خوش آنکه بخلقش سربازاری نیست

خوش آنکه بخلقش سربازاری نیست در هیچ صفت درونش آزاری نیست شیران سگ مجنون همه زانند که او مشغول خودست و با کسش کاری نیست…

ادامه مطلب

چون سبزه نخست بود همسایه سرو

چون سبزه نخست بود همسایه سرو وز همت او بلند شد پایه سرو امروز ز روی راستی بی روشیست گر بر سر او نمی فتد…

ادامه مطلب

جان بهر غمست و بیغم امکان نبود

جان بهر غمست و بیغم امکان نبود هر جان که در او غم نبود جان نبود حیوان صفتست هر کرا نیست غمی هر کس که…

ادامه مطلب

تا رهزن خواب در سرایت نبرد

تا رهزن خواب در سرایت نبرد بیدار نشین که هوش و تابت نبرد گر ره ببری که ذوق بیداری چیست حقا که دگر ز ذوق…

ادامه مطلب

پروانه تر از شمع روشن طلبد

پروانه تر از شمع روشن طلبد موسی ز چراغ نخل ایمن طلبد نقد تو برون ز گنج دل نیست ولی از دل طلبم من و…

ادامه مطلب

بس دور مشو که عمر بس بیتو مباد

بس دور مشو که عمر بس بیتو مباد جانی که مراست یکنفس بیتو مباد هم چشمی و هم چشم چراغ همه یی ایچشم و چراغ…

ادامه مطلب

باد است سخن ز مدح پر باد مشو

باد است سخن ز مدح پر باد مشو وز گفتن زشت هم بفریاد مشو دشنام و دعا و مدح و ذم باد هواست از باد…

ادامه مطلب

این مدعیان کی بشکایت ارزند

این مدعیان کی بشکایت ارزند نامردم اگر هم بحکایت ارزند در ارزششان اگر کنی غایت جهد گو ز سگ تو غایت غایت ارزند اهلی شیرازی

ادامه مطلب

ایخواجه که فهم نکته سنج است ترا

ایخواجه که فهم نکته سنج است ترا چند از پی زر دوی چه رنج است ترا چون از زر و مال غیر روزی نخوری انگار…

ادامه مطلب

ای گوهر دل که گنج شاهی داری

ای گوهر دل که گنج شاهی داری حیران توام که هر چه خواهی داری موجود شود هر آنچه مقصود تواست پیداست که نشأه الهی داری…

ادامه مطلب

ای خفته که راه بیخودی پیشه تست

ای خفته که راه بیخودی پیشه تست شیطان غرور در رگ و ریشه تست برخیز که آنکه در بر تست بخواب هیچست همین صورت اندیشه…

ادامه مطلب

اهلی هنر و معرفت آموختنی است

اهلی هنر و معرفت آموختنی است گر ترک کنی از تو نظر دوختنی است هر شاخ جوان که لایق میوه بود راضی چو بهیز می…

ادامه مطلب

اهلی تو گهی قبول جانان گردی

اهلی تو گهی قبول جانان گردی کاشفته صفت گرد بیابان گردی بگریز چو گرد باد از صحبت خلق زان پیش که از جمع پریشان گردی…

ادامه مطلب

آنکس که خطا از کلک گهر بار نوشت

آنکس که خطا از کلک گهر بار نوشت اول الف قامت دلدار نوشت استاد همین الف بر سر خط یکبار نوشت و طفل صد بار…

ادامه مطلب

آن گل که بود رخش گلستان همه

آن گل که بود رخش گلستان همه وز دیدن او تازه بود جان همه گر گفت رقیب وصل او حق منست نومید مشو که حق…

ادامه مطلب

آن بنده حق لطف ازل شامل اوست

آن بنده حق لطف ازل شامل اوست کو مهر محمد و علی حاصل اوست خوش خاتمت کسی که چون نقش رنگین الله و محمد و…

ادامه مطلب

از کوشش من بمن نوایی نرسد

از کوشش من بمن نوایی نرسد وز نخل تو ام بر وفایی نرسد دستی که ز شاخ بخت کوتاه بود هر چند که بر جهد…

