شیراز که گل درو بصد لون بود

شیراز که گل درو بصد لون بود مثلش نتوان گفت که در کون بود مصرست ولیک با عوانان چکند مصری که در او هزار فرعون…

ادامه مطلب

سامان دل از بی سر و سامانی ماست

سامان دل از بی سر و سامانی ماست آبادی ملک جان ز ویرانی ماست گر شد دل جمع ما پریشان چه غمست جمعیت ما هم…

ادامه مطلب

زاهد، برخ آن مه چونگاه افکندت

زاهد، برخ آن مه چونگاه افکندت با اینهمه زهد در گناه افکندت گیرم ملکی بعشوه آن زهره جبین از اوج فلک بقعر چاه افکندت اهلی…

ادامه مطلب

دل کو که حدیث دیگران گوش کنم

دل کو که حدیث دیگران گوش کنم یا با دگری دست در آغوش کنم لعل نمکین تو گرم یاد نکرد من حق نمک کجا فراموش…

ادامه مطلب

دردی کش عشق جمله صافی بین است

دردی کش عشق جمله صافی بین است دریاب که مشرب حقیقت این است هر باده کز کف دوست رسد چون روی ترش نمیکنی شیرین است…

ادامه مطلب

در غیبت بیگنه یکی پرده در است

در غیبت بیگنه یکی پرده در است وانکس که زنا کند پس پرده درست زانی بحضور و این بغیبت ز هوا اینستکه غیبت از زنا…

ادامه مطلب

خوشباش که بر دوزخیان روز حساب

خوشباش که بر دوزخیان روز حساب از گیسوی خرد فرو هلد خواجه طناب چون رشته نور آفتاب از سر مهر ذرات جهان برکشد از چاه…

ادامه مطلب

خاموش نشین و فتنه انگیز مباش

خاموش نشین و فتنه انگیز مباش خود را بزبان خویش خونریز مباش بر صورت تیغ است زبان در دهنت پاس سر خود دار و زبان…

ادامه مطلب

جز سرو قدان که مردم از ناز کشند

جز سرو قدان که مردم از ناز کشند هر کس که بود کشنده را باز کشند شاهین عدالتست و میزان عمل گر باز کبوتری کشد…

ادامه مطلب

تا کی ستمت بر دل نا شاد رسد

تا کی ستمت بر دل نا شاد رسد فریاد کنیم و از تو بیداد رسد بر ناله و فریاد دلم پیک اجل فریاد رس است…

ادامه مطلب

پیش تو مرا شرم و حیا خواهد کشت

پیش تو مرا شرم و حیا خواهد کشت خاموشم و خصمم بجفا خواهد کشت از خاموشیم کار رسیدست بجان فریاد که خامشی مرا خواهد کشت…

ادامه مطلب

بی تربیت حکیم چیزی نشوی

بی تربیت حکیم چیزی نشوی بی خدمتی از اهل تمیزی نشوی گر جود عزیزی نکشی روزی چند گر یوسف مصری که عزیزی نشوی اهلی شیرازی

ادامه مطلب

بر چرخ نه هر ستاره یی زهره بود

بر چرخ نه هر ستاره یی زهره بود در شهر نه هر کس بوفا شهره بود بس آدمیی که گوهرش پندارند چون نیک نگه کنند…

ادامه مطلب

با خلق کرم کن و بآزار مکوش

با خلق کرم کن و بآزار مکوش ور جور کنی ز غیرت حق مخروش بازار خداست هر چه آرند برند ایخواجه چنانکه میخری باز فروش…

ادامه مطلب

ایسرو سهی هر که هوای تو کند

ایسرو سهی هر که هوای تو کند باید که تحمل جفای تو کند چون آمده یی بر سر بیمار فراق چندان بنشین که جان فدای…

ادامه مطلب

ای نخل جوان درین چمن با گل و خار

ای نخل جوان درین چمن با گل و خار چون سبزه مکن زبان درازی زنهار سر نه چون سمن در قدم سرو و چنار تا…

