی بی برق قبول دوست و دشمن…

ادامه مطلب