ادامه مطلب

آراسته آمد و چه آراستنی

آراسته آمد و چه آراستنی دل خواست بعشوه و چه دل خواستنی بنشست و شراب خورد و برخاست برقص وه وه چه نشستی چه برخاستنی…

ادامه مطلب

یارب تو ز چشم غیر مستورم دار

یارب تو ز چشم غیر مستورم دار وز باده عشق مست و مخمورم دار بی یاد تو من گر نفسی خواهم زد یارب ز غبار…

ادامه مطلب

هرگز دلم از عشق پشیمان نشود

هرگز دلم از عشق پشیمان نشود با آنکه دمی زعشق شادان نشود تا نقش بتان بتخته هستی هست این کافر دل سیه مسلمان نشود اهلی…

ادامه مطلب

هر کس که به دقن بدندان نگزید

هر کس که به دقن بدندان نگزید از باغ حیات میوه عمر نچید آنان که به دقن فروشند به سیم زین به که فروشند چه…

ادامه مطلب

هر چند که صبح عیش ما کم بدمد

هر چند که صبح عیش ما کم بدمد ورهم بدمد ز مشرق غم بدمد تا کی بدمد صبح رقیبان به مراد صبحی بمراد عاشقان هم…

ادامه مطلب

نو کیسه که همچو غنچه زرناک شود

نو کیسه که همچو غنچه زرناک شود گر کیسه گشاییش جگر چاک شود آن زر که بسعی حاصل از خاک شده چندان نخورد که عاقبت…

ادامه مطلب

من خود نرسم بوصل آنطرفه غزال

من خود نرسم بوصل آنطرفه غزال ور هم برسم کجا رسم باری حال صد ساله حیات من شد ازهجر تلف جبر همه چون شود بیکروز…

ادامه مطلب

مرد آن نبود که چشمش آلوده بود

مرد آن نبود که چشمش آلوده بود یا در پی قول و فعل بیهوده بود آن مرد بود که مال و عرض همه کس از…

ادامه مطلب

ما با می و مستی سر تقوی داریم

ما با می و مستی سر تقوی داریم دنیا طلبیم و میل عقبا داریم کی دنیی و دین هر دو بهم جمع شوند اینست که…

ادامه مطلب

گر یار نه آنچنان نماید که بود

گر یار نه آنچنان نماید که بود کس را گله از یار نباید که بود گر میکشدت مگو ندارم گنهی گر دل خود بگرد شاید…

ادامه مطلب

گر سفله غنی شود چه جود آید ازو

گر سفله غنی شود چه جود آید ازو او جمله زیان است چه سود آید ازو گویی ز وجود آن خسیس این غرضست کافعال خسیسه…

ادامه مطلب

گر در نظر خجسته فالی برسی

گر در نظر خجسته فالی برسی بنشین بادب تا بمآلی برسی از شوخی خود شکسته شد شاخ بهار شوخی نکنی تا بکمالی برسی اهلی شیرازی

ادامه مطلب

کی ره سوی عشق عقل آگاه برد

کی ره سوی عشق عقل آگاه برد وان دلشده هم نه ره بدلخواه برد این کعبه نه رهنما نه رهبر دارد حیران شده یی که…

ادامه مطلب

فرخنده سعادتی که معبود دهد

فرخنده سعادتی که معبود دهد آنستکه وصلت بدو مسعود دهد پیوست شد آن دو نخل امید بهم امید که صد میوه مقصود دهد اهلی شیرازی

ادامه مطلب

عشق است که آرزوی جان همه اوست

عشق است که آرزوی جان همه اوست عشق است که آشیان مرغ همه اوست نه ترک نه فارسی نه هند و نه عرب لیکن همه…

ادامه مطلب

طاوس اگر بجلوه پر باز کند

طاوس اگر بجلوه پر باز کند ور کبک خرامیش بصد ناز کند ما را بشکار این و آن دل نکشد مرغ دل ما شکار شهباز…

ادامه مطلب

شهوت ضررش مگو که حالی پیداست

شهوت ضررش مگو که حالی پیداست از شیر ژیان خرد مثالی پیداست از کوزه چو قطره قطره آب چکد آنروز که کوزه گشت خالی پیداست…