ادامه مطلب

ای قطره آب از منی و ما بگذر

ای قطره آب از منی و ما بگذر بنگر که شدی از چه ممر در چه ممر محبوس کجا شدی چو خونها خوردی و آخر…

ادامه مطلب

ای آنکه در تو قبله اهل وفاست

ای آنکه در تو قبله اهل وفاست هر کس که امیدی بودش از تو رواست کار همه کس چون شود از لطف تو راست در…

ادامه مطلب

اهلی ز جهان چو قسمت خویش خوری

اهلی ز جهان چو قسمت خویش خوری گر کوشی وگرنه کی کم و بیش خوری بگریز ز خلق زانکه زنبور و شند گر نوش طلب…

ادامه مطلب

آنگل که بود به حسن شمع چگلی

آنگل که بود به حسن شمع چگلی سر وی نزند چو او سر از آب و گلی هر چند که صد هزار دل سوخته است…

ادامه مطلب

آنانکه به بند زینت و زیب تنند

آنانکه به بند زینت و زیب تنند خود را بزبان مردمان می فکنند آنکس که خود آراست بود دشمن خود گر شاخ گل است کاخرش…

ادامه مطلب

آن دل که نگشته ام دمی خرم ازو

آن دل که نگشته ام دمی خرم ازو هر روز بتازه دیده ام صد غم ازو خشنود نه من ازو نه او نیز ز من…

ادامه مطلب

از نرگس مخمور تو من مست دلم

از نرگس مخمور تو من مست دلم وز زلف چو زنجیر تو پا بست دلم تا بر گل وصلت نرسد دست امید از خار غم…

ادامه مطلب

از پرسش دوستان قدم باز مگیر

از پرسش دوستان قدم باز مگیر وندر خور دسترس کرم باز مگیر تا خورده زر غنچه صفت در کف تست از خلق جهان ز بیش…

ادامه مطلب

آب و گل ما که دشمانند بهم

آب و گل ما که دشمانند بهم از دولت عشق مهربانند بهم تا همنفسند جان و تن باده بنوش کین همنفسان « بسی » نمانند…

ادامه مطلب

یارب نظر لطف بسویم بگشا

یارب نظر لطف بسویم بگشا وز دست دعا دری بروی بگشا یا موی تنم با گره دل خوشدار یا این گره از تن چو مویم…

ادامه مطلب

وصلت نه بنسبت و به بختی که بداست

وصلت نه بنسبت و به بختی که بداست کادم نشود کسی بدرختی که بداست این شیوه ز باغبان بیاموز که شاخ پیوند کند بهر درختی…

ادامه مطلب

هر کو غم آنسرو سرافراز خرید

هر کو غم آنسرو سرافراز خرید از سروقدان دگر کجا ناز خرید حسنش غم گلرخان بشست از دل من عشقش ز هزار غم مرا باز…

ادامه مطلب

هر چند لب تو شربت نوش بود

هر چند لب تو شربت نوش بود خامش ز طلب عاشق مدهوش بود چون خسته نه درد خود شناسد نه دوا در پیش طبیب به…

ادامه مطلب

هر چند دلم بوصل فایز نشود

هر چند دلم بوصل فایز نشود در داغ فراق دوست عاجز نشود هر چند که سوزمش بغم خامترست خامیست دلم که پخته هرگز نشود اهلی…

ادامه مطلب

می باده‌فروش داد و زر می‌طلبد

می باده‌فروش داد و زر می‌طلبد معشوقه نشست و جان و سر می‌طلبد برخیز که کام دل ز معشوقه و می هر چند که می‌دهی…

ادامه مطلب

معراج رسول و قاب قوسین ببین

معراج رسول و قاب قوسین ببین پس موسی و نور و خلع نعلین ببین معراج کجا و پایه طور کجا این نسبت دوزخیست ما بین…

ادامه مطلب

ما صاف دلیم و کار دشمن دغلیست

ما صاف دلیم و کار دشمن دغلیست هر بد که کند چاره ما کم محلیست در مهر تو دشمنم رقیب از ازلست مهر از ازلست…

ادامه مطلب

گردون طبق از بلندی همت بست

گردون طبق از بلندی همت بست شد خاک زبون پستی از همت پست پستی و بلندی همه از همت ماست وابسته به همت است هر…

ادامه مطلب

گر طالب فیض آب انگور شوی

گر طالب فیض آب انگور شوی می نوش نه خمر کز صفا دور شوی می یک دو دم است بعد از آن مست شراب خمرست…

ادامه مطلب

گر دوست نصیب ما نکردست فراغ

گر دوست نصیب ما نکردست فراغ ما نیز چو شمع دل نهادیم به داغ ایدل چو چراغ سر مکش زاتش غم از سوز و گداز…

ادامه مطلب

گر از دهنت روایتی میگویم

گر از دهنت روایتی میگویم زان لب سخن از عنایتی میگویم منعم مکن ای پری که من با دل خود دیوانه صفت حکایتی میگویم اهلی…

ادامه مطلب

فریاد که عمر رفت و حرمان بفزود

فریاد که عمر رفت و حرمان بفزود سرمایه جان زیان شد اندر غم سود بود زا می غفلتم حساب الفرحی آخر که بهوش آمده ام…

ادامه مطلب

عیدست بیا دل اسیری بنواز

عیدست بیا دل اسیری بنواز وز نعمت خویش گوشه گیری بنواز گیرم که زکوة زر نباشد پیشت باری بزکوة سر فقیری بنواز اهلی شیرازی

ادامه مطلب

عاشق نه که از می دل راحت دارد

عاشق نه که از می دل راحت دارد با خود ز سخن سر فصاحت دارد چون غنچه شکفته رو زید با دل تنگ میخندد و…

ادامه مطلب

شیراز که کس درو هنر نپذیرد

شیراز که کس درو هنر نپذیرد بحریست که ماهیش بخشگی میرد افتاده بورطه هلاکم زین بحر یارب برسان کسی که دستم گیرد اهلی شیرازی

ادامه مطلب

ساقی نظری به بینوایی باری

ساقی نظری به بینوایی باری گر باده نمیدهی صلایی باری درمان منست یک نگه چون نکنی از نیم نگه نیم دوایی باری اهلی شیرازی

ادامه مطلب

زن دوست نداری که بود دشمن تو

زن دوست نداری که بود دشمن تو واتش فکند همیشه در خرمن تو چون خون ترا نریزد آخر زن تو کاول فکند دو شاخه درگردن…

ادامه مطلب

دنیا به اساس و نعمت و برگ خوش است

دنیا به اساس و نعمت و برگ خوش است عقبی بصلاح و تقوی و ترک خوش است ناخوش بجهان چرا زیم؟ ترک خوش است گر…

ادامه مطلب

در وادی عشق کز صفت بیرونست

در وادی عشق کز صفت بیرونست حال دل عاشقان چه پرسی خونست در هر پس سنگ کشته صد کوهکن است در هر بن خار مرده…

ادامه مطلب

در راه طلب کسی بجایی برسد

در راه طلب کسی بجایی برسد کو سعی کند برهنمایی برسد چون خدمت پیر کیمیای مس تست آن به که مست بکیمیایی برسد اهلی شیرازی

ادامه مطلب

خوش وقت شهیدی که بخون خفت و برفت

خوش وقت شهیدی که بخون خفت و برفت چون گل که کفن بخون پذیرفت و برفت من کشته آن مرده که در راه فنا الله…

ادامه مطلب

خاکی که چو گرد گرد درها گردد

خاکی که چو گرد گرد درها گردد هیهات که سرمه نظرها گردد سنگ سیهی که زیر پا خاک ره است لعلی بشود که تاج سرها…

ادامه مطلب

جز در ره علم دین دل آسوده مکن

جز در ره علم دین دل آسوده مکن جان از سخن فلسفه فرسوده مکن تا لوح دل تو خالی از نیک و بدست زنهار سیه…

ادامه مطلب

تا کی زغمت دو دیده تر خواهد گشت

تا کی زغمت دو دیده تر خواهد گشت بدحالیم از چرخ بتر خواهد گشت اهلی چو فلک بعکس کامت گردد روزی که دهد کام تو…

ادامه مطلب