ادامه مطلب

ساقی من مست کی شوم همدم عقل

ساقی من مست کی شوم همدم عقل مجنون صفت آواره ام از عالم عقل هر چند که عشقست سراسر همه زخم زخمی که زند عشق…

ادامه مطلب

زانگونه شوی زنده بتقدیر دگر

زانگونه شوی زنده بتقدیر دگر کز سبزه جوان شد چمن و پیر دگر آنروز که نطفه بودی ایشخص چه بود فردا که شوی خاک همان…

ادامه مطلب

درویش سخی را همه کس یار بود

درویش سخی را همه کس یار بود وز منعم ممسک همه را عار بود خاری که گلی دهد عزیزست چو گل گلبن که گلی نیاورد…

ادامه مطلب

در ملک جهان چه دیدی از عمر دراز

در ملک جهان چه دیدی از عمر دراز کانرا نشکست این فلک شعبده باز چون هر چه دلت خواست بدلخواه نماند دل بر چه نهی…

ادامه مطلب

در بند کسی فتاده از سادگیم

در بند کسی فتاده از سادگیم کاندیشه نمی‌رسد به آزادگیم عمریست که در چه غم دو رود دراز می‌افتم و همچنان در افتادگیم اهلی شیرازی

ادامه مطلب

خورشید مرا بنیکبختان نگه است

خورشید مرا بنیکبختان نگه است بخش من از او چو سایه بخت سیه است خورشید و شان سزای اوج شرفند گر ذره بآسمان رود خاک…

ادامه مطلب

چون نافه از آن سرم فرو رفته بجیب

چون نافه از آن سرم فرو رفته بجیب تا بوی ترا بشنوم از عالم غیب عیبم مکن از بیهنری کاهوی چین از عین هنر شهره…

ادامه مطلب

جان در غم او نماند و دلشاد شدم

جان در غم او نماند و دلشاد شدم کآزاده ازین خرابه بنیاد شدم از وسوسه زندگیم قیدی بود آن وسوسه هم نماند و آزاد شدم…

ادامه مطلب

تا زلف تو کرد در غم آغشته مرا

تا زلف تو کرد در غم آغشته مرا گم شد ز جفای چرخ سر رشته مرا باری چو رهم بگلشن وصل تو نیست در وادی…

ادامه مطلب

پروانه صفت سوز دلم پنهان است

پروانه صفت سوز دلم پنهان است کارم نه چو بلبل از غمت افغان است ما را نه که در همان زبان نیست ولی فریاد زدن…

ادامه مطلب

برخیز و مکن تکیه به عمر گذران

برخیز و مکن تکیه به عمر گذران می خور که وفا نیست در اطوار جهان در باغ جهان ز مهر و بیمهری یار صبح است…

ادامه مطلب

با همچو منی که همسخن خواهد بود

با همچو منی که همسخن خواهد بود من خاک رهم که یار من خواهد بود اهلی مطلب پنبه داغ دل خویش کاین پنبه نصیب در…

ادامه مطلب

این حسرت و غم که با من درویش است

این حسرت و غم که با من درویش است بی سلسله یی نیست که بیش از پیش است یا صبح سعادتم پس از شام غمست…

ادامه مطلب

ایخواجه ز کف رسوم حکمت مگذار

ایخواجه ز کف رسوم حکمت مگذار تا باده بود ز دست فرصت مگذار با علت پیریت طبیعت چکند می در کش و علت طبیعت مگذار…

ادامه مطلب

ای مه که رخت آینه هر نظریست

ای مه که رخت آینه هر نظریست مغرور مشود اگر ز خویشت خبریست فانوس صفت بحسن خود گرم مشو چون پرتو حسن تو ز نور…

ادامه مطلب

ای خفته بخواب غفلت اندر ظلمات

ای خفته بخواب غفلت اندر ظلمات خضر ره تست وصل آن آب حیات برخیز وز وصل او برافزود چراغ ور نی دگرش بخواب بینی هیهات…

ادامه مطلب